فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمی دانستم امام زمان
بیایند عقلها کامل میشه
یعنی چه!
کودکان غزه نشانم دادند.
#غزه
https://eitaa.com/bache_mahal
4_293413254921716414.mp3
3.86M
🎧 تندخوانی جزء هفدهم ، قرآن کریم
🎧 همچنین میتوانید به صورت آنلاین گوش بدید:
http://j.mp/2brHsFz
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
#رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدئویی عجیب از مادری که رفتار بچهاش رو قبل و بعداز داشتن تبلت ثبت کرده!!
#استفاده_حکیمانه
تلنگری به خانواده ها که داشتن تبلت وگوشی رو ازسنین خیلی کم حق بچه ها میدونن😔🤔
https://eitaa.com/bache_mahal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ چرا به ماه رمضان ، رمضان میگویند؟
استاد مهدی توکلی
@bache_mahal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتفاقی بی نظیر در تهران👌👌👏👏
https://eitaa.com/bache_mahal
شایدکمی زودباشد
ولی
🙏لطفا یک دقیقه مطالعه بفرمایید 🙏
حرمت پدر واجب است !
امام علی(ع) همیشه برای ما عزیز است.
همانطور که میلاد امیرالمومنین را جشن گرفته و بنام روز پدر گرامی میداریم، حفظ حرمت شهادتش نیز لازم است.
او پدر شیعه است....
۱۳ فروردین، سالروز شهادت مولاست .
من ندیدم کسی سالروز وفات پدرش به گردش و طبیعت و تفریح برود، آنهم پدری بالاتر از تمام مخلوقات!
بالاخره تفریح رفتن، بگو بخند و شادی هم دارد، شاید آنروز اطراف شما توسط دیگران، روزه خواری و پایکوبی و... هم بشود،
شاید دلتان به درد بیاید...
شاید دل حضرت زهرا (س) بشکند...
بیاییم یک امسال را به احترام و عشق مولا،
۱۲ یا ۱۴ فروردین به دامان طبیعت برویم و به حرمت نان و نمکش، روز ۱۳ را از تفریح و بگو بخند اجتناب کنیم...
این یکروز میگذرد و تمام میشود
اما ما تا قیامت با این پدر کار داریم...
کاش رویمان بشود یا علی بگوییم....
(نشر این مطلب، صدقه جاریه است)
https://eitaa.com/bache_mahal
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑اظهارات جنجالی شهرام همایون و محمد منظرپور درباره تعطیلی شبکههای فارسی زبان و برچیده شدن بساط اپوزیسیون!
🔹به دلیل شکستهای پیدرپی رسانههای فارسی زبان و همچنین ناکامی اپوزیسیون مخصوصا در پروژه "زنزندگیآزادی" غرب تصمیم دارد تا بساط اپوزیسیون و این شبکهها را جمع کند؛ جمعه بازار اپوزیسیون تخته خواهد شد!
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
https://eitaa.com/bache_mahal
هدایت شده از کانال رسمی حاج امیر عباسی
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🎙🔴 بشنوید و ببینید این مطالب بسیار مهم را که آیت الله فاطمی نیا در مورد رهبر عظیم الشأن انقلاب بیان فرموده اند
✅ کانال رسمی حاج امیر عباسی
@amirabbasi_net
هدایت شده از 💖 همسرانه حوای آدم 💖
🍁
🔴 رمان ســارا
پارت شانزدهم
همون پسره بود، رضایی...
ضربان قلبم رفت رو هزار...
_ سلام، بفرمائید
_ شرمنده، تا امروز درگیر بیمارستان بودم، فرصت نشد یه زنگی بزنم، احوالی بپرسم. واقعا شرمنده...
احساس میکردم گوشام داره اشتباه میشنوه...
مکث کردم که یکم حلاجی کنم حرفاشو، که دوباره صداش تو گوشی پخش شد...
_ الو، صدامو دارین؟
_ بله، بفرمائید
_ آخه یه لحظه احساس کردم قطع شد...
_ حقیقت اصلا انتظار نداشتم تماس بگیرین
_ من با شما تصادف کردم، شما بزرگوار بودین که حق طلبی نکردین، من باید پیگیر میشدم، که تا امروز نتونستم
_ چیزه مهمی نبود، خودتونو اذیت نکنین
_ میخواستم برای جبران هرکاری از دستم برمیاد براتون انجام بدم، بفرمائید چه تقاضایی دارین؟ چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟
اصلا گیج بودم! چی میگفتم، چی داشتم بگم؟
_ من راضی ام، مشکلی برام پیش نیومد، همین که تماس گرفتین خیلی ارزشمنده!
_ پس من منتظر هستم، هر زمان هر کاری داشتین، منو مثله برادرتون بدونین، حتما بهم بگین. حداقل بتونم کمی جبران کنم
_ خواهش میکنم، این چه حرفیه، چشم، حتما
_ من باید برم، جلسه دارم، منتظر هستم، خدانگهدار
_ خداحافظ
چقدر باشعور بود. گوشیو رو میزم گذاشتم و رفتم تو سالن، پیش عمه اینا...
چند روزی گذشت، تعطیلات نوروز تموم شد، دانشگاه ها باز شد.
دل مرده شده بودم، خسته بودم، اصلا نمیدونستم چرا!
روزهام خسته کننده تر و تکراری تر از قبل شده بود! اصلا نمیدونم چه مرگم بود؟! اون پسر چی داشت که وقتی منو نپسندید اینجوری ذهنمو مشغول خودش کرده بود؟
سه ماهه از اون شب خواستگاری میگذره، اما لحظه ای تصویرش، صورتش از ذهنم بیرون نمیره!
اون باحیایی، اون قیافه ای که مثل فرشته ها معصوم بود!
چندبار به سرم زد خودکشی کنم! که چی بمونم تو این دنیا..
تا اینکه یه شب که خیلی از همه جا و همه کس خسته بودم، چندتا ورق قرص خریدم و برگشتم خونه...
ادامه دارد...
رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
هدایت شده از 💖 همسرانه حوای آدم 💖
🍁
🔴 رمان ســارا
پارت هفدهم
مستقیم رفتم تو اتاقم. هیچ کس خونه نبود! انگاری به پوچی رسیده بودم! انگاری بود و نبودم برای کسی مهم نبود! حس میکردم اضافی هستم!
مقنعه و مانتومو درآوردم. به سمت کیفم رفتم و قرص هارو بیرون آوردم! چند شبی بود تو اینترنت دنبال اسم این قرص ها بودم!
روی تختم نشستم، دلشوره عجیبی داشتم، هم میترسیدم، هم خسته بودم.
یه نگاه به قرصهای تو دستم کردم.
رفتم آشپزخونه یه لیوان پر از آب کردم. یه قاشق برداشتم و برگشتم تو اتاقم.
مگه چند سالم بود که تا این اندازه از دنیا بریده بودم!
تمام قرصها رو از جلد درآوردم، ریختم تو آب، هم زدم. دستام میلرزید.
یه نفس همه آب رو خوردم،با خودم گفتم یعنی الان چی میشه؟!
سرم سنگین شد.
چشامو که باز کردم توی یه صحرای خشک و داغ بودم!
دو نفر که خییییلی بزرگ بودن و پوست بدنشون انگار از سنگ بود! انگار از جنس کروکودیل بود رو دو طرف خودم دیدم!
از زیر بغل منو میکشوندن روی اون زمین خشک و داغ. هر چی جیغ میزدم اصلا توجه نمیکردن!
خیلی وحشتناک بود، احساس میکردم هردو دستم از بدن داره جدا میشه! درد غیره قابل وصفی بود.
از اون صحرا که رد شدیم، رسیدیم به جایی که تا بی نهایت قبر بود!
وقتی وارد اونجا شدم، قبرها با جیغ و زجه به سمت بالا حرکت میکردن و انگار خوده اون زمین هم از اینکه یه شخص دیگه وارد اونجا شده، ناراحت بود.
از داخل این قبرها صدای جیغ و داد میومد. همینجوری که از این قبرها رد میشدم انگار میفهمیدم که تمامی اینها خودکشی کردن، چجوری خودکشی کردن و به چه علت!
یکیشون خودشو آتیش زده بود... دائم از قبرش آتیش میومد و اون جیغ میزد. یکیشون رگ دستشو زده بود و انگار قبرش پر از خون بود و اون توی خون دست و پا میزد و....
خیییلی زیاد بودن، تا بی نهایت قبر بود و آدمهایی که فقط جیغ میزدن!
من کشیده میشدم و درد میکشیدم! انگاری درد تمام اونها رو هم باید حس میکردم!
فوق العاده عذاب وحشتناکی بود!
تا اینکه....
ادامه دارد...
رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam