#زمینه
#شب_پنجم
#رضا_جوانبخت
#ازميدونهرباركهبرميگردي
#حلقه_ادبی_ریان
بند اول:
از ميدون، هر بار كه بر ميگردي
زخم سرتو ميبندي
ميري به سمت لشگر
منو اينجا جا ميذاري
چشمات كه به من ميفته ميگم
دنبال من مي گردي
تنها ميري ولي باز
مي مونم با اشك و زاري
داري ميري
نگا ميكني پشت سرت حرمو
غربت تو
عمو جون داره مي سوزونه دلمو
به كي ميسپري اين زن و بچه محترمو
بي سپر نرو زخميه پرت
بي پسر نرو سوخته جيگرت
بزار بيام تا كه بشم سپرت
بند دوم:
از خيمه پاي برهنه دارم
برات نفس ميارم
زنده بمون عمو جون
پسرت ميون راهه
دستامو روي تموم زخمات
ميارم و ميزارم
نفس بگير عمو جون
پسرت تو قتلگاهه
عمو حسين
نميزارم هيچ كسي بياد دور تنت
دلم مي خواد
تنم بشه روي تنت پيروهنت
ببين چه مردي شده يتيم حسنت
پابرهنه تا كوه طور اومدم
كودكم و با غرور اومدم
فقط نگو برگردم كه به زور اومدم
بند سوم:
تو گودال چه خسته اي عمو جون
پر بسته اي عمو جون
نمي زارم تن تو
زحم تازه ببينه
عبداله دستش ميشه جلودار
جلوي تيغ قاتل
نميزارم با چكمه
بياد و روت بشينه
زخمِ همه
بال و پرت، كي مياد و مي كنه كفنت
مادر تو
مي رسه لحظه ي دست و پا زدنت
واي عمو از دم زير و رو شدنت
بين نيزه ها پنهونه تنت
دست قاتله كهنه پيرنت
گرفته نيزه اي راه نفس زدنت
#حلقه_ادبی_ریان