#بانو_امین
اصفهان، خ سعادتآباد
#تخت_فولاد
#آیتالله_نجف_آبادی
دور و بریهایش را گشته بود. میان پامنبریها یا حتی شاگردهای مخصوصش را هم. کسی را نمیشناخت که سینهاش گنجایش داشته باشد.
👀
دلش میخواست حکمتی را که با آن همه زحمت از داییاش آموخته به کسی بسپارد. کسی که سینهاش گنجایش داشته باشد.
#بانوی_ایرانی
از وقتی پایش به خانهی بانو باز شده بود، هر روز مطمئنتر از قبل بود.
آقای #نجف_آبادی (آیتالله میر سیّدعلی نجفآبادی) شاگردی را که میخواست پیدا کرده بود تا حکمتش بیاموزد.
⭕️【 برای دسترسی به آرشیو کامل از سرگذشت بانو، لطفاً روی هشتک #بانو_امین 👉 بزنید.
و پس از کلیک کردن بر روی هشتک، میتوانید فایلها و مطالبِ قبلی را با استفاده از فِلشهای بالا و پایینِ انتهای صفحه، جستجو و پیدا کنید.】
🌹🌹🌹
برگرفته از کتاب:
#بانو_امین
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#بانو_امین
اصفهان، خ سعادتآباد
#تخت_فولاد
صدای کلون مردانهی دربِ خانه که بلند شد، نصرتالسّادات خودش را لای چادر پیچید.
خدمتکار خانه تا پشتِ در دوید. اما از دالانِ خانه صدای یاالله آشنایی توی خانه پیچید. نصرت السادات با شنیدن صدا خندید و از اندرونی تا پشت حوض بزرگ خانه و نزدیکی دالان به استقبال آمد.
#بانوی_ایرانی
آقا محمّدعلی (امینالتُّجار) به دیدن تنها دخترش آمده بود تا قبالهی یک بازارچه را بعنوان چشم روشنی به زندگی دخترش هدیه کند. آقا محمدعلی فکرِ درآمد نصرتالسادات را کرده بود تا دخترش بتواند با خیال راحت درس بخواند. آقاجانِ نصرتالسادات، زمانِ درس و کتاب، شور و اشتیاق را در چشمهای دخترش دیده بود. و دلش نمیخواست چیزی مانع از درسخواندنِ دخترش بشود.
⭕️【 برای دسترسی به آرشیو کامل از سرگذشت بانو، لطفاً روی هشتک👈 #بانو_امین 👉 بزنید.
سپس میتوانید فایلها و مطالبِ قبلی را با استفاده از فِلشهای بالا و پایینِ انتهای صفحه، جستجو و پیدا کنید.】
🌹🌹🌹
برگرفته از کتاب:
#بانو_امین
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#بانو_امین
اصفهان، خ سعادتآباد
#تخت_فولاد
#بانوی_ایرانی
فضّه خدمتکارِ بانو، با اِکراه قیچی را دستِ بانو داد و گفت:صبر کنید بانو!
✂️
بفرستیدشان توی بازار، "حاج میرزا آقا"، میان بازاریها آدمهای خیِّر زیاد میشناسد. این طاقه یادگارِ پدرتان است.
بانو اما چشمغرّهای به فضه رفت و 《بسمالله》گفت تا یک مترِ دیگر از طاقه را کوتاه کند.
هر تکه از طاقهی شال ترمهای که سرجهازِ بانو بود، چراغ یک زندگی را گرم میکرد.
【حاجمیرزاآقامعینالتجار، پسرعمو و همسرِبانوامین(نصرتالسّادات) بود】
⭕️【 برای دسترسی به آرشیو کامل از سرگذشت بانو، لطفاً روی هشتک👈 #بانو_امین 👉 بزنید.
سپس میتوانید فایلها و مطالبِ قبلی را با استفاده از فِلشهای بالا و پایینِ انتهای صفحه، جستجو و پیدا کنید.】
🌹🌹🌹
برگرفته از کتاب:
#بانو_امین
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#بانو_امین
اصفهان
#تخت_فولاد
🌹🌹🌹
شور و شادی از در و دیوار خانه میبارید. نعمتالله خدمتکارِ خانه، هندوانه به دست توی حیات آمد.
