eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
34 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 02155970902 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
آئینِ رونمائیِ آئینه میرسد یکجا، چارده شبِ آدینه می رسد قرآن به سر گرفتن و احیا شدن خوش است وقت سحر، که وعده ی دیرینه می‌رسد موعود را بخوان و بمان در رکاب یار مرهم به زخم حنجره و سینه می‌رسد روز بُروز عقده گشایی رسیده است پایانِ دورِ سفسطه و کینه می‌رسد یک قبضه ذوالفقار، برون آمد از نیام دارد صحیفه از دلِ گنجینه می‌رسد دار و ندار فاطمه، دیده گشوده است یوسف ز چاهِ غیبتِ دیرینه می‌رسد هیبت علی، تجلّیِ رفتار، احمدی گفتار سرمدی و مرامش محمدی حرفی برای گفتن اگر هست، رو کنیم دل را تهی ز غیر، به دیدارِ او کنیم دست از علایقی که شده قیدِ دست و پا بردار و قصدِ یاریِ او مو به مو کنیم روزِ ظهور، روز حساب و کتاب نیست این روزها رَواست که با خون وضو کنیم نزدیکِ روزِ آمدنِ یار میشویم فکری برای ماندنِ این آبرو کنیم وقتِ تهاجم است، تو نشنیده ای مگر؟ باید هجوم و حمله، به سوی عدو کنیم پس دست روی دست نباید گذاشت، چون شاید دفاع،،، بعدِ هجومی مگو کنیم! هر اُمتی بخواب روَد، زیرِ پا شود باید گذشته، عبرتِ دورانِ ما شود حَیَّ عَلَی الجهاد! که غفلت مُجاز نیست دیگر برای بی خبری ها جواز نیست تنها بصیرت است که بر دادِمان رسد در فتنه جز غبار و فرود و فراز نیست هر امتحان که داده ای امروز، رو شود بی کارنامه هیچ، به یاری نیاز نیست حقی اگر به گردنِمان مانده، بی درنگ جبران کنیم، وقتِ قضای نماز نیست دین را به هر زبان و بیان، یار لازم است تبیینِ ما به شرطِ فضای مَجاز نیست باید سَرای درکِ معارف بنا کنیم هیئت بدونِ علم و عمل، سرفراز نیست هر کس که با ولیِ خدا، یارِ سرمد است... بی شک مُریدِ مهدیِ آل محمد است آنانکه بی عقیده به فرمان رهبرند در اصل، بی نصیب ز طاعاتِ حیدرند آنانکه از حسین، سَفیهانه دم زنند با مسلمِ زمانه، یقین در برابرند در هر محرم و صفر از روضه دم زنند در فاطمیه شکلِ عزادار کوثرند خون را بجای جبهه، به شمشیرِ خود دهند با پای خویش، راهیِ اُردوی دیگرند نان و پنیرِ روضه شان، از سفارت است عینِ ضلالت است، که همدستِ کافرند هستند بر ولایتِ کفار، سینه چاک یعنی برای جبهه ی اشرار نوکرند قومی که در نقابِ تشیع نهان شود داعش به چهره ی متفاوت عیان شود گمراه را به غصه ی صاحب زمان چکار؟ مغضوب را نشانه ای از شیعیان چکار؟ وانرا که پِی، به نقشه ی دشمن نمیبرد با هجمه های فتنه گران، بی امان چکار؟ با رازهای خیمه نشین آشنا شدن... در خانه های پُر ز گنه، در نهان چکار؟ دم از وصالِ روی امامِ زمان زدن... با صد خیال و آرزوی بیکران چکار؟ بی سنخیَت به صاحبمان، صِرفِ اِدعا در انتظار روزِ فرج، خوش گمان چکار؟ در جنگِ نرم، آنکه بماند ز کار خویش در جنگ سخت، فیضِ حضورش عیان چکار؟ باید که با امام زمان، همزمان شویم شاید که با دلش سحری همزبان شویم ما درسهای دین خدا را چه کرده ایم؟ یا همنشینیِ علما را چه کرده ایم؟ همراهِ اشکِ روضه و سوز و گدازِ خود عمری، وصیت شهدا را چه کرده ایم؟ درسی که از مودّتِ زهرا گرفته ایم آن را به وقت یاریِ مولا چه کرده ایم؟ ناموسِ کبریا، چه شد آمد به کوچه ها؟! ما با ندای غربتِ زهرا چه کرده ایم؟ ناموسِ سیدالشهدا دیدنی نبود! با غصه های زینب کبرا چه کرده ایم؟ بعد از شنیدنِ غمِ مهدیِ فاطمه صبح و مسا، غمِ اُسرا را چه کرده ایم تا انتقامِ قافله خون گریه میکنیم جان در رکاب یوسف او هدیه میکنیم @babollharam
در ارض وسماوات دگر جشن وسرور است دربیت امام عسگری شمیم نور است نرگس به شعف دست پدر داد پسر را از چهره ی عسگری دگرغصه بدور است او مایه فخربشر وامید زهراست برخلقت او خالق دادار فخور است اومهدی موعود امام بشراست او اومنتظر اذن خدا وقت ظهور است اومنتقم خون حسین جدغریب است از حیث عمل در ره جدش به عبور است مهدیست امام بشر وحجت آخر لایق به خلافت علی ماه فکور است مامنتظران درصف موعودنشستیم نوکر به درصحن وسرایش به وفور است روزی که به دنیا زده پا مادر او گفت تبریک همه در طبق شادی وشور است مهدیست امام بشر و حجت عالم عیدی زسوی سرور ما اذن حضور است @babollharam
جمال غیب و شهود است این که می آید تمـام رحمت و جود است این که می آید شعیب و صالح و هود است این که می آید عزیـز مصـر وجـود است ایـن که می آید زهـی بـه مرتبـه و عـزت پیامبـرش سپاه بدر و احد ایستاده پشت سرش تمـام عالـم ایجـاد مـی شود حـرمش حرم گذاشته از دور دیـده بـر قـدمش مسیح زنده کند باز، جان ز فیض دمش به روی دوش علمـدار کـربلا، علمش خـروش لشکر او انتقام خون خداست نـدای حنجر خـونین سیـدالشهداست نقاب غیبت خود را ز چهره باز کند رخ نیـاز بـه درگـاه بــی‌نیـاز کند مسیح پشت سر حضرتش نماز کند برای بیعت او دست خـود دراز کند نگه کنید شهیدان چه گونه سرمستند برای یاری او زنده گشته، صف بستند بیا که حجر ز هجر تو اشک می بارد بیا که کعبه بـه دور سرت طواف آرد بیا که بـر قـدمت رکن، دیده بگذارد بیا که فاطمـه تنهـا تـو را تو را دارد بیا که تا تو نیایی، زمان محرمِ توست بیا که پیرهــن پـاره تو پرچم توست بیا که قلب جهان بی قرار توست، بیا بیا که چشم همه اشکبار توست، بیا بیا که تیـغ خدا ذوالفقار توست، بیا بیا که فاطمه چشم انتظار توست، بیا بیا که «میثم» دل سوخته به محضر تو گلاب اشک فشاند به خاک مادر تو @babollharam
پیش مرگت می شود آن لحظه آقا نوکرت العجل آقا! بیا چشم انتظاری ها بس است در فراقت اشک ها و بی قراری ها بس است اشک ها ی ما که یک لحظه به درد تو نخورد ناله ها و ضجّه ها و گریه زاری ها بس است تا به کی جمعه به جمعه ذکر ندبه سر دهیم ندبه و خون دل و شب زنده داری ها بی ایت معصیت، پاکی دوران جوانی را گرفت ما جوان ها را کمک کن، شرمساری ها بس است باید آقا درد غربت را فقط فریاد کرد گوشه گیری های ما و راز داری بس است با ظهور خود بیا و مادرت را شاد کن قلب ویران مرا با مقدمت آباد کن @babollharam
ای مظهر صفات خدا أیها العزیز! بی تو چه عیدی و چه عزا؟!، أیها العزیز! امسال نیز نیمه ی شعبان رسید و رفت مجلس تمام گشت، بیا أیها العزیز! تو خود کریم هستی و از نسل ذوالکِرام پُر کن دو دست خالی ما أیها العزیز! یک نَظرَةً رَحیمَة بر این قلب پر گناه کافی ست با نگاه تو، یا أیها العزیز! فرموده اند نیمه ی شعبان بگو: حسین ما را ببر به کرب و بلا أیها العزیز! یک روضه از اسارت زینب بیا بخوان عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان @babollharam
آدم به خاک پای تو افتاد بر زمین یعنی تو را به روی سرش آسمان کند می خوست پشت ابر بتابی بر این جهان تا مردمان شب زده را امتحان کند مستضعفان چشم تو بودند انبیاء قرآن نخواست بیشتر از این بیان کند یک عده را به یمن زیارت بیارد و ... ...یک عده را کبوتر نامه رسان کند عصر سه شنبه بوی وصال تو می دهد وقتی دلی هوای شب جمکران کند ما ندبه خوان جمعه ی موعود مانده ایم ناز تو را به شیوه ی خود، عشق خوانده ایم گاهی نسیم میشوی و زود میرسی گاهی به شکل رایحه ی عود میرسی گاهی به نیمه های شب است و نیاز ما با یک سبد ستاره ی موعود میرسی گاهی برای این که تو ؛ ویرانمان کنی از چشممان می آیی و چون رود میرسی گاهی به گوش پاک مناجاتیان شب با سوز و ساز نغمه ی داوود میرسی ما التماس روز ظهور توأیم لیک هر وقت، هر زمان که دلت بود میرسی روزی تو میرسی و علی شاد میشود بغض گلوی فاطمه آزاد میشود @babollharam
منم اهل آبادی آب ها منم خانه بر دوش گرداب ها . به چشمم ببین خانه ی خویش را بنا کرده ام روی سیلاب ها . من از اهل دریایم و می شوم بدون تو مانند مرداب ها . خیال تماشای آبادیت ربوده ز چشمان من خواب ها . نوای نی ام ، آتشین تر شدم که می سوزم از آه بیتاب ها . بیا تا که از طرح ابروی تو بسازیم تا کعبه محراب ها . کجایی که جام محبت زدیم همه روی دل طاق نصرت زدیم . قدم زن ، دلم جمکرانی شده قنوت زمین آسمانی شده . و در مسجد کوفه ی قلب من دوباره به پا ندبه خوانی شده . بدون تو در کوچه های بهشت تمامی گل ها خزانی شده . نصیب دلی که به دنبال توست فقط حسرتی جاودانی شده . نگاهت چرا در پس ابرهاست نشانت چرا بی نشانی شده . در این جام خالی شرابی بریز که هنگامه ی سر گرانی شده . به آئینه بندان چشمم بیا قدم زن به دامان چشمم بیا . قسم بر نگاهت ، دلم دست توست خداوندی این حرم دست توست . نوشتم روی کعبه ی سینه ام اگر اذن باشد علم دست توست . مرا می نویسی فدایت شوم که از روز اول قلم دست توست . در این ازدحام گدا آمدیم که آئینه های کرم دست توست . تب جزر و مدِّ زمین و زمان تمنای هر زیر و بم دست توست . طپش های قلب خدا هم تویی ظهور و وجود و عدم دست توست . تو را خوانده ام تا حسابم کنی مبادا که روزی جوابم کنی . علی چهره ای بس که حیدر شدی که آئینه دار پیمبر شدی . دو رکعت به پشت سرت خواندنی ست که با زلف خود سایه گستر شدی . حسینی و دل می بری از همه حسن هستی و مجتبی تر شدی . تو زیباترین عشق پروردگار تو گیراترین جام کوثر شدی . بده گیسوان را به دستان باد که عالم ببیند چه محشر شدی . در این فصل پاییزی بی کسی تو خورشید گل های پرپر شدی . شب ما زمستانی و سرد سرد بهشتم ! به گلخانه ات باز گرد . بزن آتشم شعله ات پا گرفت که کار من و عشق بالا گرفت . بزن آتشم ناز چشمت که چشم به دنبال تو راه دریا گرفت . چه گل های یاسی که مجنون عشق فقط محض لبخند لیلا گرفت . به نامت سلیمان دل سکه زد شفا را ز دستت مسیحا گرفت . برای تماشای اعجاز تو پر دامنت دست موسی گرفت . نداریم ظرفیتت را که حق تو را بین قاب معما گرفت . منم بغض سر در گمی شما مرا کشتی از قبل ، کجایی بیا @babollharam .
گرچه عمری‌ست که زانوی غمت در بغل است همچنان منتظرش باش که خیرالعمل است مردن از چشم‌‌ به‌ راهیش گوارا عسل است ای که ذکر شب و ورد سحرت "العجل" است! بیش‌ از این در پی آن باش که دلداده شوی باید آماده‌ی آماده‌ی آماده شوی شب بی‌تابی ما را سحری در راه است باز هم بت‌شکنی با تبری در راه است در قد و قامت حیدر پسری در راه است بر یتیمان محمد پدری در راه است عاقبت منجی بین‌المللی می‌آید باز از کعبه یکی مثل علی می‌آید آن که گل‌ها همه وا می‌شود از لبخندش ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندش "یاحسین" است مزیّن شده بر سربندش یعنی ای مردم مشتاق! منم فرزندش آمدم جامعه را غرق در اعجاز کنم به نگاهی گره از کار جهان باز کنم هیبت حیدر و سیمای پیمبر دارد خاک زر می‌شود آن‌جا که قدم بردارد عالمی منتظر اوست علم بردارد کو جلودار اگر تیغ دودم بردارد؟ لشکری ساخته از نسل جمارانی‌ها و امیران سپاهند سلیمانی‌ها بی‌خود از خود شده خورشید خلاف آمده است آسمان هیبت او را به طواف آمده است آفتاب است که شب را به مصاف آمده است ذوالفقار است که بیرون ز غلاف آمده است همه جا پر شده از عدلِ گریبانگیرش خون بیدادگران می‌چکد از شمشیرش آی شیطان‌صفتان! هیبت‌تان پوشالی‌ست ژست آقای جهان بودن‌تان توخالی‌ست گرچه امروز رجزخوانی‌تان جنجالی‌ست حالتان لحظه‌ی موعود چه بد احوالی‌ست می‌رسد لحظه‌ی پایانی عیاشی‌تان شده نزدیک‌تر از پیش فروپاشی‌تان دست شب می‌شود از غائله کوتاه آخر می‌شود نوبت جولان سحرگاه آخر می‌دمد طلعت آن چهره‌ی دلخواه آخر چشم برهم بزنی می‌رسد از راه آخر آفتاب آن‌سوی این کهنه‌شب تاریک است شاعری گفت کمی صبر سحر نزدیک است @babollharam
‏وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان ‏یعنی منم که زنده ام از اشک هایتان ‏داوود من! دوباره بخوان تاکه عالمی ‏ایمان بیاورد به طنین صدایتان ‏از این همه سحرکه گذشته است می شود ‏یک شب نصیب این دل من هم دعایتان ‏این اشتراک چشم من و چشم خیستان ‏من گریه ام به کشته کرببلایتان آقا اجازه می دهید هروقت آمدید ‏نقاشیم کنند مرا زیر پایتان؟ یک روز عاشقانه تو از راه می رسی ‏آن روز واجب است بمیرم برایتان @babollharam
اگر امروز باشد یا که فردا سراپا گوش باشم یا تماشا تو را خواهم بدست آورد آخر میان شهر باشی یا که صحرا به تو نسبت نخواهم داد غیبت تو هرجایی تو هر جایی تو هر جا تو عیسایی و ما لنگان و کوریم دگرها سامری اند و تو موسا گل گلدسته ها با بوی تو خوش بخواند از تو ناقوس کلیسا تو نور مطلقی ما ظلمت محض تو دریایی و ما کفهای دریا سواد دیدنت در چشم ما نیست ندارد فرق ابجد یا الفبا تو طاوس بهشتی ، زاغ ماییم تو یوسف ما ز اقوام زلیخا غمت مانند گیسوی شب قدر شب هجرت شب تاریک یلدا سرم را زیرپایت میگذارم اگر امروز باشد یا که فردا @babollharam
ای زمین سامره طور تجلّا خوانمت یا بهشت حضرت باری تعالا خوانمت سرزمین مکّه یا گلزار بطحا خوانمت جبهه هفت آسمان با عرش اعلا خوانمت کعبة پیغمبران یا طور سینا خوانمت قبلة امید فرزندان زهرا خوانمت هر چه هستی طور دل سینای جان می‌دانمت زادگاه مهدی صاحب زمان می‌دانمت * نو عروس فاطمه امشب محمّد زاده‌ای دختر شاهنشه رومی و احمد زاده‌ای اختر برج ولایی، ماه امجد زاده‌ای هیکل توحید یا روح مجرّد زاده‌ای عابدی معبود و یا عبدی مؤید زاده‌ای پای تا سر مظهر دادار سرمد زاده‌ای انبیا را اولیا را، جان جان است این پسر مصلح کل مهدی صاحب الزمان است این پسر * کودکی نورس مپندارش که پیر آدم است رهنمای آدم است و مقتدای عالم است انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است هم بدرد جان دوا هم زخم دل را مرحم است نوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است