eitaa logo
♡بعــــدِتــღـو☆
33.6هزار دنبال‌کننده
761 عکس
31 ویدیو
0 فایل
و تو خدای بعیدهایی...♥️🌿 عاشقانه های خاص به قلم بانو زهراصالحی✅ ❌هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد قانونی دارد روزهای تعلیل و جمعه ها پارت نداریم❣️ لینک کانال @badeto_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 ﷽ صبح شنبه، به محض ورودم به شرکت آرام رو دید م که جلوی میز منشی وایستاده و با نازی حرف میزنه. دلم می خواست بهش حمله کنم و همونجا خفه اش کنم. یه جورایی او رو مقصر اتفاق دو شب پیش می دونستم چون من به خاطر اینکه به او فکر نکنم زیاده روی کرده بودم. پرهام که تازه از اتاقش خارج شده بود با دیدن من لبخند به لب به طرفم اومد که باعث شد آرام و نا زی هم متوجه حضور من بشن و به من نگاه کنن. حواسم به آرام بود که وقت ی چشمش به من افتاد خیلی زود نگاهش رو ازم گرفت و به اتاق حسابداری رفت. رفتنش طوری بود که به نظر میرسید داره ازم فرار می کنه. نگاهم رو از آرام گرفتم و بدون توجه به پرهام که به طرفم میومد به سمت اتاقم پا تند کردم که باعث شد پرهام هم به دنبالم بیا د و وارد اتاق بشه. کتم رو رو ی مبل انداختم و دست به جیب پشت دیوار شیشه ا ی وایستادم ولی با یادآوری وحشت توی چشمای آرام که از نگاه کردن به پایین به وجو د اومده بود و بر ای فرار از فکر کردن بهش از دیوا ر فاصله گرفتم و کلافه روی مبل نشستم. پرهام که تا اون موقع وایستاده بود و من رو نگاه می کرد به حرف اومد و پر سید : آراد تو با سایه کات کرد ی؟ جوابی ندادم که جلوم نشست و گفت:راست می گه به زور ..... با عصبانیت بهش توپیدم:گه خورده _ولی او جور دیگه ای می گفت و کلی هم تهدید کرد. _من از تهدیداش نمی ترسم دختره ی احمق فکر کرده می تونه با این کاراش منو عاشق خودش کنه. _اون که معلومه نمی تونه کاری کنه و لی تو چته که مثل برج زهر مار ی! نگو به خاطر سایه است که باور نمی کنم. قبل اینکه جوابش رو بدم منشی بعد در زدن وارد اتاق شد و رو به من گفت:ببخشید که مزاحم می شم ولی باید بهتون می گفتم که آقا ی رحیمی دو بار تماس گرفت و گفت بهتون بگم حتما بهشون زنگ بزنید و اینکه این رو هم باید بهتون می دادم.