فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی و کاردستی ❤️
👧🏻🍡↝•|@bach_mardm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕💕
بازی فکری
بالای 6 سال
#بازی
👧🏻🍡↝•|@bach_mardm
💕💕
قصه سنگ کوچولو
یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد میشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی دیگر. سنگ کوچولو خیلی غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده میشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند.
یک روز مردی🧔♂ با یک وانت پر از هندوانه🍉 از راه رسید. وانت 🛻را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی📣 دستیش داد زد: « هندونه ی🍉 قرمز و شیرین دارم. هندونه به شرط کارد. ببین و ببر.» مردم هم آمدند و هندوانه ها🍉 راخریدند و بردند. مرد تمام هندوانه ها را فروخت. فقط یک هندوانه🍉 کوچک برای خود باقی ماند. مرد نگاهی به روی زمین و زیر پایش انداخت. چشمش به سنگ کوچولو افتاد. آنرا برداشت و طوری کنار هندوانه 🍉گذاشت که موقع حرکت، هندوانه حرکت نکند و قل نخورد. بعد هم با ماشین🛻 بسوی رودخانه ای بیرون شهر رفت. کنار رودخانه ایستاد، سنگ کوچولو را برداشت و درون آب رودخانه انداخت. بعد هم هندوانه🍉 را پاره کرد و کنار رودخانه نشست و آنرا خورد و سوار وانت 🛻شد و حرکت کرد و رفت. سنگ کوچولوی قصه ی ما توی رودخانه بود و از اینکه دیگر توی آن کوچه ی پرسروصدا نیست و کسی لگدش نمی زند، شادمان بود و خدا را شکر میکرد .
روزها گذشت. فصل تابستان رفت و پائیز🍂 و بعد هم زمستان آمدند و رفتند. سنگ کوچولو همان جا کف رودخانه افتاده بود. گاهی جریان آب وی را اندکی جا به جا میکرد و این جابجایی تن کوچک وی را به حرکت وامی داشت. او روی سنگ های دیگر می غلتید و ناهمواری های روی بدنش از بین میرفتند . وی آرام آرام به یک سنگ صاف و صیقلی تبدیل شد.
یک روز تعدادی پسر بچه 👦🧒همراه معلمشان🧑🏫 به کنار رودخانه آمدند تا سنگها را ببینند. آن ها می خواستند بدانند به چه دلیل سنگ های کف رودخانه صاف هستند. یکی از آن ها سنگ کوچولوی قصه ی ما را مشاهده کرد. آنرا برداشت و به منزل برد. آنرا رنگ زد و برایش صورت و زلف و لباس کشید. سنگ کوچولو به صورت یک آدمک بامزه در آمد. پسرک سنگ را که اکنون شکل جدیدی پیدا کرده بود به مادرش 🧕نشان داد. مامان از آن خوشش آمد. یک تکه روبان قرمز 🎀به سنگ کوچولو بست و آنرا به دیوار اتاق خواب پسرک 👦آویزان کرد. اکنون سنگ کوچولوی داستان ی ما روی دیوار اتاق پسرک آویزان است و دیگر نگران لگد خوردن و پرتاب شدن به بین کوچه نیست. پسری هم که او را به صورت عروسک درآورده، هرروز نگاهش میکند و او را خیلی دوست دارد.😍
#قصه_متنی
👧🏻🍡↝•|@bach_mardm
66.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕💕
قشنگه نه
؟
#کاردستی
👧🏻🍡↝•|@bach_mardm
اسباب بازیا.mp3
3.4M
.
آی قصه قصه قصه
یه قصه شیرین😍
برای کودک دلبند شما🥰
#قصه_صوتی
👧🏻🍡↝•|@bach_mardm
.
سلام گلهای زندگی😍🌻
صبحتون بخیر فرشته های نازنینم🐓🌻🌞
👧🏻🍡↝•|@bach_mardm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕💕
وای چقدر قشنگه 😍
#نقاشی
👧🏻🍡↝•|@bach_mardm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕💕
وای چقدر قشنگه 😍
#نقاشی
👧🏻🍡↝•|@bach_mardm