شیعه تنها مصلح کلّ بشر می‌داندش عالم خلقت امام منتظر می‌داندش * نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باش صبحدم چشم انتظار وعدة دیدار باش دیده بگشا در تمشای رخ دلدار باش در رخ دلدار محو جلوة دادار باش شاهد لبخند گل در دامن گلزار باش در نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش شب دعایت روح را غرق حلاوت می‌کند صبح مهدی در برت قرآن تلاوت می‌کند * ای عروس فاطمه ام العلوم الکامله ای جهان قربان حملت ای بمهدی حامله ای تو را سادات زنهای بهشتی قابله خیز از جا و بجا آور نماز نافله نور شد بین تو و چشم حکیمه فاصله کاروان دل به پا آمد امید قافله حبذّا یار آمده یار آمده یار آمده یوسف گم گشتة زهرا به بازار آمده * نرگس امشب موسِئی با نور طور آورده‌ای یا مگر داور دیگر باز بور آورده‌ای آدم است این یا ملک یا آنکه حور آورده‌ای یا بدامن مظهر الله نور آورده‌ای آفرینش را به شوق و وجد و شور آورده‌ای سید الاشهاد را بدر البدور آورده‌ای از زمین یک آسمان توحید داری در بغل ماه دورت گردد و خورشید داری در بغل * قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست این ناخدای کشتی دین مصلح دنیاست این لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست این آدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست این ای دو صد یوسف فدایش یوسف زهراست این نامش از اهل زمین و آسمان دل می‌برد چهره‌اش نادیده از خلق جهان دل می‌برد * والد خلق خدا در نقش مولود آمده در جمال عبد پیدا، حُسن معبود آمده آفتاب ظلّ جان یا ظلّ ممدود آمده بحرهای آرزو را دُرّ مقصود آمده با لوای حمد بشتابید محمود آمده آی مظلومان بپا مهدی موعود آمده روز عشق و وحدت و ایثار و هم عهدی رسید از کنار کعبه فریاد انا المهدی رسید * ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا ای جواب نالة مظلومی قرآن بیا ای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا ای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا زینب کبرا سر بازار می‌خواند تو را فاطمه بین در و دیوار می‌خواند تو را * آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟ ماهتابا جلوه‌ای شبهای هجران تا بکی؟ باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟ یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟ احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟ مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟ از جگرها آه می‌جوشد که یا مهدی بیا خون ثارالله می‌جوشد که یا مهدی بیا * گاه دور کعبه با اشک روان می‌جویمت گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می‌جویمت گه کنار خانه برگرد جهان می‌جویمت در منی من در زمین و آسمان می‌جویمت که به بزم دوستان با دوستان می‌جویمت گه درون خویشتن مانند جان می‌جویمت هرچه می‌گردم در این گلشن نمی‌بینم تو را تو مرا می‌بینی امّا من نمی‌بینم تو را * دیده‌ها اختر شمار صبح دیدار تؤاند اختران آئینه‌دار ماه رخسار تؤاند گلعذاران بی قرار سیر گلزار توأند شهریاران خاکسار پای زوّار توأند سربداران پایدار دار ایثار توأند دوستان چشم انتظار صبح پیکار توأند یا بن مولانا العلی یا بن النبی المصطفی از تو عالم می‌شود چون نظم «میثم» با صفا @babollharam
به فلك مي رود از خاك زمين بوي بهشت گشته عالم همه جا گلشن مينوي بهشت پيش يارم كه بود روشني روي مهشت عرق شرم چكد از رخ دلجوي بهشت خلق عالم همه با دوستي و هم عهدي گشته ورد لبشان زمزمه يا مهدي دردل اهل ولا خانه گرفتي نرگس خانه محفل جانانه گرفتي نرگس دل زهر عاقل و ديوانه گرفتي نرگس كز يَم فاطمه دردانه گرفتي نرگس ديده روشن برخ مهدي عثني عشرت جان به قربان تو و ماه جمال پسرت اين پسر آينه روي خدا مي باشد اين پسر مشعل انوار خدا مي باشد اين پسر سيد جمع سُعَدا مي باشد اين پسر طالب خون شهدا مي باشد اين همان است كه دلها همه ديوانه اوست اين همان است كه جانها همه پروانه اوست افق نسل علي را قمري پيدا شد خلق را رهبر صاحب نظري پيدا شد پدر پير خرد را پسري پيدا شد بلكه بر ملت قرآن پدري پيدا شد هر كه خواهد رخ تابنده احمد بيند چهره منتقم آل محمد(ص) بيند اي صفا بخش و شفا بخش دل و جان همه اي طبيب همه اي داروي درمان همه همه پروانه و تو شمع فروزان همه همه جان باخته عشق و تو جانان همه چه شود عقده ز دلها بگشائي اي دوست از پس پرده غيبت به درآئي اي دوست طعنه از دشمنت اي دوست شنيدن تا كي به بدن پيرهن صبر دريدن تا كي پيش رو بودن و روي تو نديدن تا كي بار هجران تو بر دوش كشيدن تا كي ما كه ناديده تو را طالب ديدار شديم به كمند سر زلف تو گرفتار شديم گوش ياران تو را طعنه اغيار بس است عاشق زار تو را اين همه آزار بس است قفس تنگ بر اين مرغ گرفتار بس است پيش رو بودن و ناديدن رخسار بس است گلي از گلشن روي تو نچينيم ، چرا؟ ما بميريم و جمال تو نبينيم ، چرا؟ ما كه پروانه صفت گِرد غمت سوخته ايم آتش عشق تو در سينه بر افروخته ايم قصه عشق تو را از ازل آموخته ايم كز ولادت به رخت ديده دل دوخته ايم پر تو حسن تو تا شام ابد در دل ماست هر طرف روي كني جي تو در محفل ماست * @babollharam
صبح الست بود و خدا بي حساب داد آرامشي به هستي در اضطراب داد عشق آفريد و عالم و آدم خطاب كرد بر هر كه بوده فرصت يك انتخاب داد با چارده ظهور ، خدا پرده را گشود من را به دست اين دلِ خانه خراب داد از من نبود حرفي و عشق از طُفيلشان مشتي گرفت و خاك مرا پيچ و تاب داد ميخواست تا تبار مرا هم نشان دهد آنجا به جاي آب به خاكم شراب داد انگور تاكهاي بهشتي رسيده بود من تشنه بودم و به لبم جام ناب داد من چون تو مست،مست تماشا شديم ما پيمانه نوش يوسف زهرا شديم ما باغ بهشت زمزمه ي او گرفته است امشب كه عطر نرگس شبّو گرفته است امشب كليم، خادم اين طاق نصرت است از دشتِ عرش نافه ي آهو گرفته است يونس به دست مجمر و اسپند بياورد يوسف خميده دسته ي جارو گرفته است رخصت نداده اند كه جبريل هم رسد يك گوشه در بغل سر زانو گرفته است گيسو گلاب و آينه را چرخ ميدهد مريم به عرش چادر بانو گرفته است حتي خليل قبله ي خود گم نموده و سر را به سوي آن خَم ابرو گرفته است از شوق،صبر حضرت زهرا سر آمده امشب اگر غلط نكنم حيدر آمده تكيه بزن به كعبه،امير سوارها پايان بده به سردي اين انتظارها چشم مرا به آب بصيرت زلال كن پيدا كنم مسير تو را در غبارها از چشمه ي معارف خود جرعه اي ببخش باران ببار بر تن اين شوره زارها پاي مرا به راه ولايت ثبات دِه دستم بگير تا گذرم از حصارها بين تنور عاشقيت شيعه ام نما مقداد وار مثل همه سر به دارها بر ندبه هاي ساده ي من برگ و بار دِه پُر كن تمام سال ما را از بهارها خط ميكشم به روي تمامي جمعه ها تا جمعه اي كه سر زند از روزگارها جز عطر عشق بر سر گيسو نميزني تو با حسين، عشق خدا مو نميزني همسايه ي قديمي دلهاي ما سلام اي عابر غريبه ي اين كوچه ها سلام وقتي عبور ميكني اين بار چندم است من ديده ام تو را و نگفتم تورا سلام شايد تويي همان كه سر كوچه زودتر گفتي براي بار هزارم به ما سلام ديدم به روي سنگ مزاري نوشته بود من را كه كشت؟داغ تو آقا بيا سلام بر حمد و بر قيام و ركوع و سجود تو بر قامت و قيامت بي انتها سلام بر جلوه ي قنوت و سلام تشهدّت وقت اذان به اشهد ان لا الا سلام اما گمان كنم كه جواب تو ميرسد تا ميكني به جانب كرب و بلا سلام جانم اسير اشهد انَّ امير توست آقا خوشا به حال دلي كه اسير توست @babollharam