eitaa logo
کلبه عُشاق
3.1هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
670 ویدیو
2 فایل
با دوقبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن (سنایی) ⚘️کپی حلال ⛔تبلیغ نداریم #بابارکن_الدین شیرازی،بابایی که دستِ فرزندِ ناخَلفش را گرفتو..ادامه👇 https://eitaa.com/babarokn/2600 💌کانال احراز هویت شد @babaroknodin1400
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ریشه های روح الله در سرزمین 🔸️امام خمینی(ره) زاده خمین و تحصیلاتشان در شهر قم بوده است، اما ایشان تحت تأثیر علمای اصفهان مانند شهید و (استاد عرفانِ امام) بوده اند. پدرِ آیت‌الله شاه‌آبادی(استادِ عرفانِ امام‌خمینی)، در اصفهان، تخت فولاد، تکیه مادرشاهزاده داخل چهلّه خانه‌ی تکیه مدفون میباشند. 《شایان ذکر است که در تکیه مادرشاهزاده، عالمان و عارفان بزرگی همچون ، اولین استادِ عرفانِ مدفون میباشند. 》 https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
یذره_کتاب زندگینامه سیری در زندگی سالک و عارف بالله،مرحوم شیخ محمّدجواد 📖🔍 ❤️‍🔥دردنامه ...و اگر حکیمی الهی یا عارفی ربّانی به روی بندگانِ خدا بخواهد دری از رحمت باز کند و ورقی از حکمت الهی بخواند، از هیچ نسبت و بدگویی و فحش و تکفیری به او خودداری نمی‌کنند. 😳 اینها بطوری منغمر(غوطه‌ور)در دنیا شدند و به شهوات بطن و فرج اهمّیت می‌دهند_مِنْ حَیْثُ لٰایَشْعُرُونَ_که میل ندارند سعادت دیگری در دار تحقّق، موجود باشد جز شهوات حیوانی... . 《آداب‌الصلوة / چاپ‌چهارم/ ص۱۵۴》 آیت‌الله‌انصاری‌همدانی(قَدَّس‌سرّه) از همان عارفان ربّانی استکه از هیچ تهمت و بدگویی و آزار نسبت به او مضایقه نکردند. و انواع فحش‌ها را نثار او کردند بطوریکه افرادی مانند شهیدِ محراب، آیت‌الله دستغیب(ره) مخفیانه خدمت او می‌رسیدند تا از تهمت‌ها و نسبت‌های ناروا در امان باشند و بتوانند به وظیفه‌ی ارشاد و راهنمایی مردم اقدام کنند. 📿 علّامه سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی در کتاب "روح مجرد" در این باره چنین می‌نویسد: 🖌 حقیر در ایّامی که از نجف‌اشرف برای زیارت و ملاقات حضرت آیت‌الله شیخ محمّدجواد انصاری همدانی (ره)،به همدان آمده بودم! روزی که تنها با خود بسوی محلّ نمازظهر ایشان موسوم به مسجد پیغمبر می‌رفتم، به سبزه‌میدان که رسیدم این فکر به نظرم آمد که: _من‌چقدر ایشان‌را قبول‌دارم؟ دیدم درحدود یک پیغمبرِ الهی! من واقعاً به کمال و شرف و توحید و فضایل اخلاقی و معنویِ ایشان، درحدود ایمان به یک پیغمبر، ایمان و یقین دارم. 💖 زیرا اگر الان حضرت یوسف و یا شعیب و یا حضرت موسی و عیسی علیهم‌السّلام زنده شوند و بیایند و امر و نهی داشته باشند، من حقیقتاً بقدر اطاعت و انقیاد و ایمان به حقّانیتِ آن انبیاء، به این رادمرد بزرگ و الهی ایمان و یقین دارم. شاهدی هم داریم چنانچه بعضی ذکر نموده‌اند که: "عُلَماءُ اُمَّتِی کَأَنبِیاءِ بَنِی‌اِسرائِیل" در اینصورت برای انطباق آن حدیث بر علماء امّت، کدام عالمی را راستین‌تر و موحّدتر و به معارف حقّه‌ی حقیقیه‌ی الهیّه نزدیکتر از ایشان می‌یابیم؟ بعلت آنکه مناط(پیچیدگی) رسالت و نبوّت، امور ظاهری از کسب و کار و سرمایه و حسَب و نسَب و علوم ظاهری و فنون دنیایی نیست. اگر آقای انصاری را از معمّم بودن و فقیه بودن و امام‌جماعت بودن و نظائر این امور، خلع کنیم.❗️ ملاکِ ارادت و عظمتِ این مرد، تجلّیات الهی است. که در راه طولانی با جهاداکبر برای وی حاصل شده است. و او را به سرحدّ یک عارف الهی درآورده و در مقام و منزلت تمکین نشانده است. گو آنکه بعضی از اهل همدان هم او را صوفی تلقّی کنند و به تُهمت‌های ناروا و ناسزا متهم دارند. همسایه‌اش هم خاکروبه بر درِ خانه‌اش بریزد. زیرا تمام این مصائب را ما بعینها درباره انبیاء دیده‌ایم و بیشتر از اینها در احادیث ما وارد شده است:《وَ ما اُوذِیَ نَبِیُّ مِثلَ ما اُوذِیتُ قَطُّ》 🤦‍♂ وقتی از حضرت حجت الاسلام والمسلمین سیّدهاشم دستغیب سوال شد که: چرا آیت‌الله دستغیب(ره) در کتاب "داستانهای شگفت" از استادش آیت‌الله انصاری همدانی نامی ذکر نکرده است؟ ایشان جواب داد: از استاد دیگرش هم آیت‌الله العظمی میرزا علی قاضی هم نامی ذکر نکرده است. و این به دودلیل بوده است: اولاً اینکه شهیددستغیب می‌فرمود که: شأن اینها بسیار بالا است و نمی‌شود با یکی یا دو داستان شأن آن بزرگواران را اداء کرد. و دوم که بسیار مهمتر بوده است، جوّ تهمت و ناسزایی بود که علیه آن بزرگواران به راه انداخته بودند و آنها را صوفی می‌خواندند. و شخصیتی مثل آیت‌الله دستغیب هم تقیه می‌کردند و حتی برای رفتن به همدان معمولاً به قصد مشهد از شیراز حرکت می‌کرد. 🚙 روزی آیت‌الله انصاری(قدّس‌سرّه) با آیت‌الله آخوندملا علی همدانی(ره) در مقابل مدرسه‌ی آخوند در همدان برخورد می‌کند! آخوند می‌فرماید: ما خدمت شما نمی‌رسیم. آیت‌الله انصاری جواب می‌دهد: اگر شما نزد ما بیایید پس چه کسی شهر را اداره کند؟ کنایه از اینکه، برای اینکه تهمتِ صوفی به شما هم نزنند ما با همدیگر کمتر رفت و آمد داشته باشیم، تا شما بتوانید به امور مذهبی مردم رسیدگی کنید. آیا این درد نیست! وقتی این مرد الهی خواست دری از رحمت بر بندگان خدا باز کند و ورقی از حکمت الهی بخواند، مورد اینهمه بی‌مهری قرار بگیرد؟ 🍃⭕️برای دسترسی به داستان‌های قبلی، لطفاً روی 👈 بزنید. سپس با استفاده از فِلشِ پایینِ صفحه، به داستان‌های قبلی دسترسی پیدا کنید.🍃 📚برگرفته از کتاب: فصل هفتم شیخ‌محمّدجواد انصاری‌همدانی 👀 کلبه عشاق 🛖 https://eitaa.com/babarokn
(ره) و سید_علی_قاضی (ره) 🔹ماجرای دیدار آیت‌الله سیّد روح الله موسوی الخمینی و آیت‌الله سیّد علی قاضی طباطبایی به این‌ شرح است: 🤝 در نجف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عباس قوچانی که پدرزنِ اینجانب بود، بعضی از مسائلی را که می‌خواست برای امام رخ بدهد، از قبل می‌دانست و به من هم می‌گفت. من به ایشان عرض کردم؛ شما از کجا این مسائل را می‌دانید؟ ایشان قضیه‌ای را نقل کردند که: ما درخدمت مرحوم آیت‌الله حاج سیّدعلی قاضی که استاد اخلاق بزرگانی مانند آقای بهجت، مرحوم آقای قوچانی، مرحوم آقای میلانی و... بودند حاضر بودیم. هر روز به محضر ایشان می‌رفتیم و استفاده می‌کردیم. یکروز، دونفر از شاگردهایی که هر روز به محضر مرحوم قاضی مشرف می‌شدند، خبر دادند آقای حاج آقا روح‌الله خمینی (امام در آن زمان به این لقب معروف بودند) به نجف آمده‌اند (این سفر قبل از تبعید امام بوده است) و می‌خواهند با شما ملاقات کنند. ما که سِمَت شاگردی امام را داشتیم خوشحال شدیم که در این ملاقات استادِ ما (حضرت امام) در حوزه‌ی قم معرفی می‌شود. چون اگر شخصی مثل مرحوم قاضی ایشان را می‌پسندید برای ما خیلی مهم بود. 🥇 روزی معین شد و امام تشریف آوردند ما هم در کتابخانه آقای قاضی نشسته بودیم. امام به آقای قاضی وارد شدند و به ایشان سلام کردند. روشِ مرحوم آقای قاضی این بود که هرکس به ایشان وارد می‌شد جلوی او (هرکس که بود) بلند می‌شد و به بعضی هم جای مخصوصی را تعارف می‌کرد که بنشینند، ولی وقتی امام وارد شدند آقای قاضی جلوی امام بلند نشدند و هیچ هم به ایشان تعارف نکردند که جایی بنشینند. 😱 امام هم در کمال ادب، دوزانو دم در اتاقِ ایشان نشست. طلاب و شاگردان امام که در آن جلسه حاضر بودند ناراحت شدند که چرا مرحوم آقای قاضی در برابر این مردِ بزرگ و فاضل و وارسته‌ی حوزه‌ی قم بلند نشدند. آن دو نفری که معرف امام به آقای قاضی بودند هم وارد شدند و در جای همیشگی خودشان نشستند. بیش از یکساعت مجلس به سکوتِ تام گذشت و هیچ‌کس هم هیچ صحبتی نکرد. امام هم در تمامِ این مدت، سرشان پایین بود و به دست‌شان نگاه می‌کردند. مرحوم قاضی هم همینطور ساکت بودند و سرشان را پایین انداخته بودند.🤕بعد از این مدت ناگهان مرحوم قاضی رو کردند به من و فرمودند: آقای حاج شیخ عباس (قوچانی) آن کتاب را بیاور. من به تمام کتاب‌های ایشان آشنا بودم چون بعضی از این کتاب‌ها را شاید صد مرتبه یا بیشتر خدمت آقای قاضی آورده بودم و مباحثی را که لازم بود بررسی کرده بودم. تا ایشان گفتند آن کتاب را بیاور من، دستم بی‌اختیار بطرف کتابی رفت که تا آنوقت آن کتاب را در آن کتابخانه ندیده بودم. حتی از آقای قاضی نپرسیدم کدام کتاب؟ مثلا کتاب دست راست؟ دست چپ؟ کتابِ قفسه بالا؟ همانطور بی‌اراده دستم به آن کتاب برخورد. آن را آوردم و آقای قاضی فرمودند: آنرا باز کن. عرض کردم: آقا چه صفحه‌ای را باز کنم؟ فرمودند: هر کجایش که باشد! من هم همینطوری کتاب را باز کردم دیدم که آن کتاب به زبان فارسی است و لذا بیشتر تعجب کردم. 📖 چون طی چند سالی که من در خدمت آقای قاضی بودم این کتاب را حتی یک مرتبه هم ندیده بودم. حتی جلد آن را هم ندیده بودم. کتاب را که باز کردم دیدم اول صفحه نوشته شده، حکایت. عرض کردم: آقا نوشته شده حکایت! فرمود: باشد بخوان. مضمون آن حکایت آن بود که یک مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت می‌کرد. این سلطان بجهت فِسق و فُجور و معصیتی که از ناحیه خود و خاندانش در آن مملکت رخ داد به تباهی دینی کشیده شد و فساد در آنجا رایج شد. عالمی بزرگوار و مردی روحانی و الهی علیه آن سلطان قیام کرد. این مرد روحانی هرچه آن سلطان را نصیحت کرد به نتیجه‌ای نرسید لذا مجبور شد علیه سلطان اقدام شدیدتری بکند. پس از این شدت عمل، سلطان آن عالم دینی را دستگیر و پس از زندان او را به یکی از ممالک مجاور تبعید کرد. 🚶 بعد از مدتی که آن عالم در مملکتی که در مجاور مملکت خودش بود در حال تبعید به سر می‌بُرد، آن سلطان مجددا او را به مملکت دیگری که اعتاب مقدسه (قبور ائمه اطهار) در آن بودند تبعید کرد. این عالم مدتی در آن شهری که اعتاب مقدّسه بود زندگی کرد تا اینکه اراده خداوند بر این قرار گرفت که این عالم به مملکت خود وارد شد و آن سلطان فرار کرد و در خارج از مملکت خود از دنیا رفت و زمام آن مملکت بدست آن عالم جلیل‌القدر افتاد. و بتدریج به مدینه‌ی فاضله‌ای تبدیل شد و دیگر فساد تا ظهور حضرت بقیه‌الله به آن راه نخواهد یافت. مطلب که به اینجا رسید حکایت هم تمام شد. عرض کردم: آقا حکایت تمام شد. حکایتِ دیگری هم... ادامه دارد...ان‌شاءالله👋 برگرفته از: Google کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
🔰زندگینامه عالم فقیه ،حکیم و واعظ شیخ نور الدّین اشنی قودجانی 📝 وی‌از محضر علمای‌بزرگ اصفهان، از جمله حضرات آیات عظام: سیّد محمّد باقر درچه‌ای و شیخ محمدحکیم خراسانی استفاده نمود. 📿 دیگر او، بویژه در سطوح و ادبیات، علامه میرزا جلال الدّین همایی بوده است. اودر درس‌عرفانِ‌ استاد شاه‌آبادی نیز با (ره) هم‌دوره بوده است. وی همچنین در حوزه علمیه ، پنج سال هم حجره‌ای حضرت امام خمینی (ره) بوده است. آیت­ الله حاج شیخ نورالدین اشنی قودجانی که به ناراحتی قلبی مبتلا بود. سرانجام در روز ۱۲ ذیقعده ۱۳۹۸قمری / ۲۳ مهر ۱۳۵۷ش دچار سکته قلبی شد و از همّ و غمّ دنیا آسوده گشت و پیکرش را پس از تشییع با شکوه در تخت‌فولاد اصفهان، داخل بقعه تکیه علّامه ابوالمعالی کلباسی، جنب قبر پدر بزرگوارش دفن نمودند. https://eitaa.com/babarokn
🍃 سیره_آفتاب: توصیه‌های اخلاقی- عرفانی حضرت (ره) توصیه امام این بود که: سعی کنید بعد از این که علم را با مبانی عقلی هماهنگ کردید، آن را به قلب بدهید؛ وقتی به قلب رفت، کارساز خواهد بود. این علم است که شما را حرکت می‌دهد. شما وقتی علوم را به قلب نفرستید و فقط یاد بگیرید، صندوقچه‌ای می‌شود که محفوظات را مانند یک کتابخانه در آن جمع کرده‌اید و این علم، خود می‌شود. https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#امام_خمینی (ره) و #پیشگویی سید_علی_قاضی (ره) 🔹ماجرای دیدار آیت‌الله سیّد روح الله موسوی الخمینی و
👆 (ره) و سید_علی_قاضی (ره) ادامه‌ی 🔹ماجرای دیدار آیت‌الله سیّد روح الله موسوی الخمینی و آیت‌الله سیّد علی قاضی طباطبایی به این‌ شرح است: 🤝 علوم_غریبه ...عرض کردم: حکایت دیگری هم هست. فرمودند: کفایت می‌کند کتاب را ببند و بگذار سر جای خودش. همه ما که هنوز از حرکت آقای ناراحت بودیم که چرا جلوی امام بلند نشدند، بیشتر متعجب شدیم و پیش خود گفتیم که چرا بجای اینکه ایشان یک مطلب عرفانی، فلسفی و علمی را مطرح کنند که آقای حاج آقا روح‌الله آن را برای حوزه قم به سوغات ببرند فرمودند حکایتی خوانده شود. نکته‌ای که در برخورد آقای قاضی با امام خیلی مهم بود اینست که آن دو نفری که امام را همراهی می‌کردند وقتی از جلسه بیرون آمدند چون این برخورد آقای قاضی با امام برای آن‌ها خیلی سنگین بود به امام عرض کردند: آقای قاضی را چگونه یافتید؟ امام بی‌آنکه کوچک‌ترین اظهار گله‌ای حتی با اشاره دست یا چشم بکنند، سه بار فرمودند: «من ایشان را فردی بسیار بزرگ یافتم. بیشتر از آن مقداری که من فکر می‌کردم.» این عبارتِ امام، نشان می‌داد که کمترین اثری از هوای نفس در امام نبود. چون هرکس در مقام و موقعیت علمی ایشان در حوزه قم بود و با او این برخورد و کم‌توجهی می‌شد، اقلا یک سر و دستی تکان می‌داد که با این حرکت می‌خواهد بگوید برای من این مهم نیست. ولی آن حرکات آقای قاضی (که قطعا حساب‌شده و شاید برای امتحان و اطلاع از قدرت روحی امام بود) کوچک‌ترین اثری در ایشان ایجاد نکرد که نفْس امام را به حرکت وادارد و این خیلی قدرت می‌خواهد که ایشان نه‌تنها با آقای قاضی مقابله به مثل نکردند بلکه به او تعظیم هم نمودند و ما در تمام ابعاد و حالاتِ امام (اعم از حالات چشم و سَکنات ایشان)، در حقیقت دریافتیم که این مطلب را که در مورد آقای قاضی می‌فرمایند از روی صدق و صداقت است. بر عکس ما که تمام وجودمان بسته به تعارفات بی‌پایه و ساختگی است. امام تمام این حالات نفسانی را طی کرده و در خود کشته بودند. این قضیه مربوط به قبل از جریان پانزده خرداد است که امام به ایران بازگشتند و به قم آمدند. هرکس از فضلا و طلاب که از امام در مورد آقای قاضی می‌پرسیدند ایشان بسیار از او تجلیل می‌نمود و می‌فرمود: کسانی که در نجف هستند باید از وجود ایشان خیلی استفاده بکنند. بعدها مرحوم آقای قوچانی در جریان مقدمات انقلاب هر حادثه‌ای که پیش می‌آمد می‌فرمود این قضیه هم در آن حکایت بود بعد مکرر می‌گفتند آقای حاج آقا روح‌الله قطعا به ایران بازمی‌گردند و زمام امور ایران به دست ایشان خواهد افتاد. لاجرم بقیه چیزها هم تحقق پیدا خواهد کرد و هیچ شکی در این نیست. لذا پس از پیروزی انقلاب که امام به قم آمدند مرحوم قوچانی از اولین کسانی بود که به ایران آمد و با امام بیعت کرد. برگرفته از: گوگل سایت خبر آنلاین Google کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
تخت فولاد 【روایتی از زندگی نصرت‌السّادات امین‌التّجار به قلم سرکارخانم راضیه عزیزی】 🧕 🔹توحید عُشاق از بالای عینکش نگاهی به تلویزیون انداخت و لب‌هایش به خنده باز شد. شاگرد همانجا کنار بانو زانو زد. از تلویزیون تصویر امام پخش می‌شد. بانو گفت: تلویزیون را گفته‌ام بیاورند برای دیدن این مرد! را می‌گویید بانو؟ خیلی شبیه شما حرف می‌زنند. حرفهایشان همان حرف‌هایی استکه سالهاست ما از زبان شما شنیده‌ایم. بانو عینکش را برداشت، نفس عمیقی کِشید و گفت: منبع یکیست. اصل مطلب همان است. گوینده‌ها فرق می‌کند برای همین شاید برداشتها، متفاوت باشند. اگر توی اجتماع رفتی بگو؛ نصرت امین گفته است: مبادا به این مرد یا انقلاب، بد و بیراه بگویید، که ظلم بزرگی کرده‌اید. عاقبت این حرف‌ها دامانتان را می‌گیرد. ⭕️ برای دسترسی به خاطراتِ بانو امین، لطفاً روی هشتک 👈 بزنید. سپس با فِلش‌های پایین، به داستانهای قبلی بروید.⭕️ 📚برگرفته از کتاب: کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn