به مناسبت زادروز «هادی محمدیان» و شروع اکران انیمیشن «بچهزرنگ»
جشنواره فجر سال ۱۳۹۳ بود که بعد مدتها، انیمیشنی ایرانی و خوشساخت در جشنواره حاضر بود. انیمیشن «شاهزاده روم» که باعث امیدواری خیلیها به انیمیشن ایران شد. کارگردان این انیمیشن، هادی محمدیان بود؛ کسی که آثارش، همواره سینمای انیمیشن را یک گام به جلو برده و جامعه انیمیشن را امیدوار کرده است؛ مخصوصاً آنهایی که معتقد بودند ساخت انیمیشن باکیفیت و پرفروش در ایران ممکن نیست. همچنین سطح توقع مخاطب را هم به دلیل کیفیت بالای کارهایش افزایش داد.
پیشروی در انیمیشنهای محمدیان به جایی رسید که در 1401، برای اولین بار در تاریخ جشنواره فجر، یک انیمیشن توانست در شش رشته از جمله بخش نویسندگی و کارگردانی با فیلمهای سینمای رئال رقابت کند. انیمیشن ایرانی، پیش از انیمیشن «بچهزرنگ» درجشنواره خیلی دیده نشده بود و پیش از آثار قبلیِ محمدیان (شاهزاده روم و فیلشاه)، صدایش به گوش تعداد زیادی از بچههای ایرانی نرسیده بود.
او صرفاً یک انیمیشنساز کاربلد نیست. محمدیان فقط یک کارگردان وطندوست نیست که انیمیشن خوب ایرانی تولید میکند. او انیمیشن دینی میسازد و مخاطبانش، محدود به داخل کشور نیستند. او در حالی که میتوانست مانند خیلیهای دیگر در استودیوهای حرفهای مرسوم مشغول کار باشد، پای کار انیمیشن دینی مانده و دنبال عافیتطلبی نبوده است. او در چنین صحنهای، مقابل ابرقدرتان انیمیشین از جمله «دیزنی» ایستاده تا دم از حق بزند. از کارهای کوتاه مانند «پرواز تا بینهایت» شروع کرد و موفق شد هم جایزه بگیرد و هم، نظر صاحبنظرانی مانند ابراهیم حاتمیکیا را جلب کند.
این روزهای اول مهر و بازگشایی مدارس ، مصادف با شروع اکران انیمشین «بچهزرنگ» است و از طرفی، سوم مهر، تولد هادی محمدیان است. در این فرسته، به 8 نکته درباره وجوه مختلف شخصیت او پرداختهایم. نکات بسیاری میشد در کنار این نکات قرار بگیرد؛ ولی بخاطر محدودیت اینستاگرام، مجبور به همین تعداد شدیم. به امید فتح گیشه جهانی توسط انیمیشن «بچه زرنگ» به کارگردانی هادی محمدیان.
آیینۀ نگاه علی نیست این نگاه
شعر انتقادی «سیدجواد شرافت» درباره وحدتشکنی
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
🔹برخی از آثار هنری به قدری مهمند که بیهیچ حرف اضافهای، بیآنکه افزونهای داشته باشند یا نیاز به توضیح بیشتری باشد، باید برای یک بار هم که شده، با حوصله به ملاقات آنها رفت.
در مجموعه فرستههای «یک اثرتجربه»، سراغ چنین آثاری میرویم.
🔹در این روزهایی نزدیک به هفته وحدت و بیتوجهی برخی به موضوع وحدت، سراغ یک مثنوی از سیدجواد شرافت رفتهایم. این شعر در سال ۱۳۹۵ نیز در دیدار شعرای آیینی با رهبری خوانده شد.
شاعری با زبان فطری غزل
منتخبی از اشعار اعظم سعادتمند
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
«بیست و دو سالم بود که معلم شدم. سال اول خیلی بچهها را با مسألههای عجیبوغریب فیزیک غافلگیر میکردم [...]، کمکم آموختم قرار نیست همه مثل من عاشق حل مسائل فیزیک باشند. کمکم آموختم انعطافپذیر باشم که با خندههای بیموقع دخترها بخندم و از پچپچهایشان عصبانی نشوم. کمکم آموختم همهشان را دوست بدارم؛ نه فقط چند نفر از درسخوانهایشان را. کمکم آموختم دوستداشتنشان در پوستم، در خونم بوده است. فقط خودم را نشناخته بودم. کشف نکرده بودم که چقدر عشق، عشق دیوانهوار در وجود من است.»
🔹همین متن کوتاه از دوران معلّمی اعظم سعادتمند، نشان میدهد که با کسی روبهرو هستیم که شاعرانه زندگی میکند. از طرفی دیگر نیز همین «زندگی» در شعرهای او جریان دارد. شعرهایش «قصه» دارند؛ «داستان» دارند؛ «روایت» دارند. شاید در نگاه اول، شعرهای او آراسته به تکنیکها و آرایههای عجیبوغریب نباشند؛ اما وقتی با آنها ملاقات میکنیم، کاملاً این احساس را داریم که با یک جهان و زندگی شاعرانه مواجه هستیم؛ با کسی که شعر را زندگی میکند و این تجربه را به ما میچشاند. بستر روایت این تجربههای شاعرانه او، همیشه غزل است. سعادتمند اعتقاد دارد که هر شاعری، زبان فطریِ خودش را در بین قالبهای شعری دارد و باید آن قالب متناسب با بیان احساسات خود را بیابد. او میگوید: «احساس من این است که زبان فطری من غزل است و در غزل، بهتر میتوانم خودم باشم.» او بهترین حالت ممکن کلمات را در غزل میداند.
🔹اوج این سرزندگی و تغزّل را در سرودههای آیینیاش میبینیم. شاید زندگی در شهر معنوی قم و انس او با جمعهای دینی، این توفیق را به او داده که بهترین سرودههایش را خرج اهلبیت (ع) کند و چه توفیقی بالاتر از این برای غزل و چنین غزلسرایی؟
«و مسکینم به قدر آن گدایانی که در غربت
فقط امید دارم از تو ای شاه نجف لبخند
نشستم گوشه صحنت برایت شعر می خوانم
اگر این لحظهها حس میکنم هستم سعادتمند»
🔹توجه شاعرانه سعادتمند نسبت به مسائل روز مردم نیز گرچه کم اما ستودنی است. اشعار او برای کرونا و بلوای «زن، زندگی، آزادی» ازین جنس است:
«نجار قصه، دوست جنگل نمیشود
دقت بکن به خنده دندانگرازیاش […]
از بیخ ریشه میبُرد آنگاه میبَرد
ما را به کارخانه کبریتسازیاش
ما را به جان هم که بینداخت
میشود، خود خانه عدالت و خود نیز قاضیاش»
🔹در پایان، نمیتوان در مسیر شاعری سعادتمند، از رابطۀ او با مادرش سخن نگفت؛ مادری که از بچگی، دوبیتیهای فائز دشتی و باباطاهر را برایش میخواند و شاعرانه زندگیکردن را به او یاد داده است. او میگوید: «مادرم یک دعای خیلی خوب داشت. وقتی احساس میکرد کسی بیش از حد دارد توی زندگیاش دخالت میکند و به قول معروف، کار به کارش دارد میگفت: خدا با خوشی خودش مشغولش کند...» . مادری که بعد از پر کشیدنش نیز، مانند زنده بودنش، الهامبخش شعرهای اوست:
«دو چشم داشت دو تا کوکب درشت کویری
که میگرفت دلت را به تشنگی به اسیری […]
دو استکانِ پر از چای روضههای محرم
دو نوحهخوان دو صدای تر و تمیز حریری
دو یارِ سخت مشقّت کشیدهای که نمیشد
نگاهشان کنی و زیر بار عشق نمیری
سپیدتر شده گیسویم و چقدر شبیهم
به او، به آن زن محلول در جوانی و پیری
به آن زنی که از این روزگار هیچ نمیخواست
به جز همان دل سبز محمدی و غدیری
و رفته است و از او یادگار مانده برایم
دو چشم خیس دو تا کوکب اصیل کویری»
🔹«گنجشکهای پاییز»، «باران پس از برف» و «لیلی آذر»، سه کتاب منتشر شده اعظم سعادتمندند.
سرخ بر تختهسیاه مدرسه
پیوند جنگ و مدرسه در اشعار قیصر امینپور
و سلمان هراتی
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35