eitaa logo
کلبه عُشاق
3.1هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
670 ویدیو
2 فایل
با دوقبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن (سنایی) ⚘️کپی حلال ⛔تبلیغ نداریم #بابارکن_الدین شیرازی،بابایی که دستِ فرزندِ ناخَلفش را گرفتو..ادامه👇 https://eitaa.com/babarokn/2600 💌کانال احراز هویت شد @babaroknodin1400
مشاهده در ایتا
دانلود
تکیه اصفهان تخت_فولاد خیابان سعادت‌آباد 💐 روز عید بود و مسیر، همان مسیر. برمی‌گشت به اصفهان. ذهنش اما بازتر شده بود. با پاسخ این سوال عیدی‌اش را گرفته بود و در دل شاد بود. در دل مرور می‌کرد؛ "هرموجودی هر لحظه محتاج اوست. پس هر لحظه دست دراز کرده است پیش کسی که تواناست و به دور از هر احتیاج. پس عطا می‌کند مخلوقاتش را. تسبیح موجودات پس همان اعلام نیاز آنهاست. و چون هرلحظه اجابت می‌شوند حمد و تشکر می‌طلبد." 🤲 سرش را بالا آورد و بیرون را نگاه کرد صدای اطرافش هر لحظه بلندتر می‌شد. همه چیز و همه کس زمزمه می‌کرد؛ الحمدللّه 🌱 ⭕️برای دسترسی به داستانهای قبلی و خاطراتِ بانو امین، لطفاً روی‌هشتک👈 👉 بزنید. سپس با استفاده از فِلش‌های پایینِ صفحه، به داستانهای قبلی دسترسی پیدا کنید.⭕️ برگرفته از کتاب: کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
تکیه خیابان سعادت‌آباد تخت فولاد 💐 چرا می‌گویید حجاب؟! زن با خودنمایی آفریده شده. اگر قرار بود خودش را بپوشاند، خودنمایی را توی فطرتش قرار نمی‌دادند. بااین میل فطری، سختیِ حجاب برایش دوبرابر میشود.حجاب پژمرده‌اش می‌کند. 🤷‍♀ روبروی بانو ایستاده بود و با صدای بلند می‌پرسید. بانو لبخند می‌زد. قدری سکوت کرد. زن که آرامتر شد، بانو به آرامی گفت: من هم یک زنم! با زنها دشمنی ندارم! حجاب مثل تکلیف است برای ما. مگر تکلیف شب برای بچه‌ها زحمت ندارد؟ تکلیف، بی‌زحمت که نمی‌شود. زن سرش را پایین انداخت و موهای بیرون ریخته‌اش را لای روسری پوشاند. حرفی برای زدن باقی نمانده بود. 🧕 📚برگرفته از کتاب: کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
تخت فولاد 🧕 بانوی ایرانی دستش را لابه‌لای پنجره‌های ضریح فرو برد. اشک آرام و غلطان صورتش را خیس کرده بود. زیر لب، حاجتش را مرور کرد و نظرش را قدری بلندتر به زبان آورد. بعداز آن قلبش آرام‌تر شده بود. نذر کرده بود تا اگر حاجت روا شود کتابی در ذکر مناقب صاحبِ ضریح بنویسد. حالا نذرش را باید ادا می‌کرد. چشم بست و مُرور کرد تمام دانایی‌اش را. دستش برای نوشتن می‌لرزید. نمی‌توانست نوشتن را آغاز کند. می‌ترسید از آنکه نتواند از مناقب مولایش بگوید، آنچنان که باید حدیثی توی ذهنش چرخید؛ 《 "ما لایدرک کله، لایترک کله" آنچه را که می‌توانی ترک نکن برای آنچه نمی‌توانی 》 بار دیگر نور کلامی دلش را روشن کرده بود. قلم را محکم توی دست گرفت و آغاز کرد نوشتن کتاب "مخزن الئالی" را. کتابی در ذکر مناقبِ امیرالمومنین علیه‌السّلام ⭕️ برای دسترسی به داستانهای قبلی و خاطراتِ بانو امین، لطفاً روی هشتک 👉 بزنید. سپس با استفاده از فِلش‌های پایینِ صفحه، به داستانهای قبلی دسترسی پیدا کنید.⭕️ 📚برگرفته از کتاب: کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
تخت فولاد 🧕 بانوی ایرانی خبر ازدواجشان که می‌رسید، کلاس و درس را کنار می‌گذاشتند. درس خواندنِ دخترها بعد از ازدواج تعطیل می‌شد. انگار بعد از عقد، دست و پای دخترها برای علم‌آموزی، بسته می‌شد. بانو ناراحت می‌شد و می‌گفت: خوب است زمانِ عقد، ادامه تحصیل را شرطِ ضمنِ عقد کنند. 👫🎊🎁 دخترانِ درس‌خوانده و طلبه‌ی علم، مادرانِ فهمیده‌تری هستند. می‌شود بهشان اعتماد کرد. ⭕️ برای دسترسی به داستانهای قبلی و خاطراتِ بانو امین، لطفاً روی هشتک 👉 بزنید. سپس با فِلش‌های پایین، به داستانهای قبلی دسترسی پیدا کنید.⭕️ 📚برگرفته از کتاب: کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
تخت فولاد روایتی از زندگی نصرت‌السّادات امین‌التّجار به قلم سرکارخانم راضیه عزیزی】 🧕 از چشمان شاگردش نگرانی‌اش را فهمید. شاگرد، بعد از کلاس، کنار بانو نشست و گفت: کنترل فکرهایی که به مغزم می‌رسند گاهی غیر ممکن می‌شود. 😴 از دیروز و از وقتی صحبتتان را شنیدم نگرانی رهایم نمی‌کند. حرفتان درست بود. حالت‌های خوب همیشه با ما نیستند. نکند از دنیا برویم در حالی که... ایرانی بانو لبخند زد و گفت: البته که این خطر هست؛ اما نگران نباش. خدا حواسش به ما هست؛ اگر برای هرکار نیّت خدایی داشته باشیم خدا کمکمان می‌کند. شاگردِ بانو، چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید. کنار بانو حضور خدا را بیشتر حس می‌کرد. خیالش راحت شده بود. 😌 ⭕️ برای دسترسی به خاطراتِ بانو امین، لطفاً روی هشتک 👈 بزنید. سپس با فِلش‌های پایین، به داستانهای قبلی بروید.⭕️ 📚برگرفته از کتاب: کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
لطفاً به کتاب‌ها هم سر بزنید 👇 رجبعلی خیاط سیّدهاشم حداد محی‌الدین ابن عربی میرزاجوادآقا‌ملکی‌تبریزی کتاب عبدالقائم شوشتری علامه حسن‌زاده آملی کتاب حافظ رجب بُرسی ملا احمد نراقی علامه مروجی سبزواری کتاب شیخ جواد انصاری همدانی سیّدعلی قاضی بابارکن‌الدین و ملا محمد حسن نایینی آرندی شیخ حسنعلی نخودکی کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
تخت فولاد 【روایتی از زندگی نصرت‌السّادات امین‌التّجار به قلم سرکارخانم راضیه عزیزی】 🧕 🔹توحید عُشاق از بالای عینکش نگاهی به تلویزیون انداخت و لب‌هایش به خنده باز شد. شاگرد همانجا کنار بانو زانو زد. از تلویزیون تصویر امام پخش می‌شد. بانو گفت: تلویزیون را گفته‌ام بیاورند برای دیدن این مرد! را می‌گویید بانو؟ خیلی شبیه شما حرف می‌زنند. حرفهایشان همان حرف‌هایی استکه سالهاست ما از زبان شما شنیده‌ایم. بانو عینکش را برداشت، نفس عمیقی کِشید و گفت: منبع یکیست. اصل مطلب همان است. گوینده‌ها فرق می‌کند برای همین شاید برداشتها، متفاوت باشند. اگر توی اجتماع رفتی بگو؛ نصرت امین گفته است: مبادا به این مرد یا انقلاب، بد و بیراه بگویید، که ظلم بزرگی کرده‌اید. عاقبت این حرف‌ها دامانتان را می‌گیرد. ⭕️ برای دسترسی به خاطراتِ بانو امین، لطفاً روی هشتک 👈 بزنید. سپس با فِلش‌های پایین، به داستانهای قبلی بروید.⭕️ 📚برگرفته از کتاب: کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
اصفهان، تخت فولاد بانو امینروایتی از زندگی نصرت‌السّادات امین‌التّجار به قلم سرکارخانم راضیه عزیزی】 🧕 📚تألیفات و آثار بانو آثار و تألیفاتِ بانو، بیشتر از هشت مورد میباشد.. 🍃تفسیر مخزن العرفان رسیده بود به سوره ی النساء و آیاتی که درباره‌ی زنان بود. تفسیرهای مختلف را خواند و گزیده‌اش را یادداشت کرد؛ ولی این برایش کافی نبود. در ادامه نوشت: آنچه از آیات بر می‌آید اینست که ماهیّت و فطرت زن و مرد یکی است. مردها در بعضی خصوصیات قوی‌ترند و زن‌ها در بعضی دیگر قوی‌ترند. کاری به این ندارند که شما کلاه، سر کرده‌اید یا روسری. تقوا است که برتری را مشخص می‌کند. بانو این حرفها را به دل قبول کرده بود. شاید بهمین خاطر کتاب تفسیر "مخزن العرفان" بانو به دل می‌نشست. 🍃نفحات رحمانیه دست به قلم برد و نوشت؛ از آنچه با قلب مشاهده کرده بود. از تمام عجایبی که تا آنروز دیده بود. از همه‌ی کمک‌های مخصوصی که از بالا او را در بر گرفته بود. دست به قلم برد و نوشت؛ اما نه به زبان مادری، به زبان عربی نوشت و گفت: کتاب " نفحات رحمانیه " را تا زنده‌ام فقط بعضی بخوانند. کتاب، بین علماء و شاگردان مخصوصش دست به دست می‌شد. ولی کتابی نبود که عمومی باشد. ⭕️ برای دسترسی به خاطراتِ بانو امین، لطفاً روی هشتک 👈 بزنید. سپس با فِلش‌های پایین، به داستانهای قبلی بروید.⭕️ 📚برگرفته از کتاب: کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
اصفهان، تخت فولاد ی ایرانیروایتی از زندگی نصرت‌السّادات امین‌التّجار(بانو امین) به قلم سرکارخانم راضیه عزیزی】 🧕 🔹بهشت زیر پای مادران سرِ ظهر، بوی غذا و سر و صدای نوه‌هایی که دور تختِ بانو بازی می‌کنند، خنده را به لب‌های بانو می‌کشاند. محمّدعلی از حجره برمی‌گردد و پایِ تختِ بانو، دوزانو می‌زند. تا کف پای مادرش را روی چشمش بگذارد و از ته دل صدا بزند که: "تصَدّق مادرم بشوم " 👣 👀 بانو با خنده دُردانه‌اش را نگاه می‌کند. فروغ السّادات(دختر برادر و عروس بانو امین)، سفره را میان اتاق می‌اندازد. دستی به کمر می‌گیرد و برای آوردن غذا بلند می‌شود. بانو نگاهی به صورت خسته عروسش می‌اندازد و صدایش می‌زند. فروغ السّادات، خندان توی صورت بانو نگاه می‌کند و بانو می‌گوید: " فروغ‌خانم! من بهشت را برای تو تضمین می‌کنم." همه ساکت و حسرت آلود فروغ السّادات را نگاه می‌کنند. فروغ دستش را از کمر می‌اندازد. خستگی از تنش درآمده است. ⭕️ برای دسترسی به خاطراتِ بانو امین، لطفاً روی هشتک 👈 بزنید. سپس با فِلش‌های پایین، به داستانهای قبلی بروید.⭕️ 📚برگرفته از کتاب: کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
تخت فولاد، تکیه بانو امین 🧕 رسیده بود به سوره‌ی نساء و آیاتی که درباره زنان بود. تفسیرهای مختلف را خواند و گزیده‌اش را یادداشت کرد؛ ولی این برایش کافی نبود. در ادامه نوشت؛ آنچه از آیات برمی‌آید اینست که ماهیت و فطرت و مرد یکی است. مردها در بعضی خصوصیات قوی‌ترند و زن‌ها در بعضی دیگر. ⚖ کاری به این ندارند که شما کلاه سر کرده‌اید یا روسری، تقواست که برتری را مشخص می‌کند. بانو این حرف‌ها را به دل قبول کرده بود شاید بهمین خاطر کتاب تفسیر مخزن العرفانِ بانو به دل می‌نشست. ⭕️ برای دسترسی به خاطراتِ بانو امین، لطفاً روی هشتک 👈 بزنید. سپس با فِلش‌های پایین، به داستانهای قبلی بروید.⭕️ 📚برگرفته از کتاب: روایتی از زندگی نصرت‌السّادات امین‌التّجار(بانو امین) به قلم سرکارخانم راضیه عزیزی】 کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn