کتاب فاطمه علی است❤️💚
اثر علی قهرمانی
قسمت هفتاد و ششم
قدر شب قدر💐✨️
از اول شب به عبادت و مناجات ایستاده بود. شب قدر بود؛شاید شب بیست و سوم ماه مبارک. از روز قبل بچهها را آماده کرده بود. بچهها روز را استراحت کرده بودند. اول شب هم غذای مختصری به بچهها داد که از سیری خوابشان نبرد. بین عبادت و دعا بچهها را با مهربانی به حرف میگرفت که چرتشان نبرد.
گاهی هم قطره آبی به صورت همانند گلشان میزد که طراوتشان برای عبادت بیشتر شود. میفرمود: «محروم کسی است که از برکات شب قدر محروم بماند.»
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هفتاد_و_ششم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_dameshgh
کتاب فاطمه علی است❤️💚
اثر علی قهرمانی
قسمت هفتاد و هفتم
نامی نکو💐✨️
در قاموس زهرا علیه السلام و علی علیه السلام نام کودک نشانگر ارزشهای خانوادگی اوست؛برای همین،وقتی فرزند اول ایشان به دنیا آمد،پدر بزرگ را بر بالینش دعوت کردند تا در نامگذاری کمکشان کند.
بزرگ معلم انسانیت به ایشان آموخت،نامی برگزینند که خدا دوست دارد. قرار شد،پیام آور وحی از نزد خدا نامی نکو برای فرزند نکوی پیامبر آورد؛چون از محضر احد نزد احمد رسید، گفت:«خدایت سلام میرساند و میفرماید نام این کودک زیبا حسن باشد.»
پدربزرگ نوه را در آغوش گرفت. بوسید و بویید. در گوش او اذان و اقامه گفت و نام کودک را در گوشش زمزمه کرد.
هنگام تولد حسین علیه السلام و زینب علیه السلام نیز داستان همین گونه بود و نامی زیبا و خداپسند برایشان انتخاب کردند.
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_dameshgh
کتاب فاطمه علی است❤️💚
اثر علی قهرمانی
قسمت هفتاد و هشتم
لالایی💐✨️
پدر میگفت: «قلب کودک،چونان زمین خالیست و هر بذری در آن بپاشید،رشد خواهد پدر دانههای محبت و بندگی خدا را در مسجد و مراسم عبادی در دلشان میکاشت و احترام به مادر را در راه بازگشت به خانه؛مادر نیز روزها از مقام و منزلت پدر میگفت و شبها احترام و محبت را لالایی وقت خواب کودکانش میکرد. گاهی برای حسین علیه السلام لالایی میگفت. گاهی هم برای حسن علیه السلام میخواند:
اشبه اباک یا حسن
و اخلع عن الحق رسن
واعبد آله را المنن
و لاتوال را الاحن
«حسن جان! مانند پدرت باش. حق را از بند اسارت رها کن. خدای پرفضل و احسان را بپرست و از افراد کینه توز پیروی و با ایشان دوستی مکن.»
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_dameshgh
کتاب فاطمه علی است❤️💚
اثر علی قهرمانی
قسمت هفتاد و هشتم
خنده حلال💐✨️
علی علیه السلام زودتر به خانه آمده بود و در کارها به همسرش کمک میکرد. فاطمه علیه السلام کارهای خانه را سامان بخشید. نوبت بازی و نوازش بچهها بود. میان بازیهای بچهگانه،درسهای بزرگ زندگی را به کودکانش میآموخت.
چهره حسن علیه السلام بیشتر شبیه پدر بود و حسین علیه السلام شبیه مادر و پدربزرگ. آن روز بچهها علاوه بر بازیهای سالم و درسهای زندگی،آموزش محبت و خنده حلال هم داشتند.
حسن علیه السلام روی زانوی پدر نشسته بود،حسین علیه السلام هم در آغوش مادر. فاطمه علیه السلام،حسین را نوازش میکرد و لبخند زنان میگفت: «انت شبیه بابی. لست شبیها بعلی.؛تو شبیه پدرم هستی نه شبیه پدر از علی علیه السلام.»
مولا هم شاد از شوخی زهرا علیه السلام،حسن علیه السلام را نوازش میکرد و از شادی اعضای خانواده لبخند بر لب داشت.
