📋 روضه تشییع امام موسی ابن جعفر (ع)
#متن_روضه / #روضه_امام_کاظم (ع)
#گریز_به_روضه_شام
#گریز_به_روضه_امام_حسن (ع)
#گریز_به_روضه_گودال
ویژه #شهادت_امام_کاظم (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه مرتبه همه دیدن درِ زندان باز شد، غریبانه چهار تا غلام زیر یه تخته رو گرفتن دارن میارن. یهنفر اومد داد زد گفت این آقا اگه قریشیئه چرا چهارنفر حمال دارن میبرنش؟ اگه قریشی نیست چرا بین قریشیها دارن میبرنش؟ یهو منادی داد زد گفت این بدن،بدن آقا موسیابنجعفره...
بذار از قبلش برات بگم....
آدم سالهای سال یه گوشهای شکنجه بشه، تو زندان باشه، جای درستی نداشته باشه بدنش اذیت میشه. اون نانجیبا اینقدر آقامون رو شکنجه دادن که هیچ، اونی که آدمو بیچاره میکنه اینه:
زن بدکاره رو آوردن تو زندان موسیابنجعفر. میگه دیدم آقا سر به سجده گذاشته، هی داره میگه: خدا من عبد ضعیف توأم، خدا من عبد فقیر توأم، منو نجاتم بده؛
(زنه عوض شد، آوردنش آقا رو اذیت کنه خودش تغییر پیدا کرد.)
یهو همه دیدن زنه به سجده افتاد گفت آقا ببخشید، غلط کردم.....
بچهها، امشب بیاید ماهم به پاهای آقامون بیفیتم بگیم آقا غلط کردیم...
آهسته گذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذیت نکند پیرهنش را
اصلاً بگذارید رویِ خاک بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
این ساقِ بهم ریخته کِتمانشدنی نیست
دیدند روی تختهی در ، تا شدنش را
این مرد الهی مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غریبان بدنش را؟
این مرد نگهبان که حیا هیچ ندارد...
(ببینم دلت کجا میره.)
این مرد نگهبان که حیا هیچ ندارد
بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را
تو شهر شام هم همچین که این خونواده رو آوردن، همه شروع کردن هلهله کردن؛ یکی داره بد میگه، یکی داره ناسزا میگه، یکی داره فحش میده٬ یکی داره سنگ میزنه....
حسین....
یکی میگفت خارجیان
به ما سنگ زدن، سنگ زدن، سنگ زدن
گفت بچههای علیان
به ما سنگ زدن، سنگ زدن ،سنگ زدن
تنگ شده دلم، ای داداش
قربون صدات، ای داداش
زینب گفتنات، ای داداش
خواهرت فدات، ای داداش
تا فهمیدن این آقا موسیابنجعفره، اون مَرده رفت همه رو جمع کرد؛ گفت زشته٬ بدن امام ماست. ما شیعهی این آقاییم. مگه شیعهها مردن بدن آقاشون رو غلاما بخوان ببرن...
اومدن اینقدر گل آوردن، تا حدی گل رو این بدن ریختن که وقتی میخواستن این بدن رو بردارن گلا رو کنار زدن تا بدنش مشخص بشه...
یه آقایی رو هم من سراغ دارم، همچین که میخواستن بدن رو بردارن دیدن بدن تکون نمیخوره. این تیرا از تابوت زده بیرون، به بدن آقا امام حسن اثابت کرده....
یهجای دیگه رو هم من سراغ دارم، گُلا رو زینب کنار زد، اما چه گلی؟!؟!
گل شمشیر، گل نیزه، گل سنگ، گل چوب...؛
همه دیدن خم شد، صورتش رو گذاشت رو رگهای بریدهی آقا اباعبدالله....
حسین....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باب الحرم
https://eitaa.com/babolharam
در این امر بزرگ مبلغ ما باشید
📋ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم
#سبک_روضه / *بخش اول صوت*
#روضه_امام_کاظم (ع)
#شهادت_امام_کاظم (ع)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم
مجلس ذکرِ مرا بددهنی ریخت به هم
رویِ این ساقِ ترک خورده بلندم کردند
استخوانم پسِ هر پا شدنی ریخت به هم
کار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است
نظری کردهام و قلب زنی ریخت به هم
دید حساس شدم آمد و دشنامم داد
پسر فاطمه را با سخنی ریخت به هم
لعنتی بس که از این موی سرم میگیرد
زلف آشفته به هر آمدنی ریخت به هم
کار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت
از غم من دلِ هر سینهزنی ریخت به هم
*شاعر : #علی_اکبر_لطیفیان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_امام_کاظم_علیه_السلام
#بسماللهالرحمنالرحیم
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
https://eitaa.com/babolharam
📋 #روضه_امام_کاظم (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_رقیه (س)
#متن_روضه / *بخش دوم صوت*
#شهادت_امام_کاظم (ع)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امام رضا (ع) با حضرت معصومه سلام الله علیها نشسته بودن ، یه مرتبه این خواهر دید امام رضا از نظرها غائب شد، ساعتها رفت، بعد از ساعتها برگشت....
یه نگاهی به داداش کرد. دید موها آشفتهست، سر و رو خاکیه، لباسها خاکیه، صورت برآشفتهست؛ کجا بودی داداش؟ چرا سر و وضعت اینطوریه؟
صدا زد خواهرم دیگه بیبابا شدیم، دیگه نمیخواد منتظر بابا باشی.
فقط یه خبر برا این خانوم آوردن. اینقدر گریه کرد....
دختره ، دخترا باباییان ، فقط یه خبر براش آوردن...
اما قربون اون دختری برم، کاش براش خبر میآوردن؛ یه مرتبه دید یه سر بریده رو آوردن...
حسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_امام_کاظم_علیه_السلام
#سید_رضا_نریمانی
#بسماللهالرحمنالرحیم
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
https://eitaa.com/babolharam