#داستانهای_زیبای_مثنوی
#توحید_عشّاق
💞💞💞
🦯#موسی_و_چوپان
حضرت موسی(ع) به چوپانی بر خورد که با زبانی ساده خدا را یاد میکرد و با او راز و نیاز میکرد.
چوپان میگفت:🐏🐑🐕🦺
ای خدا !تو کجایی تا نوکری تو را بکنم. و سرت را شانه بکنم. لباسهایت را بشویم. و شپشهایت را بکُشم. و از شیرِ گوسفندان به تو غذا بدهم. و دست و پاهایت را نوازش بدهم.
💗💓
●تو کجایی تا شوم من چاکرت/ چارُقت دوزم، کنم شانه سرت/
●ای خدای من،فدایت جانِ من/ جمله فرزندان خانُ مانِ من/
●جامهات شویَم، شپشهایت کُشم/
شیر پیشت آورم ای محتشم/
●دستَکَت بوسم بمالم پایَکَت/
وقت خواب آید بروبَم جایَکَت/
●گر ببینم خانهات را من مدام/ روغن و شیرت بیارم صبح و شام/
●سازم و آرم به پیشَت صبح و شام/
از من آوردن، زِ تو،خوردن تمام/
●ای فدای تو همه بُزهای من/
ای به یادت هِی هِی و هِی هایِ من/
《یعنی موقع هِی کردن گوسفندان به یاد تو هستم》
حضرت موسی بسیار برآشفت و چوپان را شدیداً نکوهش کرد:
_گفت موسی: با کیَست این، ای فلان؟
آن شبان در جواب حضرت
●گفت:با آن کس که ما را آفرید/
این زمین و چرخ از او آمد پدید/
حضرت موسی علیه السّلام در جوابش گفت:
●این چه ژاژست و چه کفر است و فُشار؟
پنبه یی اندر دهانِ خود فشار/
●گَندِ کُفرِ تو جهان را گَنده کرد/
کفرِ تو دیبایِ دین را ژنده کرد/
●چارُق و پاتابه، لایق، مَر تو راست/
آفتابی را چنین ها کِی رواست؟/
●گر نبندی زین سخن، تو حَلق را/
آتشی آید بسوزد خَلق را/
●با که میگویی؟ تو این، با عمّ و خال؟ .....
●شیر، او نوشد که در نَشو و نَماست/
چارُق او پوشد که او محتاج پاست/
*چارُق=نوعی کفش روستائیان
*پاتابه=پا پیچ ،نوعی کفش
*عم=عمو ، خال=دایی
این چه حرفهای کفرآمیز و بیهوده ایست که میزنی، پنبه ای در دهانت بکن(فُشار=بیهوده گویی)
بوی بدِ کفرِ تو جهان را متعفن کرده و جامه زیبای دین را کهنه.
😷🔥
و چارق و کفش لایق توست. این چیزها کی درخورِ آفتاب حقیقت بوده است.
ای چوپان مگر با عمو و دایی ات حرف میزنی؟
کسی شیر مینوشد که در حال رشد و نمو باشد.چارُق کسی بپا میکند که نیازمند به پا باشد.
آن چوپان متوجه شد که ....
گفت ای موسی تو دهان مرا دوختی و جانم را به آتش کشیدی
آن شبان لباس خود را از هم درید و آهی آتشین کشید و سَر به بیابان نهاد... ❤️🔥💔❤️🩹
●گفت:ای موسی دهانم دوختی/
وز پشیمانی تو جانم سوختی/
●جامه را بدرید آهی کرد و تَفت/ سر نهاد اندر بیابان و برفت/
ادامه دارد... انشاءالله👋
🌷🌷🌷
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
+ قطعاتی از سخنرانی های
#علامه_مروجی_سبزواری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
👆👆👆
ادامه داستان موسی و شبان
برای دیدن قسمت قبلی لطفا روی گزینه #موسی_و_چوپان بزنید.
#داستانهای_زیبای_مثنوی
#توحید_عشاق
💞💞💞
و چون حضرت موسی علیه السلام بر او اعتراض کرد،خداوند در جوابش فرمود: بنده ما را چرا از ما جدا کردی؟ 🥺😢🚶♂
●تو برای وصل کردن آمدی/
نِی برای فصل کردن آمدی/
●هرکسی را سیرتی بنهاده ایم/
هر کسی را اصطلاحی دادهایم/
●ما برون را ننگریم و قال را/
ما درون را بنگریم و حال را/
●آتشی از عشق در خود برافروز/
سر بسر لفظ و عبارت را بسوز/
●موسیا آداب دانان دیگرند/
سوخته جان و روانان دیگرند/
●عاشقان را هر زمان سوزیدنیست/
بر ده ویران، خراج و عُشر نیست/
●در درونِ کعبه رسم قبله نیست/
چه غم اَر غواص را پاچیله نیست/
●ملّتِ عاشق ز ملتها جداست/ عاشقان را مذهب و ملّت خداست/
🤗💕💕💕🤗
اینست که اگر می گویم فردا که عید قربان است و خودم را در پایت قربانی کنم به مذهبِ عاشقان گویم.
■عید نوروزِ من آنست که بینم رویت/
■عید قربان که لقای تو کَنَد بنیادم/
می گوید: شرع #عاقلان کدام است و شرع #عارفان و عاشقان کدام؟
می گویی: شرع عاقلان، شرع فیلسوفان است و متکلمان و فقیهان که اگر از آنها در مورد خدا بپرسی که صفات خدا چگونه است تو را گویند:
■نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل/
■بیشریک است و معانی، تو غنی دان خالق/
یعنی خدا جسم نیست مرکب از هیولی و صورت نیست مرئی و قابل دیدن نیست شریک ندارد معانی و صفات ندارد در مرتبه احدیت و غنی است. لذا نه دست و پا دارد نه خوراک نه خواب.و نه کفش و لباس میخواهد.
اما شرع عاشقان، شرعِ آن چوپان است که به دنبال گوسفندان میرفت و آن نواهای غمگنانه را سر میداد که قبلاً شرح داده شد.
✨🌷🌷🌷✨
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
نویسنده:
#علامه_مروجی_سبزواری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn