#امام_حسین_مناجات
#شب_جمعه
شب جمعه حرم غوغاست انگار
دوباره روضـه ها برپاست انگار
پریشان حضرت زهراست انگار
کنـارش زینب کبـــراسـت انگار
«گلی گم کرده و میجوید او را»
«به هر گل میرسد میبوید او را»
لباس کهنــه را زهــــرا بیارد...
به رگـهــای بریــده لب گـــذارد
زبان گیرد ، ز دیده خون ببارد:
«مسلمانان حسین مادر ندارد»
گل نیلـــوفــــرِ پرپر حسینـــم
سلام ای پیکر بی سر حسینم
امیرِ هردو عالم لشکرت کو؟...
گل لیــلا ، علیّ اکبــرت کـو؟...
علمــدار سپاه ، آب آورت کو؟...
سلیمانِ زمان ! انگشترت کو؟...
«چرا بر تن حسینم سر نداری؟»
«بمیــرم مـن مگر مادر نداری؟»
خودم دیـدم پرت میســوخت مادر
زمین خوردی،سرت میسوخت مادر
تمام پیکـــرت میســوخت مادر
بمیرم حنجرت میسوخت مادر
هوا را دود میــدیدی حسینـــم
سیاهی رفت چشمت نور عینم
به خاک و خون کشیده شد سپاهت
«الهــی شیعتــی...» گفتـی به آهـت
شــــرر زد بر دل زینــب نگاهــت...
دو چشمت بود سمت خیمه گاهت
تنت از خون سر رنگیــن شد ای وای
به ناگه سینه ات سنگین شد ای وای
تنت را زخمی و بی حال دید و...
میان قهـقـهــه خنجـر کشیـد و...
صــدای گریه هایـم را شنیــد و...
ســرت را روی زانویـم بریــد و...
تمام قتلگــه دریای خــون شد
ز مقتل قاتلت با سر بُرون شد
تو را کشتند و لشگر بی حیا شد
میـان خیمــه پای شمــر وا شــد
ســرت با هلهلـه بر نیــزه ها شد
به خاک کربلا جسمــت رها شـد
«اگر کشتنــد چرا خاکـت نکـردند؟»
«کفن بر جسم صد چاکت نکردند؟»
#محمدعلی_انصاری
#حضرت_زهرا_زمزمه
#زمزمه
مدینه در خواب و علی تنهای تنها
صورت گذاشته روی خاک قبر زهرا
ای وای...
پرستوی شکسته پر سلام عزیزم
میبینی دارم چجوری اشک میریزم؟
ای وای...
مثل همه خسته شدی از من؟../گذاشتی و رفتی
علی رو بین اینهمه دشمن/گذاشتی و رفتی
۲
دلم برات تنگ شده فاطمه جانم..
پاشو بگیر اشک منو ای مهربانم..
زهرا..
خبر داری حسن بهونتو میگیره؟..
پاشو بریم خونه ، علی داره میمیره..
زهرا..
زندگی علی بهم خورده/علی بی تو تنهاست
رفتنت از خونه صفا برده/علی بی تو تنهاست
۳
با بچه هات شبا میشینم توی خونه
یادم میاد مصیبتات دونه به دونه
ای وای..
یادِ علی نمیره بین در و دیوار
با ضرب در زخمی شدی از سر مسمار
ای وای..
افتادی رو خاک و حالت بد شد/الهی بمیرم
چهل نفر از رو تنت رد شد/الهی بمیرم
۴
چجوری طاقت بیارم با درد و غمهات
راه گلومو بسته بغض غم و دردات
ای وای...
نمیره از یاد علی که دیدی آزار
قنفذ هُلِت داد و سرت خورد به دیوار
ای وای..
افتادی رو خاک و همه دیدن/الهی بمیرم
شبیه گل تنت رو کوبیدن/الهی بمیرم
#محمدعلی_انصاری
#امام_هادی_زمینه
یا بقیة الله ، از دیده میباری ، امشب اشگِ خون
با پای برهنه ، جدَّت را کشیدن ، از خانه بیرون
سر بی عما....مِه بی عبا
میبردنَش...در کوچه ها
وا هادیا...
____
یا بقیة الله ، میکشی هر دم از ، سوز سینه آه
آقا رو جا دادن ، در خانُ الصَّعالیک ، آجَرَکَ الله
ای بر سرم....خاک عزا
شاه کجا....ویرانه ها
وا هادیا...
____
نیمه شب آمد با ، ناسزا دشمن زد ، آتش به جانش
بشکند دستی که ، در صحن خانه زد ، بر گریبانش
شرم از رخِ...آقا نکرد
پیراهنش...را پاره کرد
وا هادیا...
____
قرآن ناطق را ، بردن شبانه در ، بزم شرابش
آتش گرفته از ، جور متوکل ، قلب کبابش
شد تعارفِ...جام شراب
با طعنه شد....شاعر خطاب
وا هادیا...
____
بزم مِی و مستی ، رفته ولی با خود ، خواهر نبرده
پیش چشم خواهر ، چوب خیزران بر ، دندان نخورده
طشت طلا...بود و یزید
در هلهله...زینب رسید
وا هادیا...
#محمدعلی_انصاری
۱
بیاین بریم روز شهادت
زیارت حضرت سلطان
به ماتم موسی بن جعفر
سرت سلامت یا رضا جان
گرفته مشهد عزا...ای وای..ای وای...
روضه گرفته رضا...ای وای..ای وای...
آقا فدای شالِ
عزای روی دوشِت
صدای آه بابات
مونده هنوز تو گوشِت
۲
مُعذَّبه تو قعر زندان
(چهارده سال دور از عزیزان)
فخر تمام کائناتُ
میبردنش زندان به زندان
دور گردنش زنجیر..ای وای..ای وای..
امام ما و تحقیر...ای وای.. وای..
یا مُخَلِّصَ اللَبَنْ
مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمْ«۱»
میخونه یا رب من از
عذاب خسته شدم
(یا مُخَلِّصَ الشجر
مِنْ بَیْنِ رمْلٍ و ماء
میخونه از زندگی
خسته شدم ای خدا)
۳
به گردنش جامعه بود و
ساق پاهاش با حلقه درگیر
رسیده بود شبیه «سجاد»( جدش)
به استخوانش غل و زنجیر
میریزه اشک از دو عین..ای وای..ای وای..
شام شده کاظمین..ای وای..ای وای..
سندی شاهک رسید
حال بدش رو ندید
ز پشت سر بی حیا
زنجیرشو میکشید
۴
شد روی تخته در هویدا
جنازه ی خَیْرُ الْبَرِیّه
صدا میاد از زیر تابوت:
«هذا امامُ الرّافِضِیّه»
از جنازه ی امام..ای وای..ای وای..
رفته روضه شهر شام..ای وای..ای وای..
پیش دیده ی همه
خارجی شده خطاب
مثل زین العابدین
بین مجلس شراب
«۱»:دعای امام موسی بن جعفر علیهماالسلام بجهت خلاصی از زندان/مفاتیح
#محمدعلی_انصاری
#امام_کاظم_زمینه
#حضرت_موسی_بن_جعفر_زمینه
از زندان بان/دل من خونه
میاد دیدارم/با تازیونه
مونده جای ضرب دستش روگونم
من بر نمیگردم اینو میدونم
تا آخر عمرم اینجا میمونم
رضا بیا/زَهر تموم پیکرم رو آب کرد
رضا بیا/که تشنگی قلب منُ کباب کرد
رضا بیا/سلسله ها گردنمُ عذاب کرد
بند دوم
این زنجیرا/میده آزارم
از درد پام/تا صبح بیدارم
افتاده بر سلسله ها رد خون
هر شب میخونم با چشمای گریون
«خلِّصنی یا رب من السجن هارون»
خدا خدا/به پیکرم دیگه نمونده طاقت
خدا خدا/خسته شدم من از غم اسارت
خدا خدا/بس که شنیدم از همه جسارت
بند سوم
چارده ساله/تو این زندونم
روزا بی تاب و/شبا گریونم
با دستِ بسته،تو زندون،معذب
من روضه میخونم اما زیر لب
یادم نمیره اسیریِّ زینب
خدا رو شکر/خواهر من اسیر دشمنا نیست...
خدا رو شکر/تنم رو خاک کربلا رها نیست...
خدا رو شکر/شهر به شهر سرم رو نیزه ها نیست...
#محمدعلی_انصاری
@babollharam