مرور سکانسهای منتخب سریال «عاشورا»؛
آنِ دلتنگی
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
🔹سریال «عاشورا» فقط روایت زندگی مهدی باکری نیست که داستان یک لشکر است؛ داستان «لشکر ۳۱ عاشورا» و سرگذشت رزمندگان ترکی که هرکدام، قصهای متفاوت برای تعریف کردن دارد.
🔹رویکرد هادی حجازیفر در گزینش قصههایی متعدد و تمرکز نکردن بر یک خط داستانی، به تکتک قصهها نیز سرایت کرده و روایت هر قصه به جای اینکه مبتنی بر ساختاری خطی و کلاسیک باشد، بر پایه موقعیتهای متعددی است که داستان را نه در طول، که در عمق بسط میدهند.
🔹ریشه این ساختار روایی را باید در اوایل دهه نود و در سریالی دیگر جست: «آخرین روزهای زمستان». داکیودرامِ مهدویان با تمرکز بر زندگی روزمره و با استفاده از مولفه فرمال «صدای واقعی»، روایتی باورپذیر از فرماندهان جنگ ارائه میداد. «عاشورا» در عین بهرهوری از تجربه «آخرین روزهای زمستان»، ساختار روایی آن را در سینمای داستانی بسط میدهد.
سریال «عاشورا» وفادار به قواعد سینمای داستانی است. در سینمای مستند جای نمیگیرد و در عین حال، خطوط داستانیاش را نه حوادث بزرگ میدان نبرد، که برخوردها و موقعیتهایی ساده تشکیل میدهند. موقعیتهایی که هر از چند گاهی، منجر به شکلگیری «آن»های بهیادماندنی میشوند تا برای ما حافظهای بصری از زیست آدمهای دوران جنگ بسازند.
🔹جذابیت «عاشورا»، که آن را به یکی از مهمترین آثار ژانر دفاع مقدس تبدیل کرده، در انباشت مجموعه متراکمی از «آن»هایِ داستانی است؛ لحظاتی خاص و متعین که شخصیتِ داستان – و مخاطب – را به کشف و شهودی میرساند و از جریان عادی زندگی جدا میایستد.
🔹اگر مدت زمان فیلم «موقعیت مهدی» اجازه تأمل کامل روی این لحظات را به ما نمیداد – و چهبسا با حذف سکانسها و صحنههایی، دست ما را از این لحظات کوتاه میکرد – اما در قالب یک سریال هفت قسمتی و نزدیک به ۳۵۰ دقیقه قصهگویی، با خیال راحت میتوانیم در دنیای مهدی باکری و آدمهای دور و برش غرق شویم و آرامآرام، این «آن»های داستانی را تجربه کنیم.
🔹در این مجموعه فرستهها، سکانسهایی از سریال «عاشورا» را مرورکردهایم؛ سکانسهایی که «آن»های زندگی مهدی باکری و همرزمانش را به چنگ آوردهاند.
در بخش اول، آنهای دلتنگی این سریال را گلچین کردهایم؛ لحظاتی از جنس دلتنگی و چشمانتظاری.
مرور سکانسهای منتخب سریال «عاشورا»؛
آنِ برادری
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
🔹سریال «عاشورا» فقط روایت زندگی مهدی باکری نیست که داستان یک لشکر است؛ داستان «لشکر ۳۱ عاشورا» و سرگذشت رزمندگان ترکی که هرکدام، قصهای متفاوت برای تعریف کردن دارد.
🔹رویکرد هادی حجازیفر در گزینش قصههایی متعدد و تمرکز نکردن بر یک خط داستانی، به تکتک قصهها نیز سرایت کرده و روایت هر قصه به جای اینکه مبتنی بر ساختاری خطی و کلاسیک باشد، بر پایه موقعیتهای متعددی است که داستان را نه در طول، که در عمق بسط میدهند.
🔹ریشه این ساختار روایی را باید در اوایل دهه نود و در سریالی دیگر جست: «آخرین روزهای زمستان». داکیودرامِ مهدویان با تمرکز بر زندگی روزمره و با استفاده از مولفه فرمال «صدای واقعی»، روایتی باورپذیر از فرماندهان جنگ ارائه میداد. «عاشورا» در عین بهرهوری از تجربه «آخرین روزهای زمستان»، ساختار روایی آن را در سینمای داستانی بسط میدهد.
سریال «عاشورا» وفادار به قواعد سینمای داستانی است. در سینمای مستند جای نمیگیرد و در عین حال، خطوط داستانیاش را نه حوادث بزرگ میدان نبرد، که برخوردها و موقعیتهایی ساده تشکیل میدهند. موقعیتهایی که هر از چند گاهی، منجر به شکلگیری «آن»های بهیادماندنی میشوند تا برای ما حافظهای بصری از زیست آدمهای دوران جنگ بسازند.
🔹جذابیت «عاشورا»، که آن را به یکی از مهمترین آثار ژانر دفاع مقدس تبدیل کرده، در انباشت مجموعه متراکمی از «آن»هایِ داستانی است؛ لحظاتی خاص و متعین که شخصیتِ داستان – و مخاطب – را به کشف و شهودی میرساند و از جریان عادی زندگی جدا میایستد.
🔹اگر مدت زمان فیلم «موقعیت مهدی» اجازه تأمل کامل روی این لحظات را به ما نمیداد – و چهبسا با حذف سکانسها و صحنههایی، دست ما را از این لحظات کوتاه میکرد – اما در قالب یک سریال هفت قسمتی و نزدیک به ۳۵۰ دقیقه قصهگویی، با خیال راحت میتوانیم در دنیای مهدی باکری و آدمهای دور و برش غرق شویم و آرامآرام، این «آن»های داستانی را تجربه کنیم.
🔹در این مجموعه فرستهها، سکانسهایی از سریال «عاشورا» را مرورکردهایم؛ سکانسهایی که «آن»های زندگی مهدی باکری و همرزمانش را به چنگ آوردهاند.
در بخش دوم، آنهای برادری این سریال را گلچین کردهایم؛ لحظاتی از جنس محبت بین دو رفیق و برادر و هرچیز و هرکسی که منتسب به اوست.
پینوشت: تصویر طرح جلد ازسوی علی نیکرفتار ثبت شده است.
مرور سکانسهای منتخب سریال «عاشورا»؛
آنِ شهادت
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
🔹سریال «عاشورا» فقط روایت زندگی مهدی باکری نیست که داستان یک لشکر است؛ داستان «لشکر ۳۱ عاشورا» و سرگذشت رزمندگان ترکی که هرکدام، قصهای متفاوت برای تعریف کردن دارد.
🔹رویکرد هادی حجازیفر در گزینش قصههایی متعدد و تمرکز نکردن بر یک خط داستانی، به تکتک قصهها نیز سرایت کرده و روایت هر قصه به جای اینکه مبتنی بر ساختاری خطی و کلاسیک باشد، بر پایه موقعیتهای متعددی است که داستان را نه در طول، که در عمق بسط میدهند.
🔹ریشه این ساختار روایی را باید در اوایل دهه نود و در سریالی دیگر جست: «آخرین روزهای زمستان». داکیودرامِ مهدویان با تمرکز بر زندگی روزمره و با استفاده از مولفه فرمال «صدای واقعی»، روایتی باورپذیر از فرماندهان جنگ ارائه میداد. «عاشورا» در عین بهرهوری از تجربه «آخرین روزهای زمستان»، ساختار روایی آن را در سینمای داستانی بسط میدهد.
سریال «عاشورا» وفادار به قواعد سینمای داستانی است. در سینمای مستند جای نمیگیرد و در عین حال، خطوط داستانیاش را نه حوادث بزرگ میدان نبرد، که برخوردها و موقعیتهایی ساده تشکیل میدهند. موقعیتهایی که هر از چند گاهی، منجر به شکلگیری «آن»های بهیادماندنی میشوند تا برای ما حافظهای بصری از زیست آدمهای دوران جنگ بسازند.
🔹جذابیت «عاشورا»، که آن را به یکی از مهمترین آثار ژانر دفاع مقدس تبدیل کرده، در انباشت مجموعه متراکمی از «آن»هایِ داستانی است؛ لحظاتی خاص و متعین که شخصیتِ داستان – و مخاطب – را به کشف و شهودی میرساند و از جریان عادی زندگی جدا میایستد.
🔹اگر مدت زمان فیلم «موقعیت مهدی» اجازه تأمل کامل روی این لحظات را به ما نمیداد – و چهبسا با حذف سکانسها و صحنههایی، دست ما را از این لحظات کوتاه میکرد – اما در قالب یک سریال هفت قسمتی و نزدیک به ۳۵۰ دقیقه قصهگویی، با خیال راحت میتوانیم در دنیای مهدی باکری و آدمهای دور و برش غرق شویم و آرامآرام، این «آن»های داستانی را تجربه کنیم.
🔹در این مجموعه فرستهها، سکانسهایی از سریال «عاشورا» را مرورکردهایم؛ سکانسهایی که «آن»های زندگی مهدی باکری و همرزمانش را به چنگ آوردهاند.
در بخش سوم، آنهای شهادت این سریال را گلچین کردهایم.
پینوشت: تصویر طرح جلد ازسوی علی نیکرفتار ثبت شده است.
روایت بسیج
۸ برش از «بسیجی»های روایت فتح
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35