هدایت شده از منبع سبک
#امام_صادق_علیه_السلام
#سید_محمد_رستگار
تا بر سر سیم و زر، تفاهم باشد
پیداست که در دیده، خدا گم باشد
از فقه امام صادق آثاری نیست
آنجا که ذَهَب، مذهب مردم باشد
دمساز امام صادق آه ست هنوز
در وادی غم، چشم به راه ست هنوز
پیداست که انتظار مهدی دارد
ویرانی تربتش گواه ست هنوز
گیرم که فلک درست کردار نبود
بر آل علی، ستم سزاوار نبود
تا بود امام صادق، آزار کشید
منصور ز کینه دست بردار نبود
آیینهء غمهای دل مولا بود
جانان جهان بود ولی تنها بود
آن شعله که منصور به جانش میزد
از آتشِ دربِ خانهء زهرا بود
نوحه امام صادق علیه السلام
آسمان و زمین گشته گریان در عزایت
یا امامِ صادق سَیّدی جانم فدایت
عاقبت قاتلت زهر جفا شد
مادرت فاطمه صاحب عزا شد
آه و واویلتا آه و واویلا...
ای تجلیّ تو آیه های کوثر و نور
سر برهنه تو را برده اند به بزم منصور
شد روانه زِ تو اشک از دو دیده
زنده شد روضهٔ سر بریده
آه و واویلتا آه و واویلا...
یا امام صادق جان فدای غربت تو
شکر لِلَّه که اینجا نبوده عترت تو
نانجیبی به بغضِ بی کران زد
پیش چشم رُباب با خیزران زد
آه و واویلتا آه و واویلا...
#امام_صادق
#شهادت_امام_صادق
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
✅کانال سبک وشعر باب الحرم
نوحه سنتی شهادت امام صادق علیه السلام
ای کشته راه خدا قرآن ناطق
مَسموم زهرِ اشقیا امامِ صادق
ای نور حیّ منجلی
عزیز زهرا و علی
مظلوم اماما...
واغربتا واغربتا...مظلوم اماما
عُمری پِیِ اِحیای دین بودی به هر جا
آخر شدی کشته زِ ظلم و جورِ اَعدا
بی یاور تنها تویی
گریانِ عاشورا تویی
مظلوم اماما...
واغربتا واغربتا...مظلوم اماما
جانت رسید از غصه دیرینه بر لب
در آتش خانه شدی دلخونِ زینب
قلبت پریشانِ حسین
یاد یتیمان حسین
آه و واویلا...
واغربتا واغربتا...مظلوم اماما
#امام_صادق
#شهادت_امام_صادق
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
✅کانال سبک وشعر باب الحرم
هدایت شده از منبع سبک
#امام_صادق_علیه_السلام
كسى كه از حق دَم مى زند با سه ويژگى شناخته مى شود:
ببينيد دوستانش چه كسانى هستند؟
نمازش چگونه است؟
و در چه وقت آن را مى خواند؟
محاسن ص ۲۵۴، ح ۲۸۱
هدایت شده از منبع سبک
حدیثی بسیار مهم و پر محتوا راجع به سبک زندگی از #امام_صادق_علیه_السلام
🔹 سأله (الصَّادِقِ علیهالسلام) بعض اصحابه: عَلَى مَا ذَا بَنَيْتَ أَمْرَكَ؟ فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ: عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِی لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِی فَاجْتَهَدْتُ
وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ فَاسْتَحْيَيْتُ
وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِی لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِی فَاطْمَأْنَنْتُ
وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِی الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ.
[ترجمه: بعضی از شاگردان امام صادق علیهالسلام از ایشان سؤال کردند که بنای زندگی خود را بر چه چیز قرار دادید؟ حضرت فرمودند: بر چهار چیز
دانستم که کار من را غیر از من انجام نمیدهد پس بسیار تلاش کردم.
دانستم که خداوند عزوجل بر من آگاه است پس حیا کردم.
دانستم که روزی من را کسی غیر از من نمیخورد پس آرامش یافتم.
دانستم که پایان کار من مرگ است پس برای مرگ مهیا شدم.
هدایت شده از منبع سبک
#مرثیه_شهادت_امام_صادق_ع
جگری شعله شد و سوخت و خاکستر شد
شمع خاموش شد از باد و گُلی پرپر شد
باز هم زهر نشست و بدنی گشت کبود
باز یاسی به زمین ریخت و نیلوفر شد
مو سفیدی به زمین خورد و به او خندیدند
پیرمردی زِ نَفَس ماند و کمانی تر شد
خانه ی سوخته را بار دگر سوزاندند
باز تکرارِ غمِ آتش و دود و دَر شد
همه بر مرکب و من در پِیِ شان رویِ زمین
پشتشان آه فقط ناله یِ من مادر شد
دست من بسته و از داغِ غمت اُفتادم
یادِ دستت که به دنبالِ علی پرپر شد
یادِ دستان یتیمی که به اُمید پدر
بین زنجیر تَرَک خورد و کمی لاغر شد
گوشواره، گُلِ سر رفت زِ یادش اما
در عوض روضه ی او غارت انگشتر شد
هدایت شده از منبع سبک
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
#حسن_صنوبری
نشسته بر لب ساحل، شکسته زورقِ عاشق:
کهراست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟
به موجِ اشک، کِی آخر توان به اوج رسیدن؟
کجا حریفِ تو باشد دلِ شکستۀ قایق؟
نه فهمِ رنج تو آسان، نه درکِ اوج تو ممکن
زبان ناطقه الکن؛ سکوت، یکسره ناطق
مگر که اذنِ جنونم دهی چو «جابر جعفی»
وگرنه عقل ندارد رهی به کوی حقایق
تویی که علم یقینی، به دین اول و آخر
تویی که معنی دینی، به علم سابق و لاحق
چو طفل مکتب تو «بوحنیفه» است چه گویم
ز حلقۀ تو بجویم اگر مشایخ واثق
به حکم توست اگر زد «هشام» تیغ تکلّم
ز کیمیای تو «جابر»، حکیم گشته و حاذق
چه داشت خرقۀ «سفیان» به جز ریا -و چه عریان-؟
تو خرقهپوشِ خدایی نهان ز چشم خلائق
زبان گشودی و آنک شکست حقّۀ کافر
نگاه کردی و آنگه پرید رنگ منافق
عیار عقل تو بودی به گفتگوی مکاتب
مراد علم تو بودی ز جستجوی دقائق
تویی تو چشمۀ جوشان، تویی تو بحر خروشان
شکستهزورقِ ساحل، منم، به سوی تو شائق
**
ز خویش میروم امشب به سوی غربت دریا
سیاهپوش عزای امام جعفر صادق
هدایت شده از منبع سبک
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#امیر_عظیمی
شکر حق شیعه ایم و معتقدیم
شیعگی جز مرام صادق نیست
به خدا شیعه نیست آنکه مدام
خاکبوس امام صادق نیست
یادگاری اوست "عاشورا"
روضه ی شاه عالمین از اوست
اول صبح، رو به کرببلا
"السلام علی الحسین" از اوست
دل ما از مصیبتش خون است
غرق اشک است چشم عاشق ما
به کجا می برند نیمه ی شب
- پابرهنه - امام صادق ما
در نماز شب است این آقا
یا که مشغول خواندنِ قرآن
کاش می شد کمی نگه دارید
حرمت موی او مسلمانان
دشمنِ آل مرتضی هربار
می رسد تا به اهل بیت انگار
یا لگد می زند به در، یا که
می پرد بی اجازه از دیوار
مگر اهل کجاست ابن ربیع
این قدر بی حیاست این ملعون
بی ادب از چه روی لبهایش
طعنه و ناسزاست این ملعون
حرمت پیر را شکسته، ببین
دست حیدر دوباره بسته شده
باز کوچه، کشان کشان بردن...
او از این اتفاق خسته شده
کوچه لغزنده است، مولامان
از دلِ مرتضی خبر دارد
گفت حتما به همسرش که نیا
پی من آمدن خطر دارد
در همین کوچه یا حوالی آن
شد لگد مالِ دشمنان، قرآن
در همین کوچه بود با سیلی
گم شده گوشوارِ مادرمان
هدایت شده از منبع سبک
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_مدح_و_مناجات
#سیدحمیدرضا_برقعی
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی امان در تنور می رفتم
علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشم هایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است
روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمان ها مرید مذهب توست
قصه تکرار می شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیجکس با امام ، صادق نیست
خواب دیدم که پشت پنجره ها
روبروی بقیع گریانم
پابه پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم ! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست
هدایت شده از منبع سبک
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین
که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین
مانده در توصیف یک شأن تو ابیات اینچنین
سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین
تا ابد مرئوس ماییم و ریاست با شما
نازشصت هرکسی ما را رسانده تا شما
انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت
بحث و استدلال از عصر شما بالا گرفت
فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت
میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جاگرفت
راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند
از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند
آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی
از بقیه بی نیازیم و نیاز ما تویی
ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی
پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی
بانی ترویج عاشورا تویی پس بی گمان
خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خوان
مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده
سهم تو در این دیار آشنا غربت شده
بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده
خانۀ امن الهی سلب امنیت شده
آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید
ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید
پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست
نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست
دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست
بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست
کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی
پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی
گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست
راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟
راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟
راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟
راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند
چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟
نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد
نه کسی با تازیانه خواهری را میکشد
نه کسی از پشت موی دختری را میکشد
نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد
نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست
قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست