⇦🕊#قسمت_دوم مناجات و توسل امام زمان عجل الله ویژۀ ایامِ محرم _ شب دوم محرم 96_ حاج محمد طاهری↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
http://eitaa.com/babolharam
┄┅═══••↭••═══┅┄
آه رسید قافله و خواهری پیاده نشد
به گریه گفت که زینب دگر نمی ماند
در دلش درد بی دوا عمه
در گلو بغض بی صدا عمه
که رسیده به کربلا عمه
همه سرها به زیر تا عمه
میگذارد قدم کجا عمه
پرده از محملش چه بگشاید
صف به صف از فرشته می آید
همه چشم انتظار او باید
آید اینجا نزول فرماید
پشت پرده پراز دعا عمه
اکبرت را گلاب می گیرند
بچه را از رباب میگیرند
رونق از آفتاب میگیرند
تا عمو جان رکاب میگیرند
هست در اوج کبریا عمه
*تا ابی عبدالله سوال کرد، یه عده دور ابی عبدالله و یارانش را گرفتند، نوشتند: یه پیرمردی جلو آمد، مولا سوال کرد پیرمرد میدونی اسم این سرزمین چیه؟ گفت آقا اسم این سرزمین غاضریه است، اسم دیگری هم داره نینوا هم میگن، هریک از اسمها را سوال کرد، ابی عبدالله گفت: آیا اسم دیگری هم داره؟ گفت: آقا جان! اینجا را کربلا هم میگن، یه مرتبه ارباب صدا زد: "اعوذ باالله من الکرب والبلا" اسم کربلا اومد زینب زیر و رو شد...*
حال اینجا کلافه اش کرده است
چند معجر اضافه آورده است
ازدل خویش روضه پرورده است
جگرش خون و سینه پردرد است
چنگ زد دامن برادر را
بوسه ای زد دوباره حنجررا
ونشان داد سمت دیگر را
نخلها را نه حجم لشکر را
ناله ای زد زکربلا عمه
*گفت: داداش! چکار کنم دلم شور میزنه آخه؟*
اینجا به سرت بی حساب میریزند
بی حساب کتاب میریزند
پیش چشم تو آب میریزند
سرطفل رباب میریزند
غرق در نوحه و نوا عمه
*میگی چرا دلم شور میزنه؟...*
آخه ته گودال گیر می افتی
گیرشمشیر و تیر می افتی
دست مشتی حقیر می افتی
نخ نما چون حصیر می افتی
چه کند پایِ بوریا عمه
بعد تو به غیر شامی نیست
خواهرت هست جز حرامی نیست
حرمت و احترامی نیست
آتش افتاده و خیامی نیست
چادرش زیر دست و پا عمه
________________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_دوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
http://eitaa.com/babolharam
#قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب سوم محرم 96_ حاج محمد طاهری
http://eitaa.com/babolharam
┄┅═══••↭••═══┅┄
بر جسم و بر روحم عذابی تام دادند
بابا کجا بودی به من دشنام دادند
*امشب باید غیرتی گریه کنی*
زن های خود را از نظر مخفی نمودند
ما را عیان کردند بار عام دادند
در مجلس می حاضرین بسیار بودند
به غایبین هم در خفا پیغام دادند
بوی غذا می آمد از مطبخ سراشان
من گشنه ام بود آن زمان که شام دادند
حتی خودم هم باورم شد یک کنیزم
از بس مرا این گونه اینان نام دادند
بابا به جد من بگو با سنگ و آتش
مزد رسالت را ز پشت بام دادند
فریاد زد یک مرد نامحرم سر ما
عمه جوابش را ولی آرام دادند
حکمِ زدن با چوب بر روی لبت را
این قوم بی دین با کدام احکام دادند؟
*اینقدر این بچه رو ، بچه هایِ شامی اذیت کردن،عقده شده تو سینه اش*
ای عمه دخترهایِ شامی را خبر کن
شاید ببینندش به بازی رام دادند
*هی می گفتند : برو تو بابا نداری .. بیان ببینن بابام با سر به دیدنم اومد ... از خواب بیدار شد؛صدا ناله اش رسید به کاخ یزیدِ ملعون ، اون نانجیب هم از خواب بیدار شد ، گفت برید ببینید چه خبره؟ (اما حضرت زینب سلام الله علیها خبر داره این نانجیبا چیکار میخوان بکنند،هی می اومد آرومش کنه)چی شده عزیز دلم؟گفت : عمه خواب دیدم. چه خوابی دیدی؟ گفت:*
خواب دیدم عمو اباالفضلم
زود با مشک آب برگشته
به سر و رویِ دختران حرم
خواب دیدم حجاب برگشته
خواب دیدم که پشت بابایم
در عزای عمو دوتا نشده
خواب دیدم که کاروان اصلاً
واردِ خاک کرب و بلا نشده
خواب دیدم به خانه برگشتیم
با جوان ها و پیرها ، زن و مرد
مدتی بعد هم به خیر و خوشی
قاسم بن الحسن عروسی کرد ...
جرأت حرکت و نظاره نداشت
باد هم در حدود خیمۀ ما
خواب دیدم هنوز بالا بود
مثلِ پرچم عمودِ خیمۀ ما
خواب دیدم که من عروس شدم
شده ام یک ستارۀ تازه
و عمویم برایِ هدیه به من
داده یک گوشوارۀ تازه ....
*چه خوابای خوشی بود عمه جان ...*
رنگ سیلی نداشت صورت من
شبنمی هم به من نمیزد دست
بر لبم خنده و خیالم تخت
که عمویم مراقب من هست
خواب دیدم نگاهِ نامحرم
به زنانِ خیام جایز نیست
خواب دیدم لباسِ سبز عمو
همچنان سبز مانده قرمز نیست
خواب دیدم سر علی اصغر
روی نی ها فرو نمی گردد ....
هیچ کس پشت خیمه های حرم
آه دنبال او نمی گردد ....
________________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#ویژه_ایام_صفر
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
http://eitaa.com/babolharam
#قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب ششم محرم 96_ حاج محمد طاهری
┄┅═══••↭••═══┅┄
http://eitaa.com/babolharam
┄┅═══••↭••═══┅┄
شبِ قاسم بن الحسنِ،یادِ اون بچه های دفاع مقدس که می اومدن به پدر و مادرا التماس می کردن برن جبهه،اجازه نمیدادن،از قاسم یاد گرفته بودن،می افتادن رو پاهای بابا بوسه می زدن...
هر چی ابی عبدالله،امتناع کرد،روایت نوشته:جلو چشم همه افتاد رو پاهای عمو،هی پاهایِ عمو روبوسه میزد....حضرت فرمود:عزیزِ دلم،من نمیتونم اجازه بدم تو بری.....
این همون حسینی است که علی اکبر،جگر گوشه اش،گفت:بابا من برم...یه لحظه هم معطل نکرد...اما امانت دارِ خوبی است ابی عبدالله،قاسم،امانت داداشش حسنِ..
قاسم دید کار سخته،دوان دوان اومد تو خیمه ی مادر،مادر یه کاری برام بکن،هر کاری می کنم عمو اجازه نمیده برم میدان....زانوهای غم بغل گرفته،گوشه ی خیمه داره اشک می ریزه....یه وقت نجمه خاتون از جا بلند شد،پیشونی آقازاده اش رو بوسه زد،فرمود:مادر بمیره این حال رو برای تو نبینه،پاشو،نمیذارم دست خالی پهلو عموت بری...یه نامه ای از امام مجتبی آورد: "مِنَ الحسنِ الی الحُسین" حسین جان! کربلا نیستم خودم جونم رو فدات کنم،داداش ازت میخوام به قاسمم اجازه بدی برود میدان...
اینجا قاسم وقتی دوان دوان اومد به سمت ابی عبدالله،نامه ی بابا رو دستِ عمو داد،ابی عبدالله،نامه رو نگاه کرد،امضای حسن رو بوسه زد...
نوشتن: دست گردن قاسم انداخت،اینقدر گریه کردن،عمو و برادر زاده،"حتی غُشِیَّ علیهما" یعنی هر دو غش کردن....
به سرش فکرِ به میدان بروم زد قاسم
دم به دم از پسرِ فاطمه دم زد قاسم
گوئیا شیرِ جمل باز به میدان زده بود
در دلِ معرکه وقتی که قدم زد قاسم
با تعجب همه دیدن،که بی خُود و زِره
محشری در وسطِ دشت رقم زد قاسم
ارزق و لشکر او نیز حریفش نشدند
*تا وارد شد،ارزقِ شامی،از پهلوانای سپاه اِبن سعد،از شام اومده،گفت:این بچه است،یکی از بچه هامو سراغش می فرستم،اولی رو فرستاد با یه ضربه قاسم بن الحسن به درکش فرستاد،چهارتا بچه هاش رو فرستاد،همه رو قاسم کشت،خودِ ارزق رفت،قاسم بن الحسن،ارزق شامی رو هم به درک فرستاد،یه وقت دیدن بالای بلندی اباالفضل میگه:جانم قاسم...
حمید بن مسلم میگه: اِبنِ نُفیل گفت:گناه عرب و عجم به گردنم باشه اگه داغش رو به دلِ مادرش نذارم...
گفتند: برا چی داری نقشه میکشی،این نوجوان رو که همه دوره اش کردن،هر کی داره یه ضربه ای میزنه..چنان حیدری داره می جنگه قاسم بن الحسن....
نانجیب ها! بابای منو متهم می کردید، می گفتید: بابای من از جنگ ترسیده،من پسرِ حسنم...*
ارزق و لشکر او نیز حریفش نشدند
ضربه ای سخت به اصحاب ستم زد قاسم
صف به صف نظمِ سپاهِ اُموی را تنها
تیغ در دست،علی گونه به هم زد قاسم
دل به دریا زد و دل از همه لذات برید
در دلِ مادرِ خود خیمه ی غم زد قاسم
*اینجای یه وقت دیدن رنگ صورت اباالفضل پرید...*
با صدایِ به زمین خوردن خود از مرکب
آتشی بر جگرِ اهلِ حرم زد قاسم
ترسی از هو هویِ تیغ و رجزِ تیر نداشت
جوشنی بر تنش از نیزه و شمشیر گذاشت
از سَرِ زین به گواهیِ روایت افتاد
سیزده جامِ پر از شهدِ ولایت افتاد
همه دیدن چگونه حسنِ کرب و بلا
وسطِ لشکرِ دشمن به اسارت افتاد
فرقه ی سنگ زَنِ
#قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب هفتم محرم 96_ حاج محمد طاهری
┄┅═══••↭••═══┅┄
http://eitaa.com/babolharam
┄┅═══••↭••═══┅┄
ا سینه ای گرم از شکایت حرف دارم
ای آسمان امشب برایت حرف دارم
ای آسمان چشمان هستی پر ستاره است
امشب شب گریه برای شیر خواره است
حتی اگر در این عطش عمدی نداری
ای آسمان تو هم باید بباری
باید بباری تا علی اصغر بماند
شش ماهه ای در دامن مادر بماند
ای آسمان بشنو صدای آب آب است
این آخرین لالاییِ طفل رباب است
لب تشنگان را قطره ای یاری نکردی
ای آسمان در کربلا کاری نکردی
درکربلا آبی اگر هست آب دیده است
مهمان نوازیها به تیغ آبدیده است
جز اشک آبی در حرم بهر وضو نیست
دور و بر این خیمه ها دیگر عمو نیست
رنگ از رخ مهتاب رفته برنگشته
سقّا بسوی آب رفته برنگشته
در کربلا مردی و نامردی محک خورد
ازتشنگی لبهای اربابم ترک خورد
گم شد میان هلهله هل من معینش
امّا رسید از خیمه یار آخرینش
طوفان ترین فریاد خاموش است این طفل
قنداقه برتن،نه،کفن پوش است این طفل
لبهاش باز و بسته شد عالم به هم ریخت
وقتی تلظّی کرد لشکر هم به هم ریخت
*وقتی بچه رو روی دست بلند کرد ،یه عده که سنگدل بودند وقتی نگاه کردند بچه روی دست ارباب بلند شده، بچه اینقدر توان نداشت سر رو روی تن نگه داره،از هر طرف می گرفت سر یه طرف می افتاد، فرمود: ببینید: اگه آب هم بهش برسونید میمیره... امّا برای دل خوشی مادرش... منتظرِ در خیمه...."منّوا عَلَینا" همه عالم از ابی عبدالله منت میکشند،حسین مقابل دشمن ایستاده میگه: "منّوا عَلَینا" منت بذارید بر من...منت سرش گذاشتن، هنوز حرفهای ابی عبدالله مونده، دید بچه داره دست و پا میزنه، نگاه کرد "فَذُبِحَ الطِفلُ مِن الورِید اِلی الورید ، مِن الُذُنِ اِلیَ الاُذُن..."
یک سو نگین عرش برروی زمین بود
یک سو ولی تیر و کمانی در کمین بود
از ماهی آخر تُنگِ آبش را گرفتند
حتی از این صحرا سرابش را گرفتند
عبّاس را می دید با مشکی پراز آب
سرگرم رؤیا بود خوابش را گرفتند
شاید پدر میخواست برگردد به خیمه
با تیر حقّ انتخابش را گرفتند
با قصد قربت بچّه ای را ذبح کردند
تکبیر گفتند و ثوابش را گرفتند
*ای کاش هلهله میکردند، حرمله تیر سه شعبه میزنه، تکبیر میگفتند....*
نیلوفران غنچه ای میرفت بالا
بردست بابا پیچ و تابش را گرفتند
شیرین ترین تصویرها تلخ است اینجا
لبخند میزد گل، گلابش را گرفتند
هرچند روضه روضه طفلی رضیع است
اندازه یک کربلا داغش وسیع است
با آتش خورشید از پا تا سرش سوخت
از تشنگی گلبرگهای پرپرش سوخت
قبل از تکان آخر و پاشیدن خون
از ضربه ی تیر سه شعبه حنجرش سوخت
خون گلو بر صورت ارباب پاشید
یک لحظه از گرمای خون چشم ترش سوخت
لبخند او از گریه اش جان سوز تر بود
قلب پدر از خنده های آخرش سوخت
یک ساعت بعد از حرم گهواره اش رفت
درخیمه ها چادر نماز مادرش رفت
________________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رباب_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
http://eitaa.com/babolharam