✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
اگه دقت کنید حتما به این نتیجه میرسید که خدا هرروز یه چیزی برا نشون دادنِ خودش داره، اینکه هستم و هواتو دارم و میبینم و میشنوم.
حالا بعضی روزها پررنگتر.
اون روز، وقتی اون کبوتر طوقی بزرگ با پرهای سفیدخاکستری یکدست و تمیزش اومد و راست نشست وسط گلدون گلهمیشهبهارم و غنچهاش رو شکست، از عصبانیت نمیدونستم چهکار کنم.
همینطوری بیهدف، یا شاید هم از شدت ناراحتی، ظرف رو آب کردم و غنچه شکسته رو توش گذاشتم.
همون روزهایی بود که تصمیم داشتم یه کار بزرگ رو شروع کنم و حسابی خسته بودم از هجوم افکار منفی و ترسِ بزرگیِ کار و نمیشه و نمیتونیهای شیطانی درون و ...
چند روز گذشت و یک روز صبح که مشغول راست و ریس کردن کارها بودم چشمم افتاد به کنار پنجره. خیلی ساده؛
خدا داشت لبخند میزد!
غنچهی شکستهی من، شکفته بود!
بدون ریشه، بدون خاک؛ فقط با آب و نور و نور و نور
خدا خیلی شیک و مجلسی همون چیزی که بهش نیاز داشتم رو برام فرستاد:
#امید
#ممنون_که_اینقدر_قشنگ_خدایی_میکنی💚
#موبایلگرافی
#حدیث_دلبرانه 💞
حضرتِ اُستاد (صادق ع):
گمان نیکو به خدا داشتن این است که امید به هیچکس جز او نداشته باشی و از هیچ چیز جز گناهت نترسی.
جهاد با نفس، ح 143
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#شیرازگردی
#شیرازشناسی
📷درب خانه منتسب به جناب سعدی
جناب سعدی در زمان اتابک «ابوبکر بن سعد» و پسرش «سعد بن ابوبکر» در شیراز زندگی میکرده و پدرش از صاحب منصبان دستگاه دیوانی بوده. به همین خاطر و اینکه این دو حاکم اهل شعر و ادب بودند و شعرا رو تکریم میکردند، جناب «مصلح بن عبدالله شیرازی» تخلص «سعدی» رو برا خودش انتخاب میکنه.
📌نکته: روایت معتبری در منابع وجود نداره که این خانه واقعا متعلق به جناب سعدی بوده یا خیر. در زمان قاجار صاحبان این ملک ادعا داشتند که این خانه متعلق به جناب سعدی بوده و لذا آنها از نوادگان جناب سعدی هستند. البته بررسی منابع معتبر نشون میده منزل پدری جناب سعدی و مغازه برادر ایشون همان حوالی بوده و بعید نیست این خانه، واقعا خانه پدری جناب سعدی باشه.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#شیرازگردی
#شیرازشناسی
📷آرامگاه و سنگ مزار آبشخاتون (تنها بانوی حاکم فارس) در منطقه مشهد امکلثوم (ع) و باغ غتلق
و اما ماجرای باغ غتلق و گنبدش؛ سعد بن ابوبکر در نزدیکی شیراز و در حوالی مشهد امکلثوم (محل شهادت و دفن حضرت ام کلثوم از نوادگان امام حسن ع) شروع به آبادانی میکنه. از جمله ایجاد باغی به اسم «باغ غتلق». مدتی که میگذره اهالی گزارش میدن شبها از قسمتی از این باغ، نوری به آسمان بلند میشه. بعد از حفاری، پیکر پاک سید علاالدین حسین (ع) (فرزند ۱۳ ساله امام موسی کاظم ع) پیدا میشه و به دستور سعد، گنبد و بارگاهی روی مزار ایجاد میشه که تا مدتها، به اون منطقه گنبد باغ غتلق میگفتند.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#کتابخوانی
👇🏻👇🏻👇🏻
|بهارنارنج|
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 #مادری_بدون_فیلتر #کتابخوانی 👇🏻👇🏻👇🏻
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#کتابخوانی
قبلترها، همان موقع که ریحان هنوز نبود، کتاب خواندنم هم برنامه داشت. مثلا سند بینالطلوعین را به نام #تاریخخوانی زده بودم. یا میدانستم صبح بعد از صبحانه و ورزش، سراغ کدام قفسه میروم. یا بعد از ناهار که خواب میخواست بدود توی چشمانم و باید سبک میخواندم تا مغزم به همان حالت هایبرنت رضایت بدهد و آف نشود.
یا عصر بعد از خوردن عصرانه که جان میداد برای نظم خواندن به جای نثر.
یا شب که موعد کتاب به اصطلاح بالینی بود و باید چیزی میبود که بشورد ببرد شلوغی روز را و ذهنم را آرام و متمرکز کند.
حالا اما 18ماه و شش روز است که زمان مطالعهام شده چیزی بین دیروز و امروز، ساعت صفر یا هرچیز دیگری که اسمش را میگذارید. دیشب که دیگر نوبر بود. «#آدمها» خواندنم افتاد وسط تحویل ماه نو میلادی! جایی بین آوریل و می.
حالا اما 18ماه و پنج روز است که شبها وقتی ریحان شیر میخواهد، میروم توی اتاقش و مینشینم روی زمین و میگذارمش روی پایم و تبلت را که گذاشته ام زیر بوفهاش باز میکنم و مثل همیشه برق چشمان #ابومهدی میگیرتم و زیر لب «و لا تحسبن الذین قتلوا» میخوانم و بعدش با دیدن «پیام دلتنگی» کتابهایم دلم غنج میرود و یک راست میروم سر «#طاقچه» به ایبوک خواندن.
حالا دیگر تنها نظمی که برای کتاب خواندن میتوانم متصور شوم، همان #حافظ و #سعدیخوانی شبانه است؛ درست بعد از اینکه ریحان مسواکش را زد و لباس خوابش را پوشید و آمد روی پایم دراز کشید.
کتاب بالینی را هم هر روز میگذارم روی بالشتم تا شب اگر چشمانم یاری کرد یک صفحهای بخوانم و مدیون خودم و کتابم نشوم.
آخر سر هم میماند همین ایبوک که خواندنش بستگی دارد به میزان بیدار شدنهای شبانه ریحان.
یادم باشد امروز چند راهبرد کتابخوانی دیگر طراحی کنم. شاید اوضاع مطالعهام بهتر شد...
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#شیرازگردی
چونکه امروز ۱۵ اردیبهشــته و #روز_شیراز 😊
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_اول
۱۶/اردیبهشت/۱۴۰۲
امروز #وسط_بهار بود، دقیقا وسط وسط بهار. از همان اول سال با خودم قرار گذاشته بودم وسط بهار، وسط تابستان، وسط پاییز و وسط زمستان را درآورم و بگذارمشان روز اول چلهام! چلهام هم معمولی نیست، یعنی آنطور که همیشه هست و فکر میکنید، معمولی نیست. چهارتا کارِحالِدلخوبکنی که همیشه برای انجامشان بهانه میآورم را انتخاب میکنم و میچسبانمشان توی صفحه ماهنگار #دفتر_گام م (همان که بهش میگویند #بولت_ژورنال) و منتظر آن تاریخوسطهایی که علامت زدهام مینشینم تا شروعشان کنم. هر فصل، وسط هر فصل، یکی از آن کارها را چهل روز تکرار میکنم؛ #متعهدانه.
اصلا مگر غیر این است که آدمها چله میگیرند تا گیر و گور زندگیشان حل شود و حال دلشان خوب؟ خب حالا تکلیف آنها که گیر و گور اصلی توی دلشان است و شاید کسی هم نبیندش چیست؟ همین که آن چهارتا کارِحالِدلخوبکنش را پیدا کند و چهل روز انجامش دهد کافیست. دل کار خودش را بلد است و راه خودش را پیدا میکند.
حالا هم اسم اولین چلهای که وسط بهار موعد اجرایش است را گذاشتهام #چله_نویسی
چهل روز مینویسم. از هرآنچه در طول روز دریافتم و حس کردم. هر چهل روز را اینجا میگذارم، تا به شما هم تعهد داده باشم و انجام مستمرش چهارمیخه شود.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_دوم
۱۷/اردیبهشت/۱۴۰۲
همینطور که ریحان روی پایم خوابش برد، داشتم نوت گوشی را باز میکردم که سهمیه چلهنویسی امشب را بنویسم که دیدم توی ایتا پیام آمده؛ گروه موسسه مادروکودکی که ثبتنام کردم بود. آنقدر هیجانزده شدم که چند لحظه تمام اتفاقات روز که میخواستم بنویسم را فراموش کردم، از ماجرای ارده خوردنمان تا آببازی وسط سینک ظرفشویی. هیجانزده شدم همراه با کمی بغض که «ای وای دخترک کی اینقد بزرگ شد که برود مهد!»
فردا ریحان رسما وارد #محیط_همسالانش میشود و دو ساعت تمام، مواجه جدی با این مساله خواهد داشت. با اینکه میدانم حضور من کنار ریحان طبق قوانین موسسه الزامی است، اما #نگران واکنشهای اولیهاش هستم. اینکه نکند عین دوساعت را به من بچسبد، نکند چیزی بشود و از آنجا خوشش نیاید، نکند بازیها باب میلش نباشد و نق بزند و مجبورم کند پیش از ساعت برگردیم خانه و هزار نکند دیگر که میدانم امشب بیخوابم میکند.
نمیدانم فردا شب، اینجا، قرار است ماجرای اولین مواجه را چطور و در چه حال و هوایی تعریف خواهم کرد. تا فردا شب....
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_سوم
۱۸/اردیبهشت/۱۴۰۲
👇🏻👇🏻👇🏻