eitaa logo
باب جهاد
171 دنبال‌کننده
152 عکس
91 ویدیو
2 فایل
جنگ جنگ تا رفع فتنه از کل جهان
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸گشتند زخود خالی و از خدمت پر چون آب قلیلی که رسیده ست به کر گفتند که درخدمت مردم هستیم امضا به عمل گشت و درخشید چو در ✍شعر: محمد مهدی سموات 🖌گرافیک: مصباح هاشمی رهبریان 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ راه‌های ارتباطی با ما: 🔸کانال ایتا مرکز رسانه حوزه هنری انقلاب اسلامی استان همدان: @arthamedan 🔸وبسایت حوزه هنری انقلاب اسلامی استان همدان https://arthamadan.ir 🔸صفحه حوزه هنری در اینستاگرام @arthamedanews 🔸صفحه حوزه هنری در آپارت https://www.aparat.com/arthamadan
😭😭😭
😭😭😭😭😭😭
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یا ابا الفضل العباس به یاد اون شبی که دنبال گمشده مان میگشتیم و دیگر هیچ وقت پیدایش نکردیم😭 یاد لحظاتی افتادم که اهل خیام سیدالشهدا سلام الله علیه منتظر علمدار و سقای حرم بودند و این زمزمه شاید زبان حال حضرت سکنیه سلام الله علیها: حرم آب ندارد علی خواب ندارد روم خیمه بگویم که شد کشته عمویم😭😭😭😭😭😭
از سمت تئاتر شهر می رویم سمت دانشگاه برای شرکت در نماز. از همان ابتدا کل خیابان پر است از جمعیت، پیر، جوان، کودک، زن و مرد هم ندارد، تقریبا همه جور آدم هست حتی خارجی هایی که ظاهرشان داد می زند ایرانی نیستند، حتی خاخام های یهودی با همان فرم لباس پوشیدن شان. به چهره ها و حالات مردم دقت می کنم، چهره ها غالبا مغموم است اما در عمل چیزی معلوم نیست حتی گاهی می بینم که باهم شوخی می کنند و می خندند. هر چه جلوتر می رویم فاصله آدمها کمتر و کمتر میشود و جمعیت متراکم تر تا آنجا که دیگر از چهارراه ولی عصر جلوتر نمی توانیم برویم. کمی جلوتر با اتوبوس خیابان را بسته اند. دلهره می افتد به جانم. نکند نماز آقا را از دست بدهیم. فکری به سرمان می زند، کمی از تراکم جمعیت فاصله می گیریم. می آییم عقبتر و از چهار راه می رویم بالا و دست چپ می پیچیم توی شانزده آذر. تقریبا تا اواخر خیابان جلو می رویم، دیگر جا برای جلو رفتن نیست. هر جا سایه هست زن و مرد، بی تکلف ولو شده اند روی آسفالت ها. به همین فاصله زیاد از آقا و ابدان مطهر شهدا و زیر آفتاب بودن هم به شدت راضی هستیم چرا که مطمئنیم اینجا می شود نماز خواند و تابوت شهدا و محل نماز جلوتر از ماست. کسی دارد شعر می خواند، انصافا شعر خوبی هم هست، بین بچه ها بحث میشود که شاعر کی است، یکی می گوید برقعی است. عاقل اندر سفیه نگاهش می کنم و با لحنی که حکایت از همین حال دارد می گویم نه، برقعی این طوری شعر نمی خواند، بقیه هم تایید می کنند. کمی از بچه ها فاصله میگیرم و اطراف را ورانداز می کنم تا که سوژه خوبی پیدا کنم اما چیز دندان گیری نمی بینم، همه خیلی معمولی در انتظار رسیدن آقا و شروع نماز دارند زندگی شان را می کنند. یک نظر کنارم عکسی را حایل آفتاب کرده و زل زده است به عکس دیگری که توی دستش است و معلوم است در فکر فرو رفته، به علامت حسرت سرش را هم گاهی تکان می دهد، مثل شکارچی ای که بعد ساعتها شکاری یافته باشد، سریع دوربینم را مسلح می کنم تا عکسش را ثبت کنم اما در دقیقه نود از فکر می آید بیرون و عکس مقابلش را می آورد پایین. در کمال ناامیدی عکس می گیرم و ناامیدتر نگاهش می کنم بلکه قبل از خراب شدن صحنه عکس را گرفته باشم اما زهی خیال باطل. از صرافت سوژه یابی می افتم. بچه ها دوباره گرد هم مشغول بحثی هستند، یکی از بچه ها دستم را می کشد می برد توی جمع تا نظری بدهم و اختلاف نظرها را ختم کنم. بحث در مورد نماز میت و جماعت خواندن آن است،حق با دوست اقلیت مان است این بار. او می گوید نماز میت را جماعت نمی خوانند و هر کس خودش باید بخواند، حرفش را تایید می کنم و هیجان جمع فرو کش می کند. این بار معلوم است خیلی جمع دوست نداشته است دخالت دادنم را در بحث. نوبت اسماعیل هنیه شده است و دارد سخنرانی می کند. سخنرانی او نکات بسیار قابل توجهی دارد اما حیف که به خاطر تنظیم صوت افتضاحی که برای مترجم انجام داده اند عموم مردم متوجه نمیشوند و حسرت می خورم که هم مردم حرفهای او را متوجه نمی شوند و هم احتمالا او بازخورد حرفهایش را نمیگیرد😔 بعد از اسماعیل هنیه اما حاج مهدی رسولی می آید برای مداحی. از همان بیت اول مردم گر می گیرند، همان مردمی که تا چند لحظه پیش مشغول زندگی عادی خودشان بودند و حتی می گفتند و می خندیدند. خودم هم می زنم زیر گریه حتی یک جاهایی نمی توانم خودم را کنترل کنم و با صدا بلند گریه می کنم. اینجاست که می فهمم همه مان عمیقا داغداریم اما نخواسته ایم که بشکنیم و تسلیم داغ شویم. یک نفر پشت سرم سمت راست هست که با آغاز مداحی شروع می کند به زمزمه کردن و گریه شدید، انگار که تا اینجا فقط منتظر مداحی بوده است تا خودش را تخلیه کند. هرچه برنامه جلوتر می رودبروزهای بیرونی او بیشتر می شود، مصرع های دوم شعر را جلو جلو می خواند و وقت سینه زنی حسابی همراهی می کند با حاج مهدی. دیگر از این به بعد تا پایان نماز فقط صدای اوست که یادم می آید. گاهی فکر می کنم باید از این بچه حزب اللهی های خیلی خیلی دو آتیشه باشد که گاهی جوگیر می‌شوند. نماز که شروع میشود، اول صدایی از بلندگوها به گوش نمی رسد، تکبیر را فقط میشنویم. مردم منتظر شنیدن صدای امام هستند تا تکرار کنیم اما چند ثانیه ای صدا نمی رسد و مردم ساکت هستند، آنقدری که از نماز میت بلدم را می خوانم، نفر پشت سری ام بلند بلند و درست عبارات را می خواند، دوستش که جلو ایستاده دست می آورد و پیراهنش را می کشد که یعنی یواش بخوان، نمی فهمم چرا باید این را بگوید. صدا وصل می شود الحمدلله و با امام ادامه می دهیم. می رسیم به عبارت دردناک اللهم لانعلم منهم الا خیرا که از نماز حاج قاسم تا امروز جگرمان را سوزانده و با خواندن این عبارت باز هم صدای گریه جمعیت بلند میشود،
بار سوم نمی توانم خودم را کنترل کند بلند بلند می زنم زیر گریه. بازهم نفر پشت سری حال جالبی دارد، می خواند و می سوزد. نماز تمام میشود ، شروع می کنیم به شعار دادن، مثل همه شعارها از اول صبح هر چهار شعار دوتایش دعا برای سلامتی آقا، یکی مرگ بر اسراییل و یکی مرگ بر آمریکا است. سیل جمعیت دارد به سمت خیابان فرعی ای می رود که به خیابان انقلاب می رسد، همرنگ این جماعت میشویم که رنگ خدا دارند و میخواهیم برویم که چهره نفر پشت سری ام را می بینم، بهت زده دوستم را نگاه می کنم. او هم با همان بهت لحظه ای نگاهم می کند، نفر پشت سری ام نابیناست و حدودا پنجاه ساله. وای خدا این بنده خدا برای چه در این ازدحام شدید آمده است اینجا؟ جمعیت مرا با خود می برد اما چقدر فکر توی سرم می چرخد، چقدر تحقیر میشوم پیش خودم، چقدر شهدا در ذهنم باز هم می درخشند. با خودم می گویم ببین خدا اگر بخواهد یک نفر را بزرگ کند دنیا هم دست به دست هم بدهند که تحقیرش کنند کاری ازشان بر نمی آید، جمله ی«به شما ناهار دادند؟» را یادم می افتد، می سوزم و خدا را شکر می کنم که هیچ وقت اسیر این اغواها نشدم. دوباره فکر آن عزیز نابینا می آید در ذهنم و یاد آیه و لا تمدن عینیک الی ما متعنا می افتم و با خودم می گویم چقدر خوب است که همیشه مثل این عزیز چشم بر زخارف دنیا ببندیم تا همینقدر محکم و استوار و بدون خجالت از بقیه بتوانیم حرف های درست بزنیم و درست عمل کنیم. با جمعیت آن خیابان فرعی را که حدود صد متر است تا خیابان انقلاب تقریبا چهل دقیقه یواش یواش جلو می روم شعار می دهیم. خیابان انقلاب مملو از جمعیت است اجازه نمیدهد که جمعیت دیگری به راحتی به آن اضافه شود، انگار مردم نمی خواهند این فرصت آخر را برای در کنار سید ابراهیم و شهدا را از دست بدهند...... تشییع که تمام می شود باز هم یاد آن عزیز نابینا هستم که آن عکس پربازدید پیرمرد پابرهنه ی واکر به دست را می بینم، ماجرا صبح را برای دوستی تعریف می کند، او هم از مادر بارداری می گوید که توی جمعیت دیده..... این است سرنوشت مقلدان خمینی.
مجلس سی و سوم: مجلس شهیدان خدمت جمعه ساعت شش عصر( در صورت تمایل به نیابت از حضرت امام رضا سلام الله علیه مشرف باشید) انتهای جوادیه ک ابوذر ک سنبل پ ۳
خسته و کوفته و کلافه از سه ساعت زیر تابش مستقیم آفتاب بودن، خیس عرق تشییع تمام میشود. قدردانی خیل مردم کمی زخم دلم را مرهم نهاده است. توی راه برگشت هنوز آدمهایی را می بینم که با اشتیاق تمام زیر همان آفتاب تند باز هم سعی می کنند تا خودشان را به تابوت شهدا برسانند، هرچند به نظرم با دو دو تا چهارتای معمولی نباید برسند. ما تقریبا تئاتر شهر هستیم و حدود دوساعتی هم هست که تابوت ها در میان جمعیت گسترده و متراکم تشییع کنندگان حرکت کرده اند. ما هم دلمان میخواست که به ماشین حمل تابوت ها برسیم اما بعد از حدود یک ساعت توی جمعیت بودن به این نتیجه رسیدیم که هر کاری هم بکنیم بی نتیجه خواهد بود. هنوز موکبها فعال هستند و ما را یاد اربعین حسینی می اندازد که این خودش یک تلنگر است برای همه مان تا بدانیم کار همه شهدا بالاخره یک طوری به سیدالشهدا سلام الله علیه ربط پیدا خواهد کرد. صبحانه نخورده ایم، جایی می ایستیم که یک چیزی بخوریم، علیرضای احمدی روشن را می بینیم، خوش و بشی با او می کنیم و برای لحظاتی غرق میشوم در خاطرات روزهای شهادت شهید احمدی روشن و بعد از آن. چقدر این ملت برای پیشبرد اهدافش هزینه داده است، حتما خدا به حکم آیه و لینصرن الله من ینصره این ملت را یاری خواهد کرد. دوستانم می خواهند برگردند همدان اما خودم باید برای کاری در تهران بمانم. از دوستان خداحافظی می کنم و می روم به سمت جایی که قرار دارم و باید کارم را انجام دهم. سر قرار که می رسم بعد از سلام و علیک و حرفهای معمولی و کاری، دوستم می پرسد:«ناهار خوردی؟» جیگرم گر می گیرد😭 پ.ن: کاش همیشه عقل مان سر جایش باشد و به جای اینکه توی جو بیوفتیم و پیرو بقیه باشیم، در هر لحظه ای هر کاری که میخواهیم بکنیم را با حقیقت تطبیق بدهیم.
