|بهارنارنج|
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 #چله_نویسی #روز_چهارم ۱۹/اردیبهشت/۱۴۰۲ 👇🏻
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_چهارم
۱۹/اردیبهشت/۱۴۰۲
امروز کل زندگی را یک دور زندگی کردم. طولش را نه، عرضش را. اصلا هم کاری ندارم که میگویند «عرض زندگی مهم است نه طولش». از من اگر بپرسید میگویم زندگی اصلا طول ندارد، همهاش عرض است.
صبح خانم «الف» زایمان داشت. مدیر موسسه ریحان است، تازه دیروز برای اولینبار گذری دیدمش و تنها چیزی هم که بینمان رد و بدل شد، یک لبخند بود و سن ریحان. بعدازظهر هم رفتیم خاکسپاری خانم «ز».
دختر اولیاش آرام بود، مثلا. یعنی مجبور بود که آرام باشد. چهارتا خواهر دیگرش را باید جمع و جور میکرد.
جای خراشهای روی صورت دختر دومیاش تازه خشک شده بود.
دختر سومی فقط دهانش باز و بسته میشد، حنجرهاش از دیروز تا حالا، تمام شده بود.
دختر چهارمی گوشه مزار پدرش که حالا قرار بود بشود مزار پدر و مادرش نشسته بود و سفارشهای لازم را به «خاک» میکرد.
دختر آخری فقط نگاه میکرد. نگاه یک تهتغاری که حالا از مادر هم یتیم شده است.
از مزار که برگشتیم، ریحان را بردیم پارک. با نینیها بازی کرد و بهبه خورد و غلت زد و گشت زد و برگشتیم خانه. شب هم عروسی خواهرزاده خانم «ف» است. همسایهمان. صدای کِل و دست میآید از خانهشان. حتمی دارند آماده میشوند بروند آرایشگاه.
حالا من نشستهام توی اتاق ریحان و بوستان و حافظمان را خواندهایم و لالایی را هم گفتهام و دارم به امروز فکر میکنم. به امروز که کل زندگی را یک دور زندگی کردم.
زندگی مگر چیزی غیر از امروزِ من است؟
#انتظار خانم «الف»
#فراق دختران خانم «ز»
#شادی «ریحان»
#وصال خانم «ف»
مهم این است که زندگی را -همه زندگی- را زندگی کنیم. توی هیچ قسمتش نمانیم که اگر ماندیم، بازندهایم.
از من اگر بپرسید میگویم زندگی اصلا طول ندارد، همهاش عرض است. طولش نهایتا یک از صبح تا شبِ امروز من است.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf