روضه و توسل ورود خاندان آل الله به وادی مقدس کربلا اجرا شده شبِ دوم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
https://eitaa.com/babolharam
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...
مُردم از دلواپسی بس که پریشان خاطرم
سایه ات تا بر سرم باشد خدا را شاکرم
دیگر از امروز یک لحظه مشو از من جدا
تو شبیه کعبه باش و من شبیه زائرم
در نماز شب دعا کردم نبینم داغ تو
تو سلامت باشی اما من بمیرم حاضرم
تو به فکر حنجرت باشُ غم من را مخور
دختر زهرایم و در حفظ معجر ماهرم
دست خود روی سرم بگذار و یاستار گوی
بوی خاک چادر مادر گرفته چادرم
#شاعر_قاسم_نعمتي
اين حرم گهواره دارد جانِ زينب بازگرد
مادري بيچاره دارد جانِ زينب بازگرد
زینبی آواره دارد جان زینب، بازگرد
درد وقتی چاره دارد جان زینب، بازگرد
وای از این سرزمین، شیر ربابت خشک شد
تیرهاشان را ببین، شیر ربابت خشک شد
داد زد شام دَهُم، ای وای میبینی چه شد؟
بچهها را کرده گم، ای وای میبینی چه شد؟
نعل تازه زیر سم، ای وای میبینی چه شد؟
وِیلَنا مِن بَعدُ کم، ای وای میبینی چه شد؟
گفت با طفلانِ در آتش، علیکم بالفرار
زود گیرد موی سر آتش، علیکم بالفرار
میزند روی سرش، دیگر نمیدانم چه شد
بوسه زد بر حنجرش، دیگر نمیدانم چه شد
خاک خورده معجرش، دیگر نمیدانم چه شد
مانده او با مادرش، دیگر نمیدانم چه شد
ناقهاش عریان، ولی جمع بنیهاشم نبود
با حرامی بود، اما اکبر و قاسم نبود
#شاعر_حسن_لطفي
*مثل فردا روزي اين قافله مياد به كربلا ميرسه،ابي عبدالله فرمودند:يكي به من بگه اين سرزمين نامش چيه؟ يه پيرمردي اومد جلو،گفت:غاضريه بهش ميگن،ماريه هم ميگن...يكدفعه صدا زد: به اين سرزمين كرب و بلا هم ميگن...امان از دلِ زينب...اي حسين....
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
https://eitaa.com/babolharam
#روضه و توسل جانسوز ویژۀ هفتم ماه صفر شهادت کریم آل الله امام حسن مجتبی علیه السلام به نفسِ مداحِ روشندل : کربلایی حمید عسکری
┄┅═══••↭••═══┅┄
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
https://eitaa.com/babolharam
┄┅═══••↭••═══┅┄
از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکسته
تنهاترین سردارِ بی لشگر شکسته
سجاده اش بر غربتِ او گریه کرده
پایِ غریبی اش دلِ منبر شکسته
بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش
او دستگیری می کند از هر شکسته
تا زهر را نوشید،فرمود:آه مادر!
راحت شد این آئینه یِ یکسر شکسته
بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست
اما غرورم را کسی دیگر شکسته
یک کوچه ی باریك و دو دیوارِ سنگی
یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته
فهمید فرزندِ بزرگم، ناسزا گفت
می خواست من باشم ولیکن سر شکسته
گفتم که با رویم بگیرم ضربه اش را
رفتم نبینم حُرمَتِ مادر شکسته
اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را
من میزدم بال و پَر و او پر شکسته
*یکی از خصلت های خوبه شیعه،غیرت داشتن رو ناموسشِ،هر چند یک مشت نامردِ بی حیا، می خوان مارو از حجاب و بحث غیرت جدا کنند،نمی تونند،چون ما نونِ حلال خوردیم...این بیت مالِ ما بچه غیرتی هاست...*
از رویِ چادر، پایِ خود را برنمیداشت
پایی که قبل از این جسارت،دَر شکسته
در زیر پاها گوشواره خوردتر شد
خندید وقتی دید نیلوفر شکسته
خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت
فهمیدم از دیوارِ کوچه،سر شکسته
لایوم کَ یومَک حسینم گریه کم کن
تنها نه من،از گریه ات خواهر شکسته
می بینمت با مادرم بر شیبِ گودال
در لا به لایِ نیزه و خنجر شکسته
ای کاش می شد تا نبینم ساربان هم
انگشت را دنبال انگشتر شکسته
#شاعر_حسن_لطفی
*یک نفر سوال کرد:آقاجان!یا امام حسن!محاسنِ شما خیلی سفید شده...چه حکمتی داره؟داداشِ شما هم تقریباً هم سن و سالِ شماست،یکی دو سه سال کوچیکترِ؟ امام حسن فرمود:هر کسی غیر از من بود،این جریان کوچه رو می دید،اونم مثل من پیر میشد...آخه مادرش فرموده بود:حسن جان! تا من زنده ام به بابات چیزی نگی،قربونت برم...
بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها از مَدبَخ وارد حُجره شدن،دید پیغمبرِ اکرم گوشه ی حجره نشستن،دو تا آقازاده حسن و حسین با هم دارن بازی میکنند،به قول و نقلی دارن کُشتی میگیرن...بی بی نگاه کرد به لب های مبارکِ پیغمبر دید داره یه ذکری میگه...خوب دقت کرد دید پیغمبر زیر لب دارن میگن:ای جانم حسن!...بی بی ناراحت شد فرمود:بابا! قربونتون برم،حسینم کوچیکترِ،چرا اسمِ حسینم رو نمی برید؟فرمود:نگاه کردم به تمام آسمانها،دیدم همه ی آسمان ها دارن میگن:جانم حسین! دیدم حسنم غریبِ...گفتم: من بگم:حسن!...
تا زهر رو نوشید به اون زنِ نانجیبش فرمود: برو حسینم بیاد میکشه تو رو...یه جایی هم دیدن بدن امام حسن به تابوت با تیر دوخته شده بود،اینقدر تیر به بدن امام حسن زدن...
اما رفقا من اینجا میخوام یه حرفی بزنم...اون زمانی که ابی عبدالله کنار بدن امام حسن فرمود:غارت زده به اونی نمیگن که پول و ثروتی از دست داده باشه...غارت زده به من میگن که داداشی مثلِ حسن رو دارم از دست میدم...چشمای امام مجتبی هی باز و بسته میشد،آروم نفس می کشید،فرمود:داداش! امروز کنار من تو هستی،زینبم هست،عباسم هست،بچه هام هستن...هر چند کوچیکن، اما حسینم! "لایوم کیومک یا اباعبدالله" برای اون روزی گریه هات رو نگه دار،که بابام وعده داده،مادرم میدونه،جدم رسول خدا میدونه...کدام روز؟...*
نمیشه باورم که وقتِ رفتنه
تموم این سفر بارش،رو شونه ی منه
کجا میخوای بری؟
چرا...منو نمی بری؟
حسین! این دَمِ آخری
چقدر شبیهِ مادری
*ابی عبدالله فرمود:زینب! پیراهنی که مادرم دوخته و به تو امانت داده بردار بیار عزیزم...دید خواهر داره گریه میکنه...گریه چرا؟ تو باید حواست به خیمه ها باشه...عزیزِ دلم! مادر وقتی این پیراهن رو داشت امانت میداد،فرمود: زینبم! هر وقت حسینم این پیراهن رو طلب کرد بدون لحظات آخرِ...بمیرم برای اون زمانی که زینب باید هم خیمه هارو آروم کنه...و هم هوای امام سجاد رو داشته باشه...یه لحظه نگاه کرد دید گرد و غبار سرزمین کربلا رو فرا گرفته...آمد بالای تَل...دید بدن حسینش پاره پاره...*
#کربلایی_حمیدعسکری
#ویژه_ایام_صفر
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
https://eitaa.com/babolharam