eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
73 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
عزیز فاطمه ای مهربان بی همتا دوباره سائلی آمد،درِ حرم بگشا نشان خانه تان را ز هرکه پرسیدم - نشان سیدی از خانواده ی زهرا- به گریه مردم عابر جواب می دادند برو به کوچه ی رحمت،محله ی طاها کسی به داد دل من نمی رسد جز تو بگیر دست مرا خورده ام زمین آقا اگر اجازه دهی داخل حرم بشوم کنار سفره ی فضلت نشینم ای مولا بزرگ زاده چه مهمان نواز و خونگرمی گذاشتی دهنم زود لقمه ی خود را مگر سرای تو دارالنعیم عشاق است؟ هزار لیلی و مجنون نشسته اند اینجا امام عسگری ای تکیه گاه امروزم رها نمی کنمت تا قیامت فردا دعا کنید که همسایه ی شما باشم جوار چشمه ی تسنیم جنت الاعلی اگر بهشت بیایم،بدان که بنشینم به زیر سایه ی مهرت،نه سایه ی طوبی هوای سامره دارد دل هوایی من بده برات سفر-جان مادرت زهرا- برای کرببلا خرجی سفر بدهید به حق چادر خاکی زینب کبری مدینه گر بروم تا سحر دعا خوانم برای مهدی تان زیر گنبد خضرا یگانه غایت خلقت وجود مادر توست کجاست مرقد او؟خاک بر سردنیا شنیده ام که غروب مدینه دلگیر است شبیه حال و هوای غروب عاشورا شنیده ام که نباید ز مشک حرفی زد به خاطر دل پر درد مادر سقا وحید قاسمی
نگاهت غروب دلتنگی آسمانی پر از شفق داری گرد پیری نشسته بر رویت ای جوان غریب حق داری همدم لحظه های تنهائیت می شود اشکهای پنهانی تب محراب و بغض سجاده تا سحر سجده های بارانی خاطری خسته و پریشان از شهر دلگیر سایه ها داری ماه غربت نشین سامرّا در دل خود گلایه ها داری هر دوشنبه غبار دلتنگی کوچه کوچه دیار دلتنگی قاصدکها خبر می آوردند از تو و روزگار دلتنگی ابرها را به گریه می آورد ندبه هایی که در قنوتت بود بگو آقا بگو کدام اندوه راز تنهایی و سکوتت بود روز جمعه به وقت دلتنگی می روی از دیار غم اما صبح یک جمعه می رسد از راه وارث سرخی شقایقها ابتدا قبر مادر باران که در آفاق اشک پنهان شد بعد ترمیم مرقد خاکیت گنبدی که گلوله باران شد نقشه‌ی شوم قتل آئینه برکات جدید این شهر است زخمهایی که بر جگر داری از کرامات تازه‌ی زهر است تشنگی، تشنه‌ی لبانت بود سرخ آمد ترک ترک گل کرد داغ قلب پر از شراره‌ی تو راز یک زخم مشترک گل کرد خوب شد قدری آب آوردند تشنه لب جان ندادی آقا جان بوی کرب و بلاست می آید السلام علیک یا عطشان روی تل داشت آسمان می دید در هجوم سپاه سر نیزه پیکر ماه ارباً اربا شد سر خورشید رفت بر نیزه یوسف رحیمی
سلام ما به تو و سامرای اطهر تو سلام ما به حرمخانۀ منور تو سلام بر تو و برحُرمتت که جبرائیل جبین گذاشته بر آستانۀ در تو سلام ما به تو ای عسکری لقب که خدا نهاده خیل ملک را معین و عسکر تو سلام ما به شکوه و به شوکت و قدرت که آگه ست از این قدر و جاه داور تو قسم به عمر کمت ای گل بهشت رسول دوباره زنده شده یاد عمر مادر تو سلام ما به دل پاره پاره ات هردم سلام اهل سماواتیان به پیکر تو سلام ما به تو و آن گلی که از داغت شرر گرفته دل او کنار بستر تو ز بس که رعشه بجانت فتاده بود از زهر به دست او شده سیراب لعل اطهر تو صدای آیۀ امن یجیب می آید بپاس آن گل درد آشنا و مضطر تو برای روز ظهورش تو خود دعائی کن که مستجاب شود هر دعا ز محضر تو به روز حشر "وفائی" کجا غمی دارد اگر که ثبت شود نام او به دفتر تو سیدهاشم وفایی