هندوانههایی که خریده بود را توی آب سردِ حوضِ وسط حیاط انداخت تا برای خوردن، خنک و آماده شوند.
نصرتالسّاداتِ ۱۵ ساله مادر شده بود. فضه و گلصبا، دور بانو و نوزادش چرخ میزدند.
خدمتکارها بساط ولیمهی فردا را آماده میکردند کسی نمیدانست این دُردانه تا چند سال مهمان این خانه است.
👼
#بانوی_ایرانی
شنیدن خبرچینیها و حرفهایی که پشت سر دیگران زده میشد، قلبش را سنگین میکرد.
آرام آرام خودش را کنار کشید و از جمعشان جدا شد. کودکش را از فضه گرفت تا گوشهای از باغ شیرش دهد.
👩🍼
سرش را زیر انداخت و زیر لب "سبحانالله" خواند. قلبش قدری آرام گرفته بود میدانست پشت سرش حرف میزنند اما برایش مهم نبود.
خانوادهی بانو پُر از جلسات فامیلی و رفت و آمد بود نصرت اما اهلِ این #دورهمی ها نبود.
⭕️【 برای دسترسی به آرشیو کامل از سرگذشت بانو، لطفاً روی هشتک👈 #بانو_امین 👉 بزنید.
سپس میتوانید فایلها و مطالبِ قبلی را با استفاده از فِلشهای بالا و پایینِ انتهای صفحه، جستجو و پیدا کنید.】⭕️
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#مشاهیرتخت_فولاد
#بانو_امین
#بانوی_ایرانی
🤱
دخترک خردسالش دور مادر میچرخید و زبان میریخت.کودکِ دیگرش هم زیرِ سینهی مادر آرام گرفته بود. قلبش ضعف میرفت برایشان.
ساعتی بعد اما صدای گریه دو کودک از خانه بلند بود. تَبدار بودند و زرد و نیمه جان.
بانو به سینه میچسباندشان در حالی که هر لحظه حالشان بدتر از قبل بود.
ساعتی بعد نوزادش در بغلِ مادر، جان داد. و چند روز بعد دخترِ خردسالش.
قلب بانو سنگین بود و خسته. اشکِ چشمش تمامی نداشت انگار.
پشت پنجره نشست و زُل زد به حیاط. صدای گریههای بیامانِ کودکش توی گوشش بود هنوز. خانه آرام بود و بیصدا. قلبش سنگینی میکرد هنوز.
💞
#توحید_عشاق
قرآن را توی دست گرفت و باز کرد آیهی مبارک را خواند:
"اِذْ قَالَ لَهُ رَبُّه أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبّ الْعَالَمِین"
اینپرسشوپاسخِحضرتابراهیم علیهالسّلامبود.کلامخدایابراهیم بهجانش نشست. گفت:
"اگرقلبِتوجایگاهِ#عشقِ خداست جایی برای کس دیگر نمیماند!"
دستش را روی سینه گذاشت و آیه را تکرار کرد. آرام گرفته بود. چشمهایش دیگر خیس نبودند.
💖
✨با دو قبله در رهِ توحید نتوان رفت راست/
✨یا رضای دوست باید،یا هوای خویشتن/
حکیمسنایی
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#بانو_امین
اصفهان، خ سعادتآباد
#تخت_فولاد
🍃هربار که گُلی از گلهای خانهاش کم میشد، چیزی از وجودش کم شده بود. انگار از میان هفت فرزندی که خدا به او بخشیده بود تنها "محمدعلی" (تنها فرزندِ بانو امین)، به نام و به یادگار پدر برایش باقی مانده بود.
دور خانه را که نگاه میکرد، پُر بود از خاطراتِ تکتکشان. از سر و صداهای دخترانه تا بازیها و وَرجه وُورجههای پسرانه.
👧👶
قلب بانو برایشان تنگ میشد اما راهش همان بود که از قبل پیدا کرده بود. حتی مرگِ عزیزانش هم او را از درس و کتاب جدا نمیکرد.
🎓
#بانوی_ایرانی
🍃انتشارِ کتابی به زبان عربی آنهم با این بارِ علمی، سر و صدای زیادی کرده بود. حتی برای کسانی که سر از فلسفه و فقه در میآوردند و مُلّا بودند هم باورکردنی نبود.
کتاب "اربعین هاشمیه" بین علمای نجف و شاگردهایشان دست به دست میشد. بانوی ایرانی ۴۰ حدیث را در کتابی جمع کرده و هر کدامشان را به زبان عربی شرح داده و تفسیر کامل کرده بود. اصلاً انتخابِ خودِ این چهل حدیث از نگاهِ علما، یک شاهکار بود.
📖
⭕️【 برای دسترسی به آرشیو کامل از سرگذشت بانو، لطفاً روی هشتک👈 #بانو_امین 👉 بزنید.
سپس میتوانید فایلها و مطالبِ قبلی را با استفاده از فِلشهای بالا و پایینِ انتهای صفحه، جستجو و پیدا کنید.】
🌹🌹🌹
برگرفته از کتاب:
#بانو_امین
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#بانو_امین
اصفهان، تختفولاد
#بانوی_ایرانی
میرزا آقا توی درگاه اندرونی ایستاد و بانو پیش رفت تا کلاه و کُتِ همسرش را بگیرد.
🎩🧣
این بار اما زیرِ کلاه، کتابی دست حاجی بود. بانو نگاهی به کتاب کرد، کتاب را خوب میشناخت. ولی کلاه را برداشت و طبق همیشه به میرزاآقا خوش آمد گفت.
میرزا روی پتوی ملافه سفید بالای اتاق نشست و نفس عمیقی کشید. بانو روبروی همسرش دوزانو زد.
میرزا کتاب را روبروی بانو روی زمین گذاشت و گفت:
"بازاریها میگویند؛ این کتاب نوشتهی شماست. تا قم و نجف هم رفته. اجازهنامههای آخرِ کتاب از اجتهاد و علمِ زیادتان خبر میدهد.
ولی من تا از زبان خودتان نشنوم باور نمیکنم. بانو دستی روی گلهای پیراهنش کشید و سرش را به نشانه تایید پایین آورد.
خبر درست بود. بانوی خانهی #میرزاآقا_مُعینالتّجار، مجتهد شده بود.
📿
حکم فقاهتِ بانو بعد از کتابِ "اربعین هاشمیه" خوب فهمیدنِ بانو را مشخص میکرد.
علمای نجف کتاب اربعین را که خوانده بودند برای بانو سوال میفرستادند و پاسخهای بانو همه چیز را برایشان معلوم میکرد.
📬
آن روزها فقیه بودن یعنی کلام و عقاید و اصول و احکام و اخلاق را کامل خوانده باشی. یعنی همش را از بَر هستی.
⭕️ برای دسترسی به خاطراتِ بانو امین و داستانهای قبلی، لطفاً رویهشتک👈#بانو_امین بزنید.
سپس با استفاده از فِلشهای پایینِ صفحه، به داستانهای قبلی دسترسی پیدا کنید.⭕️
برگرفته از کتاب:
#بانو_امین
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#بانو_امین
اصفهان
#تخت_فولاد
👩🍼
قرآن و علوم دینی توی مدرسهها قدغن شده بود. #رضاخان حتی خواندن نماز را هم توی مدرسهها ممنوع کرده بود.
بعضی زنهای غربگرا هم نشریهی "زبان زنان" را منتشر میکردند. و تمام هدفشان برداشتنِ چادر از سر زنان و دختران بود.
💂♀
بآنو، بیصدا کتاب مینوشت. "کانون جهان اسلام" را که #شهید_بهشتی و دوستانش افتتاح کردند به پیشنهاد خودش و هفته یکبار، داخل کانون برای خانمها کلاس میرفت.
بانو سیاسی نبود؛ اما آرام و بیصدا حرکت میکرد.
به قول خودش نوری را که گرفته بود میخواست پخش کند. دلش نمیآمد بقیه را در تاریکی ببیند.
-------،،-------
#بانوی_ایرانی
گفت: 《حجاب، همان خانه نشینی است. دست و پاگیر است.
حجاب یعنی زنهای خانهنشینِ بیسواد.از همانهاییکه اطرافمان زیاد دیدهایم. با حجاب که نمیشود درس خواند.》
😳
این حرف، همه را به خنده واداشت. مگر زنی باسوادتر از بانو هم میشد سراغ داشت. بانو با حجاب و عِلمش جوابشان را داده بود؛ اما با لبخند گفت:
مگر #حجاب، عقلتان را محدود میکند که نمیتوانید بخوانید یا بفهمید؟
⁉️
صداها و هَمهَمهها خوابید برای کسی شبههای باقی نمانده بود.
🤭😶
⭕️ برای دسترسی به داستانهای قبلی و خاطراتِ بانو امین، لطفاً رویهشتک👈#بانو_امین 👉 بزنید.
سپس با استفاده از فِلشهای پایینِ صفحه، به داستانهای قبلی دسترسی پیدا کنید.⭕️
برگرفته از کتاب:
#بانو_امین
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#بانو_امین
اصفهان، خ سعادتآباد،
#تخت_فولاد
🧕
⛔️حجاب مانع درسخواندن
‼️⁉️
🔹گفت: شگفت زدهام، اما ناچارم که بگویم؛
_او در حالی این دروس را آموخت و به مقامی والا رسید که در چهار دیواری خانهی خود بود و به هیچ مدرسهای نرفت. و جز استادهایی که به منزلِ او میآمدند و صدای خفیف و کوتاهِ او را میشنیدند، به کس دیگری اتصال نیافت.
پسایننوع درسخواندنشبههی 《حجاب مانع درس خواندن است را از بین میبرد...》
🎓
این کلامِ "سبیتی" بود، عالم عراقی بعد از آنکه به دیدار بانو آمده بود. بانو بعد از این دیدار کتاب نفحات را به او هدیه داده بودند و او در بغداد مقالهای دربارهی بانوی ایرانی نوشته و به ایران فرستاده بود.
مقالهای که بعد از آن، ضمیمهی کتاب نفحاتِ بانو شد برای چاپهای بعدیاش.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#بانوی_ایرانی
🔹در کتابشناسی اسلامی بر خلاف غربیها، اول نام کتاب میآید و بعد نام نویسنده.
این شاید برای آنستکه نام کتاب بهتر توی ذهنها میماند تا نامِ نویسنده؛ اما نشانهی فروتنی نویسندهها هم هست. از نظرشان مهم، مطلب است تا نویسندهاش.
بانو از کتابشناسی اسلامی هم فراتر بود. پایین کتابهایش نوشته بود به قلم یک بانوی ایرانی. شاید بههمین خاطر تا مدتها نام کتابهایش بین مردم آشناتر بود تا نام خودش.
⭕️لطفاً روی هشتک
#بانو_امین 👉 بزنید.
و با استفاده از فِلشهای پایینِ صفحه، به داستانهای قبلی دسترسی پیدا کنید.⭕️
برگرفته از کتاب:
#بانو_امین
کلبه عشاق
@babarokn
#بانو_امین
#تخت_فولاد_اصفهان
اصفهان #تخت_فولاد
🧕
🔹صوفیها از شهر و مردم جدا میشدند برای رسیدن به مقصودشان.
تا به قول خودشان آخرتشان را آلوده نکنند. تا برسند به جایی که باید.
#بانو اما میان مردم بود و هر روزش را کنارشان شب میکرد. بانو میخواست سِیرش را میان مردم طی کرده باشد. بانو نمیتوانست چشمش را روی جامعه ببندد.
بانو #عارف بود؛ اما #صوفی نه!
🌱
#بانوی_ایرانی
🔹مردها درک نمیکنند خیلی از حالتهای زنانه را.
