eitaa logo
کلبه عُشاق
3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
672 ویدیو
2 فایل
با دوقبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن (سنایی) ⚘️کپی حلال ⛔تبلیغ نداریم #بابارکن_الدین شیرازی،بابایی که دستِ فرزندِ ناخَلفش را گرفتو..ادامه👇 https://eitaa.com/babarokn/2600 💌کانال احراز هویت شد @babaroknodin1400
مشاهده در ایتا
دانلود
عهد قاجار اصفهان، <<<<<<<🌷>>>>>>> 💯نشان دادن محل مزار🧭 ✍حاج محمد صادق تخت فولادی در شب فوتش دستور می‌دهد قبری در محل سکونتش در تکیه مادر شاهزاده حفر نمایند. سپس در آن قبر خوابید و پس از چند لحظه بلند شد و گفت: این محل قبر من نیست.و نقطه دیگری را حفر کنید. گورکن مکان دیگری را حفر کرد. مجدداً محمد صادق در آن قبر خوابید و پس از چند لحظه از آن بیرون آمد و گفت: قبر من اینجاست . 📝 و وصیت نمود حاج شیخ محمّد باقر نجفی که از علمای بزرگِ اصفهان و از مریدانِ ایشان بود، مراسم غسل و کفن و دفن را انجام دهد. روز فوت ایشان، برف بسیاری باریده بود و حاج شیخ محمد باقر نجفی با جمعیت کثیری از شیفتگان و مریدان حاج محمّد صادق به تخت فولاد آمد و مشغول غسل و کفن شد. 📣 پس‌از دفن، حاج شیخ محمّد باقر نجفی رو به جمعیت کرد و گفت: سال‌ها باید بگذرد تا عارف واصلی و مرد کاملی مثل حاج پیدا شود. که تمام افعال و حرکات و سکناتش مطابق شرعِ مطهّر و سُنن مقدّسِ حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم باشد. برگرفته از: ، استادِ محمّدصادق تخت‌فولادی و ، استادِ شیخ نخودکی میباشد. درصورت علاقه به مطالعه سرگذشت و کراماتِ ایشان، لطفا روی هشتک ها بزنید.】 کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc 👇👇👇👇👇
یذَره_کتاب اندر_حکایات شوخی ظِل‌ُالسلطان با حاج 😅😭 ✍روزی ظل السلطان حاکم وقتِ اصفهان خدمتِ حاج محمد صادق رفت و بعد از سلام و احوالپرسی از او سوال می‌کند: مشغول چه کاری هستی؟ گفت:دعا در حق ِخلقِ خدا .🤲 ظِل‌السلطان می‌گوید: در حق ناصرالدین‌شاه هم دعا می‌کنید؟ حاجی گفت: کار ما دعا کردن برای تمام خلق است.(این سوال و جواب سه مرتبه تکرار می‌شود). ظل سلطان خداحافظی کرد و سوار بر اسب شد. 👋 هنوز چند قدمی نرفته بود که اسب، او را محکم به زمین انداخت. 🐎 او از زمین بلند شد و مجدداً خدمت حاج محمد صادق رسید و دست ایشان را بوسید و گفت: غرضِ من از تکرار این سخن، توهین به مقام شما نبود بلکه خواستم شوخی کرده باشم. 🤕 حاجی گفت: منظورِ اسب از زمین زدنِ شما هم یک شوخی بیش نبود وگرنه هلاک می‌شدید. 🚑 سپس ظِل‌ُالسلطان مقداری پول به حاج محمد صادق هدیه می‌کند که ایشان نمی‌پذیرند. ظل‌السلطان می‌گوید: اجازه دهید این پول را به فقیرانی که در اطرافِ تکیه(مادر شاهزاده) هستند، بدهم. حاج محمد صادق می‌گوید: خودت می‌دانی. او نیز پول را بین فُقرا تقسیم کرد و مجدداً از حاج محمد صادق عذرخواهی کرد و برگشت. 💯 برگرفته از کتاب: منابع کتاب: _نشان از بی نشان‌ها؛ از پسر شیخ نخودکی _همو ؛دانشنامه تخت‌فولاد _تاریخ اصفهان؛از جلال الدین همایی و... <<<<<<<🌷>>>>>>> کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn