eitaa logo
بچه محل(محله ی مهربانی کلاک_احمدیه)
467 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
4هزار ویدیو
139 فایل
بچه محل های کلاک واحمدیه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥حضرت خدیجه و الگوی اقتصاد مقاومتی 💥همسر پیامبر، چگونه می‌کردند؟ 💥برشی از گفتگوی ، به مناسبت سالروز وفات سلام‌الله علیها ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ https://eitaa.com/bache_mahal
✅تنها کسی که میتونه تو یه سخنرانی هم از پیشرفت‌های مملکت بگه، هم ایرادات و نقایصش رو لیست کنه و درحالی‌که به مسئولین داره تشر میزنه مقتدرانه تو دهن دشمن هم بزنه و درکنار شمردن مشکلات کشور همزمان راهکار هم بده و با وجود همه گرفتاری‌ها، امید رو به‌ جامعه تزریق کنه و آدم به ایرانی بودنش بباله و ابهت دروغین غرب تو ذهن مخاطبش بریزه رهبر انقلابه؛الهی دردو بلات به جونم🤗 اللهم احفظ قائدنا🤲حالا فکرکنین به گفته ی براندازان ایشون فیک وبدل😅✊ https://eitaa.com/bache_mahal
🍁 🔴 رمان ســارا پارت دهم یه کم توی گروه و‌کانالام چرخیدم ولی انگار فقط الکی نگاه میکردم تا وقتم بگذره، اصلا نفهمیدم چی دیدم.. دیگه حوصله اونجارو نداتشم از تلگرام اومدم بیرون و گوشی رو گذاشتم رو میزم. رو تختم دراز کشیدم، یه نگاه به لباسم که آویزون کرده بودم، انداختم، لبخند نشست رو لبهام. یه نگاه به ساعت انداختم ‌؛ چهار و نیم بود! وای چرا زمان نمیگذره؟! چشامو بستم که یهو زنگ خونه به صدا درومد! مثل برق گرفته ها از جام بلند شدم سریع لباسامو پوشیدم. یه نگاه تو آینه به خودم کردم، لباسم آبی کم رنگ، شال سفید، آرایشی ملایم و البته محجبه! مامان درِ اتاق رو باز کرد و گفت: _ برو تو آشپزخونه، صدات زدم چایی بریز بیار... نمیدونم این حجم از استرس برای چی بود؟! دست و پاهام یخ کرده بود. رفتم آشپزخانه پشت میز نشستم. صداشون رو می‌شنیدم که اومدن داخل. عمه اومد تو آشپزخانه، با دیدنش بلند شدم. همدیگه رو بغل کردیم، گفتم: _ دارم میمیرم از استرس _ قربونت برم. استرس نداره، انشالله خیره! اومدم ببینم تو چه وضعیتی هستی، نگران هیچی نباش... لبخندی زد و رفت. صداشونو میشنیدم. یه آقایی که انگار میخواست سر صحبت رو باز کنه گفت: _ اوضاع مالی و اقتصادی این روزا خیلی بد شده هر کسی جرات نمیکنه پا پیش بذاره واسه ازدواج بابا حرفش رو تایید کرد، اون آقا ادامه داد: _ ما هم دیدیم حسین ما خداروشکر خونه داره، ماشین داره، دیگه جایز نبود صبر کنیم. گفتیم زودتر سروسامون بگیره بابا که مشخص بود معذبه، فقط با کلمات کوتاه، تأیید میکرد! که جاری عمه گفت: ادامه دارد... رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
4_293413254921716341.mp3
3.71M
🎧 تندخوانی جزء دهم ، قرآن کریم 🎧 همچنین می‌توانید به صورت آنلاین گوش بدید: http://j.mp/2bHfyUH التماس دعا🤲 @bache_mahal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله فرمودند: ما مِن نَفَقَةٍ إلاّ وَيُسأَلُ العَبدُ عَنها إلاَّ النَّفَقَةَ في شَهرِ رَمَضانَ صِلَةً لِلعِبادِ وَكانَ كَفّارَةً لِذُنوبِهِم، وَمَن تَصَدَّقَ في شَهرِ رَمَضانَ بِصَدَقَةٍ مِثقالِ ذَرَّةٍ فَما فَوقَها إذا كانَ أثقَلَ عِندَ اللّهِ عَزّ وَجَلّ مِن جِبالِ الأَرضِ ذَهَبا تَصَدَّقَ بِها في غَيرِ رَمَضانَ؛ هيچ خرج كردنى نيست، مگر آنكه بنده از آن سؤال مى‌شود؛ مگر خرج كردن در ماه رمضان در راه احسان به بندگان و اين كفّارۀ گناهان می‌شود. هركس در ماه رمضان به‌اندازۀ سنگينى ذرّه‌اى يا بالاتر از آن صدقه دهد، نزد خداوند سنگين‌تر از كوه‌هاى زمين از طلاست كه در غير ماه رمضان صدقه دهد. 📚 بحار الأنوار، ج۹۶، ص۳۴۵، ح ۹. https://eitaa.com/bache_mahal
▫️هر روزتان را با صدقه برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و جلوگیری از مرگ های معلق و حادثه های ناگوار آغاز فرمایید. شماره کارت جهت واریز صدقات: 6273817010172447 به نام گروه جهادی محله مهربانی احمدیه و من الله توفیق🤲🌹🤲 https://eitaa.com/bache_mahal
بچه محل(محله ی مهربانی کلاک_احمدیه)
#اطلاعیه #پرداخت_صدقات ▫️هر روزتان را با صدقه برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عج الله تعا
صدقه این ماه اختصاص ‌ داره به افطاری ساده در ایستگاههای مترو❌❌❌ بزرگواران برای جلوگیری ازتداخل هزینه ها لطفا فیش پرداخت رو بفرستن🙏🌹🙏
💎 برترین زنان بهشت 💎 💐 بنا بر روایتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند : «  چهار زن ، برترین زنان بهشتند : خدیجه دختر خُوَیلَد ، فاطمه دختر محمد ، مریم دختر عمران و آسیه زن فرعون .» 💐 📚 بحار الانوار ، ج ۱۳ ، ص ۱۶۲ 📖 متن روایت 👇 🍀 رُوِیَ أن قالَ رَسولُ اللهُ (صَلّی الله علیه و آله ) : « أَفْضَلُ‏ نِسَاءِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ .» 🍀 🖤 https://eitaa.com/bache_mahal 🖤
🍁 🔴 رمان ســارا پارت یازدهم _عروس خانم نمیخوان چایی بیارن دهنمون خشک شده؟! اینو ک گفت حس کردم، مردم از استرس! مامان صدام زد: _سارا جان، مامان، چایی بریز دخترم داشتم چایی میرختم تو استکانها که عمه اومد تو... وای چقد خوشحال شدم اون لحظه... عمه گفت: _بشین دختر تا خودتو نسوزوندی، لپات گل انداخته! خودم میریزم عمه چایی ریخت. با هم از آشپزخونه اومدیم بیرون. فقط حواسم به سینی بود که چایی ها نریزه! اصلا به هیچکدوم نگاه نکردم، فقط سلام دادم. بعد از تعارف کردن چایی ها، نفس راحتی کشیدم و نشستم روی یه مبل تکی. حالا فرصت مناسب بود تک تکشونو ببینم! جاری عمه، صورت سفید و بانمکی داشت، روسری سفید با گلهای ریز بنفش سرش بود، چادرش ساده بود، حتی کش هم نداشت. یکم تپل بود اما چاق نه! کناره شوهرش نشسته بود، یه مرد بلند قد، کت شلوار مشکی، پیراهن سفید یقه آخوندی،ریش سبیل جوگندمی، موهای کم پشت و جوگندمی. آقای خواستگار اما رو مبل تکی نشسته بود.. هیکل معمولی قد معمولی... داشتم نگاش میکردم که یهو متوجه شدم اونم داره ریز ریز به من نگاه می‌کنه، یخ کردم! ناخودآگاه لبخند نشست رو لبهام سرمو انداختم پایین و با انگشتای دستم بازی کردم! ولی هنوز داشتم سنگینی نگاهشو رو خودم حس میکردم. حتما اونم داشت برای خودش سبک سنگین میکرد. پدرش گفت: _ زمان ما پدر و مادرامون فقط دستمونو میگرفتن، میبردن خواستگاری! بدونه کوچکترین پشتوانه! خودِ من سرباز بودم، هیچی نداشتم! اما پدرو مادرم اصرار کردن که باید زن بگیری، پسر نباید عذب بمونه! بزور نشوندنمون پای سفره عقد، ندیده، نشناخته، الکی الکی بهمون زن دادن! جمله آخرش رو با خنده گفت! جاری عمه هم خندید و گفت: _ نکنه الان پشیمونی؟ همه خندیدیم! ادامه دارد... رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دیدزدن پای برهنه زن تجربه‌گر مرگ ، توسط یک فرد در بیمارستان و ناراحتی او از این وضعیت!! https://eitaa.com/bache_mahal