گاهیدر پزشکیِزنان، مسئلههای فقهی بوجود میآید و فقاهتِ زنانه میطلبد.
🩺 📿
بانو معتقد بود که: باید درس بخوانیم تا مشکلاتمان برطرف شود. کسی به مقامی نرسیده مگر به چراغِ عقل.
مشکلاتِ زنان از دغدغههای اصلی، برایش بود.
👩🍼
#توحید #عشاق #اولیاءالله
⭕️ برای دسترسی به داستانهای قبلی و خاطراتِ بانو امین، لطفاً رویهشتک👈#بانو_امین 👉 بزنید.
سپس با استفاده از فِلشهای پایینِ صفحه، به داستانهای قبلی دسترسی پیدا کنید.⭕️
برگرفته از کتاب:
#بانو_امین
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
تکیه #بانو_امین
اصفهان تخت_فولاد
خیابان سعادتآباد
#اصفهان
💐
#بانوی_ایرانی
روز عید بود و مسیر، همان مسیر. برمیگشت به اصفهان.
ذهنش اما بازتر شده بود. با پاسخ این سوال عیدیاش را گرفته بود و در دل شاد بود. در دل مرور میکرد؛
"هرموجودی هر لحظه محتاج اوست. پس هر لحظه دست دراز کرده است پیش کسی که تواناست و به دور از هر احتیاج. پس عطا میکند مخلوقاتش را.
تسبیح موجودات پس همان اعلام نیاز آنهاست. و چون هرلحظه اجابت میشوند حمد و تشکر میطلبد."
🤲
سرش را بالا آورد و بیرون را نگاه کرد صدای اطرافش هر لحظه بلندتر میشد. همه چیز و همه کس زمزمه میکرد؛ الحمدللّه
🌱
⭕️برای دسترسی به داستانهای قبلی و خاطراتِ بانو امین، لطفاً رویهشتک👈#بانو_امین 👉 بزنید.
سپس با استفاده از فِلشهای پایینِ صفحه، به داستانهای قبلی دسترسی پیدا کنید.⭕️
برگرفته از کتاب:
#بانو_امین
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
#بانوی_ایرانی
اصفهان، تخت فولاد
بانو امین
【روایتی از زندگی نصرتالسّادات امینالتّجار به قلم سرکارخانم راضیه عزیزی】
🧕
📚تألیفات و آثار بانو
آثار و تألیفاتِ بانو، بیشتر از هشت مورد میباشد..
🍃تفسیر مخزن العرفان
رسیده بود به سوره ی النساء و آیاتی که دربارهی زنان بود. تفسیرهای مختلف را خواند و گزیدهاش را یادداشت کرد؛ ولی این برایش کافی نبود. در ادامه نوشت:
آنچه از آیات بر میآید اینست که ماهیّت و فطرت زن و مرد یکی است.
مردها در بعضی خصوصیات قویترند و زنها در بعضی دیگر قویترند. کاری به این ندارند که شما کلاه، سر کردهاید یا روسری.
تقوا است که برتری را مشخص میکند.
بانو این حرفها را به دل قبول کرده بود. شاید بهمین خاطر کتاب تفسیر "مخزن العرفان" بانو به دل مینشست.
🍃نفحات رحمانیه
دست به قلم برد و نوشت؛ از آنچه با قلب مشاهده کرده بود. از تمام عجایبی که تا آنروز دیده بود.
از همهی کمکهای مخصوصی که از بالا او را در بر گرفته بود.
دست به قلم برد و نوشت؛ اما نه به زبان مادری، به زبان عربی نوشت و گفت:
کتاب " نفحات رحمانیه " را تا زندهام فقط بعضی بخوانند. کتاب، بین علماء و شاگردان مخصوصش دست به دست میشد. ولی کتابی نبود که عمومی باشد.
#بانوی_اصفهانی
⭕️ برای دسترسی به خاطراتِ بانو امین، لطفاً روی هشتک 👈 #بانو_امین بزنید.
سپس با فِلشهای پایین، به داستانهای قبلی بروید.⭕️
📚برگرفته از کتاب:
#بانو_امین
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn