•|♥️🌿|•
زاهدبہنمازشباختعاشقبہجنونشبرد
اوخوابجنانرادیدماخوابنجفدیدیم
|⛓| #یکشنبہهاےعلوے
|⛓| #دلے
|🦋| #بطلبمارو
..🦋..
توےڪتابِ "سهدقیقھدرقیامټ"اومدهڪہ:
[...هرچۍمنشۅخےشۅخےانجامدادم،
ایناجدۍجدۍنـۅشتـن! ...]
🔗|↫ #تلـنگرانهـ
☘|↫ #مدافـعـ°
•.
هر وقت می خواست
برا جوانان یادگاری بنویسد، مینوشت:
من کان اللّٰه، کان اللّٰه له.
«رسم عاشق نیست،
با یک دل دو دلبرداشتن..🕊»
[ابراهیمهمټ]••
☆-------------------------'🌙✨'
⇤🍃 #شهیـدانهـ
•○|📓✒️
•
•
سرهنگ عراقے گفت"براے صدام صلوات بفرستید" 😒
برخاستم با صداے بلند داد زدم📣 " سرڪرده اینها بمیرد صلوات 😎 " طوفان صلوات برخاست 🤣😂
"قائد الرئیس صدام حسین عمرش هرچه ڪوتاه تر باد صلوات" 😅
سرهنگ با لبخند 😁 گفت بسیار خوب است . همین طور صلواات بفرستید
"عدنان خیرالله با آل و عیالش نابود باد صلوات
طه یاسین زیر ماشین له شودصلوات
طوفان صلوات بود ڪه راه افتاد...
در حدود یک ساعت نفرین ڪردیم و صلوات فرستادیم😐😂
•
•
🍩⃟🙊¦⇢ #طنزونهـ
🍩⃟🙊¦⇢ #وارثمادرمـ♡○•
فدائیان حسین ﴿س﴾
#تلنگرانه
🥀 شهیدی که زنده زنده سرش را بریدند اما زبان باز نکرد 🥀
*💠ماجرای تکاندهنده از شهیدی که تک فرزند خانواده بود و زنده زنده سرش رو بریدند ولی زبونش رو باز نکرد تا عملیات لو بره*‼️
*عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊*
*عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.*
*یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با بعثي ها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...*
*تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...* *اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که دشمن فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...زمزمه لغو عملیات مطرح شد.گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده*
*پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم.* *رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...*
*اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.* *گفتند به مادرش نگید سر نداره وقت تشییع مادر گفت:* *صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین*
*یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟* *گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم... مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...*
─┅═ೋ❅♥️❅ೋ═┅─
°
#چادرانه
بعضی ها می گویند:
چادر سرکردن بی کلاسی است ، عقب افتادگی است😒
ولی اگر اقتـداء به زهــرا بی کلاسی است😍
اقتـداء به زینب بی کلاسی است❤️
پس ما هم با صـدای بلنـد اعلام می کنیم🗣
"که ما عقب افتـاده ایم و به این خصلت هم افتخار می کنیم"🤞🙂
﴿۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞ـ³¹³﴾
«🌿♥️»
گرچھ آشوبم ولے آرامش جان مرا..!
"شانھهاےمحڪمتحتماڪفایتمےڪند
#رهـبرانهـ
#دلبرانه
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
تلنگر.💡
•
•
قرار نبــود از بچــه حزباللهۍ بودن
فقـط ریشِ غریزۍ وُ تسبیح ارثۍ وُ
عقیقِ مشکۍنشونمون بشه؛ ما برای
این انقلاب نڪردیم مومن !/:
#به_کجا_داریم_میریم؟