#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_پنجم_محرم
#اشعار_محرم
#دودمه
١
اى عمو وقتش شده من هم فداى تو شوم
اى عمو جانم حسين (٢)
دوست دارم كه يكى از بچه هاى تو شوم
اى عمو جانم حسين (٢)
٢
از تبار مجتبى، از نسل ياس پرپرم
من ز نسل حيدرم (٢)
كودكم اما قوى تَر از چهل جنگاورم
من ز نسل حيدرم (٢)
٣
امدم گودال امام خويش را يارى كنم
اى عموجانم حسين (٢)
چون علمدار تو من بى دست علمدارى كنم
اى عموجانم حسين (٢)
٤
لشكرى در پيش رويم هست و تنها مى روم
سوى بابا مى روم (٢)
بى گمان دارم به استقبال زهرا مى روم
سوى بابا مى روم (٢)
٥
عاقبت تكليف را انجام دادم كاملا
امدم بابا حسن (٢)
كربلا جنگاورى بر خود نديده مثل من
امدم بابا حسن (٢)
٦
دست عبدالله مصداق يدالله مى شود
يا على حيدر مدد (٢)
عمه مى خواند برايش : (قل هو الله احد)
يا على حيدر مدد (٢)
٧
امده تا راز دشمن را نمايد برملا
يا علىِ مرتضى (٢)
كربلا را تازه عبدالله كرده كربلا
يا علىِ مرتضى (٢)
٨
با دو چشمم ديدم آن خنجر نشسته بر گلو
ياحسين و ياحسين (٢)
كارى از دستم بجز اين بر نيامد اى عمو
ياحسين و ياحسين (٢)
٩
بنده عشقم، به پاى عشق تاوان مى دهم
اى عمو جانم حسين (٢)
چون على اصغر به روى سينه ات جان مى دهم
اى عمو جانم حسين (٢)
١٠
چون پس از قاسم زمان خجلت من آمده
وقت رفتن آمده (٢)
نوبتى هم باشد اينك نوبت من آمده
وقت رفتن آمده (٢)
#پيمان_طالبى
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_پنجم_محرم
#اشعار_محرم
#بحرطویل
رویِ دشتی از خون
رویِ تَلی از خاک
ایستاده به تماشایِ عمو
میوزد باد و رُخِ سوختهای میسوزد
میوزد باد و ترکهایِ لبش شعلهور است
ولی انگار خبر از عطش و تشنگیاش هیچ نداشت
ولی انگار زِ خود یا زِ حرم بی خبر است
چه قدر مِیلِ پریدن دارد
ولی افسوس که بالش بسته است
دستِ او دستِ بزرگِ حرم بی عَلَم است
دست زینب ای وای
میوزد باد و تبِ خاطرهها میآید
پردهها میاُفتد
باز در خلوتِ شهر یثرب
باز در تنگ غروب
سمت یک قُبهی نور
سمتِ دیوار بقیع
دست در دست برادر میرفت
زائرانی کوچک که بزرگی زِ قد و قامتشان میبارید
دو مَهِ بدرِ تمام
دو پرستویِ یتیم
فاتحه میخوانند سرِ قبر بابا
زیر لب میگویند
جای خالی تو اینجاست
ولی پُر شده است
چه عمویی داریم مهربانتر از همه
سایهاش از سرِ ما کاشکی کم نشود
گفت قاسم که بیا برخیزیم
که عمو چشم به راهِ من و توست
نکند دیر شود
ایستاده به درِ خانه که ما را بیند
جانِ من عبدالله
نرود از یادت
که اگر با تو نبودم روزی
نَفَسی دور نگردی از او
و چنین شد عمریست که دامان عمو بالش اوست
شانهاش پنجهی او
جای خوابش آغوش
به سرش دستِ نوازش هر روز
گاه میگفت عمو ، گاه پدر
ولی ارباب فقط ، جان پدر میگفتش
---
به خودش آمد و دید
همه رفتند و کسی نیست ، کسی غیر از او
قاسم از دستش رفت
یا علمدار که رفت
به حرم پای جسارت وا شد
به خودش آمد و دید
پیش رویش همهی لشکرِ دشمن جمعند
همه در یک نقطه
دشتی از لشکر و از نیزه و تیغ و شمشیر
دشنه و سنگ و عمود و آهن
همه در یک گودی
متراکم شدهاند
جان به لبهایش بود
نَفَسش بند آمد
چشم هایش شد تار
گرد و خاک سرخی
از افق تا به افق می پیچد
مُردن آسان اما
ماندن اینجا چقدر دشوار است
---
دست لرزانش را
عمه با دستی که سر و پا میلرزید
میفشرد از سرِ احساسِ امانت داری
دید هر قدر که بشتابد زود
باز هم دیر شده
---
تشنهای میسوزد
خواهری مینالد
طاقت از دستش رفت
گاه بر پنجهی پا
قامتش می.کشد و میبیند
گاه بر رویِ زمین میاُفتد
و به دستی که هنوز آزاد است
به سر و سینهی خود میکوبید
نالهاش گم میشد بسکه فریاد و صدا میآمد
هلهله میپیچید
گوئیا نالهی او سمتِ عمو ، نه که به زینب حتی
نرسید و گُم شد
آن طرف زخم زنان
این طرف لطمه زنان
آن طرف بارش زخم
این طرف ناله و آه
وای عمه به نگاهی دریاب
اولین جاست که در پیش عمو نیستم و میمانم
چه قدر سنگین است غمِ این لحظهی تلخ
جای هر لحظه که بر پیکر او میآمد
زخم سرخی به رخش جا میکرد
---
هرچه جان داشت به دستانش داد
دست خود را طرفی بُرد و رها شد از بند
آستین پارهای از او به کفِ زینب ماند
یادگاری یتیمی تنها
گوئیا عمهی سادات صدایِ حسنش را بشنید
خواهرم ممنونم
بگذار او برود
بگذار او بپرد
که گر اینجا ندهد جان
دَمِ آتش زدن و سوختنِ اهل حرم میمیرد
لحظهای که تو و طفلان همگی شعلهورید
چادری نیست که بر سر گیرید
---
غیرتش را بنگر
بگذار او برود
میدَود ناله کنان
تشنهتر عبدالله جانبِ قربانگاه
پیش رویش همهی لشکر دشمن جمعند
همه در یک نقطه
میرود میبیند
آنچه را که نتوانست ببیند ، جبریل
مادرش میبیند
--
ذوالجناحش سرخ است
نیزهها رو به زمین
تیغها رو به هوا
باز فوارهی خون
یک نفر خود زِ سر میدزدد
یک نفر می خواهد
زره از تن بکشد
ناکسی بر بدنش
نیزه را میشکند
مادرش میبیند
لب او خشک شده
سنگ پیشانیِ او میشکند
یک نفر نیت انگشتری اش را دارد
دشنهای میچرخد
باز فوارهی خون
من مگر مردهام اینجا که به او میتازید
به سرش میچرخید
چکمه پوشی آمد
تیغ خود بالا برد
آخرین ضربهی خود را آورد
دید چشمان حسین
سپری را پیشش
دستهای کوچک
که به مویی بند است
باز هم مثل قدیم سر عبدالله است
رویِ دستان عمو
باز هم مثل قدیم
خندهای زد به رُخَش
کودک آرام گرفت
لحظهی آخر گفت
ای عمو اما باز
لب ارباب بهم خورد و شنید
از لبش جان پدر
#حسن_لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#محرم_۱۴۰۱
#شب_پنجم_حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع
#زمینه
بند1⃣
به سمت گودال پابرهنه دویدم از حرم
اعوذباالله داره چی میبینه چش ترم
چه نیزه زاری شده اونجا دوروبر عموم
غریب و تنهاس هرجوری که شده باید برم
نزنیدش میبینن بچه هاش
نزنیدش جلوی خواهرش
نزنیدش جای سالم نداره پیکرش
شمشیرو زره نمیخوام/دست خالی/ترسی از شما ندارم
ابن الحسنم بدونید/حیدریم/من از این ایل و تبارم
میخوام تا شبیه قاسم/حقتونو/کف دستتون بزارم
والله لاافارق عمی
بند2⃣
دارم میبینم روضه هارو چه بی مقدمه
اگه هزار بار توی قتلگاه بمیرم کمه
هر کی با هر چی توی دستشه داره میزنه
تو اوج غربت عمو یک نفره و این همه
نزنیدش دیگه بسه دیگه
نزنیدش مادرش اومده
نزنیدش بزارین دیگه راحت جون بده
داره برای عمو جون /تازه میشه/داغ روضه ی مدینه
نیزه نزنین به پهلوش /بی حیاها/فاطمه داره میبینه
بین شما یک مسلمون/نیست به والله/چقد آخه بغض و کینه
والله لا افارق عمی
بند3⃣
دیدم تو مقتل هر طرف هجوم یه لشکرو
دیدم که قاتل داره بالا میبره خنجرو
یه عده نامرد افتادن به جون عموی من
به سختی داره میکشه نفسای آخرو
نزنیدش با شمام کوفیا
نزنیدش نبینید بی کسه
نزنیدش داره سرباز آخر میرسه
واسه دفاع از ولایت/تا پای جون/میمونم تو راه مولا
دستم رو جلو میارم /قبل از اینکه/بزنین یه ضربه حتی
هستم سپر بلا و/جون میدم تو/بغل عزیز زهرا
والله لا افارق عمی
شعر و سبک: #حسین_نوری
بسم رب الحسین(۵)
#نوحه_زمزمه
#شب_پنجم_محرم
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:به سمت گودال از خیمه دویدم من...
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
وقتی که فـــریــاد تو رو شنیــدم من
دستمــو از دست عمّـــه کشیــدم من
بـرای امــدادت ، عمـــوی مظلــومـم !
(به سمت گودال از خیمه دویدم من)
عمــوی مظلــومم(۴)
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
بس که جفــا دیدم از این همه نامرد
دل و از این دنیـــا دیگــه بریـدم من
شــدم برای تو ، من آخـرین ســـرباز
دور و برت وقتی لشکــرو دیدم من
عمــوی مظلــومم(۴)
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
دست و سپر کردم مثل عمـو عبـاس
ضربه شمشیر و به جون خریدم من
سه شعبه ای اومد از جگرم رد شد
وقتی در آغـوشت ناله کشیـدم من
عمــوی مظلــومم(۴)
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
جون به لبـــم اومـد تو قتـلگـاه تو
وقتی که زخمای تنت رو دیدم من
منــم مث قاسـم ، مثــل علی اکبر
به آرزوهــایِ خــودم رسیـــدم من
عمــوی مظلــومم(۴)
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
رقیه سعیدی(کیمیا)
اجرای سبک؛رضا مختاری
واحد شب پنجم
عمو جونم/نمی مونم
توی خیمه/نمی تونم
عمو انگار/تو زندونم
عمو جونم/بزار پرپرت باشم
روی دستات/مث اصغرت باشم
عمو می خوام/منم بی سرت باشم
عمو جون سر اومد دیگه صبرم
می خوام سینه تو بشه ای عمو قبرم
من از خیمه/نگات کردم
با هر دردت/اومد دردم
کوچیک اما/مث مردم
عمو دیدم/به جونت یه لشکر ریخت
دیدم دورت/چقدر تیر و خنجر ریخت
خون از سینت/پیش چشمم آخر ریخت
اومد غیرت من به جوش آخه
رو خاک افتادی تو بی هوش آخه
غم غربت/منو کشته
تویی تشنه/منم تشنه
گلوت می ره/زیر دشنه
عمو جونم/اینا خیلی نامردن
همه لشکر/به گودال هجوم بردن
دیدم با پا/تورو زیر و رو کردن
محاله دیگه خیمه برگردم
خودم رو تو گودال سپر کردم
#شاعر؛مهدی رحماندوست
زمزمه شب پنجم
بوی تن تو می ده بوی تن بابا رو
مثل بقیه تو آغوشت گرفتی مارو
به خاطر تو بهم می ریزم ای عمو من کربلارو
زنجیری انگار زده به پام خیمه
بعد از تو میشه قفس برام خیمه
بی تو من چطور آخه بیام خیمه
ممنونم از تو کردی به عمر یتیم نوازی
پیش چش من نخواه بیفتی جون ببازی
تونیزه و تیر دارم می بینمت که مشغول نمازی
شمشیرا واسه تو دردسر میشه
تا خنجر راهی به سمت سر میشه
دست من برای تو سپر میشه
تو قتلگاهت بمیرم آخه چه خبر بود
نیزه و شمشیر تا چشم می دید اون دور و بر بود
عمه رسیدم دیدم که جنگ صد نفر با یک نفر بود
قتلگاه شده قرار عبدالله
باباجون اومد کنار عبدالله
رو سینت میشه مزار عبدالله
#شاعر؛مهدی رحماندوست
نوحه حضرت عبدالله
لحظه ی آخره، عمو داره میره
عمه یه کاری کن، عمو منو نمی بره
کجا می خوای بری، چرا منو نمی بری عمو
این دم آخری، منو به عمه می سپاری
نفس میره پایین، با گریه هام میاد
از توی قتلگاه، عمه، صدا بابام میاد
عمه بذار برم، داره می لرزه پیکرم، عمو
تنها تو میدونه، برم، بیارمش حرم
زندگی بی حسین، نمیشه باورم
بدون که می میرم، عمه تو غارت حرم
زنده بمونم و یکی بگه گلِ سرم یکی
میون قافله بگه، کو علی اصغرم؟
عمه بذار برم، نزدیکه دیر بشه
من می میرم اگه یه روز عمه اسیر بشه
ای وای اگه شما برید، همراه نیزه ها، باشه
رو نیزه ها سرا، بشه غارت معجرها
عمو من اومدم که یاورت بشم
بی شمشیر اومدم عمو تا سپرت بشم
خاکی شده موهات چرا خونی شده لبات عمو
الهی کور بشن، کی زد نیزه به پهلوهات
سبک: #نمیشه_باورم
#زمزمه 😭😭😭
#عبدالله_بن_الحسن ع
اجرای سبک:
#کربلایی_سعید_صادقی
@sabkemoharram