دست زمانه بار دگر اشتباه كرد زهری، بهار زندگی ام را تباه كرد در تار و پود پیكر من رخنه كرده بود تا مغز استخوان، همه جا طی راه كرد آتش كشید باغ امید دل مرا با خنده، شعله های خودش را نگاه كرد مثل كسوف روز دهم، سوز تشنگی خورشید پر تلألو رویم، سیاه كرد حال و هوای ملتهب حجره ی مرا همرنگ سرخی شفق قتلگاه كرد وحید قاسمی
‍ . بند اول: سند غربت مادر ای شفیع روز محشر ما عزادار تو هستیم پسر حضرت حیدر ما عزادار توایم بیخیال حرف دنیا خیمه ی عزا میشه واسه روضه ی تو برپا مزد نوکرو میده مادرت حضرت زهرا محسن ابن علی (سه بار) آقام آقام بند دوم: نوکر تو با سعادت اومده توی روایت هر کی منکر تو باشه دوزخیه تو قیامت کوری چشم عدو واسه تو عزا میگیرم حرف مردم به درک من برای تو می میرم دستمو بگیر آقا به تو افتاده مسیرم محسن ابن علی(سه بار)آقام آقام بند سوم: حاجت من و روا کن گره کورمو وا کن بیا با دست کوچیکت واسه نوکرت دعا کن دلبر مادرمی عمریه از تو میخونم سلطان قلبمی به فداته همه جونم از سفرتون آقا جون مادرت نرونم محسن ابن علی(سه بار)آقام آقام
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹زمزمۀ آب آب🔹 ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود بر چهره‌اش ز عصمت و عفت نقاب بود پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه آیینۀ تمام‌نمای رباب بود نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند کآرام بخش جان و دل مام و باب بود... این دختر حسین به میدان کربلا با دختر بزرگ علی هم‌رکاب بود در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود... لب‌های خشک و تشنۀ او را به هر سوال یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود... در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود... در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را آهسته بوسه می‌زد و او گرم خواب بود در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید خورشید پاره پاره به روی تراب بود آن ناز پروریدۀ دامان افتخار کی جای او خرابهٔ شام خراب بود در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود 📝
علیهاالسلام 🔹دل داغدار🔹 مپرس حال دل داغدار و چشم ترم را شکسته صاعقۀ تازیانه، بال و پرم را اگر فرات به دجله بریزد و بخروشد نمی‌نشاند، یک ذره آتش جگرم را غروب بود که با کاروان، به شام رسیدم در آفتاب رصد کن، حکایت سفرم را... کدام اقیانوس، از دهان رود شنیده تغزل کلمات برادر و پدرم را؟ چگونه سرو بمانم؟ که خط خاطره و خون شکسته است دلم را، شکسته بال و پرم را 📝