📝 و اینک باز هم انقلاب اسلامی... 🖌 مهدی سموات 🔹 هم شهید شد مثل کاظمی، علیمحمدی، طهرانی مقدم، احمدی روشن، قدبیگی، فخری زاده، رضایی نژاد، شهریاری، قاسم سلیمانی، زاهدی و.... تا همگان بدانیم انقلاب اسلامی هنوز هم پرقدرت دارد به راه نورانی خود ادامه می دهد و از انسانها-در هر سطحی- برای رسیدن به درجات عالی قرب دستگیری می نماید. 🔹 اما چرا این دستگیری شامل بقیه نمیشود و گاهی می بینیم که برخی آدمهایی که در فرآیند انقلاب اسلامی خیلی هم نقش داشته اند، عاقبت بخیر که نمیشوند هیچ، کاملا منحرف و عاقبت به شر می شوند؟ 🔹 پاسخ این سوال به نظرم می تواند در گره گشایی از تمامی مسائل امروز و فردای جامعه ما راهگشا باشد و آن چیزی نیست جز عدم شناخت اسلامی و در نتیجه پایبند نبودن به اصول و اسلامی. 🔹 البته مساله اینقدر هم واضح نیست و احتیاج به دقت و ریزبینی فراوان دارد. قبل از هر چیز باید ریشه، عمق و مبنای انقلاب اسلامی را شناخت چرا که تا این مهم درک نشود قواعد، روشها و شاخ و برگ‌ حتی ثمر و میوه این درخت تناور درست شناخته نخواهد شد. 🔹 انقلاب اسلامی به تصریح معمار و موسس آن در عصر ما یعنی حضرت امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف یک ریشه بیشتر ندارد که آیه ای از آیات نورانی قرآن است: قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَٰحِدَةٍۖ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُواْۚ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِيرٞ لَّكُم بَيۡنَ يَدَيۡ عَذَابٖ شَدِيدٖ به عبارت صریحتر ریشه و مبنای انقلاب اسلامی صرفا و نه حتی قیام برای عدالت که البته وقتی قیام برای خدا بود یقینا عدالت را هم در بر می گیرد اما با سبک و سیاق قیام برای خدا. 🔹 قیام خالصانه برای خدا قواعد و روش های منحصر به فردی دارد که آن را در هیچ‌ مدل قیام یا انقلاب یا حکمرانی دیگری نخواهیم یافت. 🔹 از اینجاست که کسانی قابلیت دستگیری انقلاب اسلامی را پیدا می کنند که اولا ریشه، عمق و مبانی انقلاب اسلامی را شناخته، باور کرده اند و در گوشه گوشه زندگی شان چه در ساحت فردی و چه در ساحت اجتماعی مشتاق و ملزم به این مبانی و اجرای مو به موی قواعد و روش های مختص آن باشند هرچند مورد ملامت ملامتگران از هر طایفه ای اعم از مذهبی و غیرمذهبی قرار گیرند! ولو دیوانه و ساده لوح خوانده شوند چرا که حق تعالی در ادامه آیه بالا فرمود: مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِيرٞ لَّكُم بَيۡنَ يَدَيۡ عَذَابٖ شَدِيدٖ 🔹 سید مظلوم مظلومان و شهدای پرواز اردیبهشت بیش از پیش این نکته را به ما گوشزد کردند که باید انقلاب را شناخت و به قواعد آن ملزم بود قواعدی چون رعایت اخلاص، معنویت و اخلاق اسلامی، شجاعت در ابراز شعارهای اسلامی، توجه به مردم و مصالح آنها، نیز ارتباط تنگاتنگ با مردم، بی نیازی از فرمولهای غربی و اعتقاد به راهگشایی مدلهای قرآنی و روایی و.... 🔹 نگفته روشن است که نه تنها این نوع جهانبینی و سبک زندگی تنها راه عاقبت بخیری فردی است که تنها راه پیشبرد جامعه اسلامی به سوی اهداف عالیه آن از جمله عدالت و آزادی خواهد بود و هیچ راه دیگر در انقلاب اسلامی وجود ندارد و راهگشا نیست. از همین روست که در انتخاب حکمرانان برای انقلاب اسلامی تشخیص فهم افراد از انقلاب اسلامی و تعلق و تقید آنان به اصول و قواعد انقلاب اسلامی اصلیترین ملاک خواهد بود. 🔻🔻🔻🔻 🆔@taalighat