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_dameshgh
کتاب فاطمه علی است❤️💚
اثر علی قهرمانی
قسمت هفتاد و نهم
همبازی کودکان💐✨️
خانه دخترش که میآمد،بچهها نمیگذاشتند تا لحظهای آرام بنشیند؛پیامبر مرکبشان میشد و از پدربزرگ سواری میگرفتند یا به پشت دراز میکشید و بچهها را روی سینه میگذاشت و برایشان داستان و پند میگفت. گاهی نیز همبازی بچهها میشد.
پدرم که به خانه میآمد،وضع همین گونه بود. گاهی میدیدند،پدر در کارهای خانه مشغول کمک به مادر است و بازی بچهها هم کمک به پدر و مادر میشد.
اما مادر گاه همپای بازیهای کودکانهشان بود و گاه درسهای زندگی را قصه میکرد. حسنین علیه السلام را روی پا مینشاند و برایشان قصههای زندگی و بندگی میگفت.
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هفتاد_و_نهم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_dameshgh
کتاب فاطمه علی است❤️💚
اثر علی قهرمانی
قسمت هشتادم
پذیرایی💐✨️
مانند همیشه بعد از نماز مغرب و عشا نوبت منبر بود. در میانه سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله،عربی مستمند وارد مسجد شد و از گرسنگی و رنج گله کرد. به مرد اشاره کرد که بنشیند.
پیکی که به سوی همسران فرستاده بود،دست خالی برگشت. این بار از مسلمانان تقاضا کرد تا این مرد را دست خالی برنگردانند. همه جز علی علیه السلام عذر آوردند. علی علیه السلام وضع بهتری از بقیه مسلمانان نداشت؛ولی دست مرد عرب را گرفت و به خانه آورد.
مهمان را به اتاق پذیرایی دعوت کرد. به اندرونی آمد. فاطمه بی آنکه علی علیه السلام چیزی بگوید،همه داستان را از نگاهش خواند: «کودکان هم گرسنهاند و جز غذایی اندک،چیزی در خانه نداریم. من کودکان را سرگرم میکنم و میخوابانم،شما با همین غذای اندک از مهمان پذیرایی کن.»
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هشتادم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_dameshgh
کتاب فاطمه علی است 💚❤️
اثر علی قهرمانی
قسمت هشتاد و یکم
قصه ایثار 💐✨️
بچه ها منتظر سفره شام بودند. مادر مانند همیشه یا لبخند وارد اتاق بچه ها شد. رو به بچه ها گفت:
《 امروز قصه ایثار داریم. چه کسی پیش از همه به آغوش مادر می شتابد؟!》
علی(ع) به اتاق مهمان رفت. این بار برخلاف همیشه چراغی روشن نکرد. سفره را در تاریکی چید و همان غذای اندک را میان سفره گذاشت . بسم الله گفت و از مهمان خواست شروع کند. خودش هم کنار سفره وانمود کرد که شام میخورد.
وقتی مولا برای نماز صبح به مسجد رفت، اشک شوق در چشمان رسول خدا(ص) حلقه زد و گفت : دیشب فرشتگان از مهمان نوازی شما تعجب کردند و پیک حضرت حق از زبان پروردگار در وصف شما گفت :《ویوثرون علی انفسهم و لوکان بهم خلاصه؛ و آنها را بر خود مقدم می دارند، هر چند خود به آن بسیار نیاز داشته باشند.》
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هشتاد_و_یکم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_damesh
کتاب فاطمه علی است 💚❤️
اثر علی قهرمانی
قسمت هشتاد و دوم
عوامل معنوی💐✨️
گاهی دارو و درمان هم پاسخ نمیداد. وقتی کار به اینجا می رسید، فاطمه (س) دست فرزندش را می گرفت و خدمت پدر می برد. التماس دعای خود را نزد بنده مخلص خدا می آورد و از او طلب دعا می کرد.
می گفت: یا رسول الله ادع الله لابنک ان یشفیه ؛ ای رسول خدا! دعا کن و از پروردگارت شفای فرزندت را بخواه.
گاهی هم نذر می کردند که اگر بچه ها خوب شدند ، روزه بگیرند یا کار خیری در راه خدا و برای رضای او انجام دهند.
این گونه علاوه بر ابزار مادی ، اسباب و علل معنوی عالم را به بچه ها می آموخت و آنان ، با آموزه های دین آشنا می شدند و روحیه بندگی و ایثارگری شان روز به روز افزون می شد.
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_damesh
کتاب فاطمه علی است💚❤️
اثر علی قهرمانی
قسمت هشتاد و سوم
نابینا💐✨️
مرد نابینا که به آستانه در رسید ، دختر اتاق را ترک کرد.
نابینا خواسته اش را گفت ، حاجتش را گرفت و رفت.
پدر کا مهمان دختر بود، اورا صدا زد:
_ آن مرد نابینا بود و تورا که با لباس خانه ای، نمی دید.
_ پدرجان ! او مرا نمی دید ، من که او را میدیدم! حس بویایی اش که سالم بود، بوی بدنم را متوجه می شد.
این رفتار عفیفانه و این سخن حکیمانه ، کافی بود تا پیامبر(ص) یک بار دیگر بگوید :《 شهادت می دهم که تو پاره تن منی!》
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هشتاد_و_سوم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_damesh
کتاب فاطمه علی است 💚❤️
اثر علی قهرمانی
قسمت هشتاد و هفتم
بهترین ها برای زنان💐✨️
بهترین چیز برای زنان چیست ؟
از مردان و زنان حاضر در مسجد ، هیچکس نتوانست پاسخی شایسته و درست به این پرسش پیامبر (ص) بدهد . علی(ع) سوال را به خانه آورد و زهرا(س) نظر خواست.
- بهترین چیز برای زنان آن است که بیدلیل در معرض اختلاط مردان نباشند .
فردا ، علی (ع) پاسخ را در مسجد به محضر رسول مهربانی عرضه کرد . لبخند رضایت بر لبان نازنین ایشان نقش بست.
-علی جان! چرا دیروز این سخن را نگفتی ؟
-این پاسخ دخترتان است .
پیامبر سرشار از شادمانی شد و گفت:« فاطمه پاره تن من است.»
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هشتاد_و_هفتم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_damesh
کتاب فاطمه علی است 💚❤️
اثر علی قهرمانی
قسمت هشتاد و هشتم
از سفر آمده💐✨️
تازه از سفر رسیده و مراسم استقبال کمی شلوغ بود. همه را دید و احوالپرسی کرد ؛ اما چشمانش در پی کسی میگشت . سراغ فاطمهاش را گرفت. هر بار که سفر میرفتی از سفر باز میگشت ، زیر گلوی دخترش را میبوسید و میفرمود:« بوی خوش بهشت را از فاطمه (س)استشمام میکنم.»
همچنین میفرمود:« بوی خوش پیامبران ، بوی «به»؛ بوی خوش حوریان، بوی« ریحان »و بوی فرشتگان بوی «گل و لاله »است؛ اما بوی خوش فاطمهام ،بوی دل انگیز هر سه است.
آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری.
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هشتاد_و_هشتم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_damesh
کتاب فاطمه علی است 💚❤️
اثر علی قهرمانی
قسمت هشتاد و نهم
پرده جدید💐✨️
پرده جدیدی که به پنجره خانه آویخته شده بود، چهره خانه را تغییر داده بود. دو دستبند نقرهای هم در دست دختر خودنمایی میکرد. بی آنکه چیزی بگوید ، خانه را ترک کرد. در آن دوران فقر مدینه، دختر پیام سکوت پدر را شنید.
در خانه حسن و حسین(ع) مشغول بازی بودند. مادر پرده خانه را کند. حسنین(ع) را صدا زد. پرده و دستبندها را دستشان داد:« به جدتان بگویید اینها را در راه خدا و آنگونه مصرف کنید که خودتان صلاح میدانید .»این گونه بچهها بازی از خود گذشتگی و تمرین ایثار میکردند.
#یه_قاچ_کتاب
#فاطمه_علی_است
#قسمت_هشتاد_و_نهم
#گروه_جهادی_بانوی_دمشق
🌹بانوی دمشق را دنبال کنید
@baanoye_damesh