علیه‌السلام علیهاالسلام 🔹یتیم‌تر🔹 مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را مرهم نهادی آن جگر داغ‌دیده را... با واژه‌های سبز تسلّا و دست مهر ساحل شدی نگاه به طوفان رسیده را اینک تو می‌روی و من اما یتیم‌تر... باید چگونه آن سر در خون تپیده را... فردا کسی به دختر تو رحم می‌کند؟ آرام می‌کنند مصیبت کشیده را؟... بگذار قدری اشک بریزم به دامنت تا حس کنم حرارت شعری شنیده را شعر من آتش است، عطشناک و ناتمام باید به انتها ببرم این قصیده را 📝
‍ . اَبَتا اَبَتا شده خون جگرم چادرم چادرم برده شد ز سرم خون رود از چشم ترم بابا گَرد صحرا شد معجرم بابا ابی عبدالله، ابی عبدالله ........ اَبَتا اَبَتا کوفیان چه بدند عوض تسلیت عمه­ ام را زدند موی من از خون تو گلگون شد جگرم خون شد، جگرم خون شد ابی عبدالله، ابی عبدالله ....... خیز و یکدم بگیر دخترت را به بر خیز و ما را به سوی مدینه ببر کوفیان ظالم کودکان تنها تو و خاک و خون ما و دشمن ما ابی عبدالله، ابی عبدالله ......... پیکرت مانده در دشت کرب و بلا با سرت می­روم سوی شام بلا اشکم آب غسل تنت بابا خاک صحرا شد کفنت بابا ابی عبدالله، ابی عبدالله ......... بر دل عالم از غم شراره زدم بوسه بر حنجر پاره پاره زدم وقت بوسیدنت کعب نی خوردم دم­ به دم زنده گشتم و مردم ابی عبدالله، ابی عبدالله ........ گریه بر این تن غرقه خون می­کنم گیسویم را ز خون لاله­ گون می­کنم می­رسد بر گوشم در این صحرا وا حسینای مادرت زهرا ابی عبدالله، ابی عبدالله .......... کعب نی بر تن من نشانه زده کی پدر کشته را تازیانه زده جان بابا من دخترت هستم وارث زهرا مادرت هستم ابی عبدالله، ابی عبدالله
یا سکینه تو دختر حسین زهرایی نور دل اهل تولایی در کرم و سخا تو غوغایی ای نور چشم شاه عالمین بر ربابی تو نور هر دو عین تالی عمه زینبت تویی ای دختر مظلومه ی حسین مولاتی سکینه بنت حسین۴ یا سکینه مولاتنا تو روح ایمانی تو حامی مکتب و قرآنی بر تن مادرت رباب جانی هستی از نسل ام النجبا می نازد بر تو شاه شهدا در سفر مدینه کربلا بودی تو همراه خون خدا مولاتی سکینه بنت حسین۴ یا سکینه تو دیده ای امام بی یاور تو دیده ای غرقه به خون اکبر پیکر پاره شبه پیغمبر دیدی بابا آمد کنار او کم شد طاقت او قرار او دیدی از ظلم و کینه ی عدو گلگون از خون گشته عذار او مولاتی سکینه بنت حسین۴ یا سکینه مصیبتی زد به دلت آذر به روی دست پدرت اصغر به تیر حرمله شده پرپر دل تو و عمه شده کباب با دیدن اشک و آه رباب دیدی اصغر روی دست پدر رفته با تیر حرمله به خواب مولاتی سکینه بنت حسین۴ یا سکینه بودی تو در کنار خیر الناس غربت او نموده ای احساس وقت شهادت عمو عباس تو دیدی جان او فدا شده دستانش از پیکر جدا شده تو دیدی فرق سقای حرم با عمود آهن دو تا شده مولاتی سکینه بنت حسین۴ یا سکینه تو دیده ای همراه آل الله در کربلا غربت ثار الله ذکر لب تو بوده یا الله تو دیدی پدر از فرس فتاد سرش بر روی خاک غم نهاد از ظلم و کینه های دشمنان جانش را در راه خدا بداد مولاتی سکینه بنت حسین۴ یا سکینه دیدی پدر نقش زمین گشته ز کینه بشکسته جبین گشته گل علی فدای دین گشته دیدی به سویش شمر دون دوید در کنار او خنجرش کشید در موج خون با شمشیر ستم سر حسین را از قفا برید مولاتی سکینه بنت حسین۴