🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۱۷)
🔹بابیت چیست؟
سید علی محمد آن کس را که به او نسبت شارعیت و وحی دهد کافر دانسته و از او بیزار است سید علی محمد نخست هیچ گونه ادعائی جز با بیت که تقریبا عبارت اخربی رکنیت و ناطق از جانب امام است نداشته و کسانی را که به او نسبت وحی و پیغمبری دهند کافر دانسته و از آنها بیزاری جسته و خود را حافظ و نگهبان دین اسلام و تابع قرآن گفته چنانکه در تفسیر سوره ی کوثر می نویسد: «ان اليوم ليس الحق ليكون لاحد حجة الانفسى و ان الله قد اظهر امره بشأن لم يقدر احدان يتامل او يشك فيه لان قدر اختار بحفظ دین رسوله و اوليائه عبده من الاعجمين» ترجمه - امروز حق نیست غیر از من بر کسی حجتی باشد چه آنکه خدا ظاهر کرده امر خود را چنان که یک تن نتواند در آن تأمل با شک کنند زیرا خدا برگزید برای حفظ دین رسول خودش بنده ای از پارسیان را و باز گوید و لقد كفر الذين قالوا ذكر ربك ادعى الوحى و القرآن و انتم تفترون اليوم في الله بما لا تعلمون ولا تعقلون قل انى عبد الله مصدق لما معكم من حكم القرآن فكيف انتم تكذبون بآيات الله و لا تشعرون ترجمه - محققا کافر هستند آنها که گفتند یاد پروردگارت یعنی خودش ادعای وحی و قرآن کرده در حالی که شما افترا به خدا می زنید به آن چه نمی دانید و تعقل نمی کنید من بنده ی خدایم و تصدیق دارم حکم قرآن را پس چگونه تکذیب آیات خدا را بی شعور می نمائید، باز در همان کتاب گوید و انی ان انسخ حكمها و لا انسخ ابدا لم يقدر احد ان يقول لم و بم. تا آنجا که می گوید و آن حلال محمد حلال إلى يوم القيمة وحرامه حرام إلى يوم القيمة بتلك الحجة - یعنی اگر چه من ابدا حکمی را از اسلام نسخ نخواهم کرد ولی اگر بکنم کسی حق ندارد بگوید چرا و همانا حلال محمد تا روز قیامت حلال و حرامش تا روز قیامت حرام است به آن حجه تا اینجا بعضی عبارت از سوره ی کوثر سید علی محمد بود که خود را یک فرد از مسلمین دوازده امامی معرفی کرده و آنچه را که شیعه درباره ی غیبت و خصوصیات امام دوازدهم اعتقاد دارد پذیرفته و انکار آنها را انکار قدرت خدا و کفر دانسته در کتاب صحیفه ی عدلیه که مشتمل است بر پنج باب و قسمتی از حرفهای شیخی ها را زیر و رو کرده و با تصرفاتی به نام معتقدات خود که آنها را شرح داده لکن با همان روش و سبک خودش در باب دوم مینویسد: دوران دین مانند دوران سیر بشر است از نطفه تا کمال .... و آنگاه میگوید او همین قسم نفس دین و اهل آن به قدرت الله ترقی نموده اند تا یوم ظهور حقیقت محمدیه صلى الله علیه و آله که مقام دین و اهل آن به مقام فکسونا العظام لحما... سیده فتبارك الله احسن الخالقين، و از این جهت است نسخ شرایع و ملل لاجل آنکه تکلیفی که بیوم نطفه بوده هرگاه بیوم مضغه شود محض ظلم است، و بعد از آنکه تکلیف به مقام خلق لحميه تعلق گرفت به علت این که تبدیلی از برای او مقدر نشده این شریعت مقدسه هم نسخ نخواهد شد بل حلال محمد حلال الى يوم القيمة و حرام محمد حرام الى يوم القيمة ... حفظ دین و اهل آن را به چهارده نفس مقدس فرموده، و بعد از آن که اهل دین به اول سنه ی بلوغ رسیده غیبت از برای حجت خود امر فرموده .... و کل آیاتی که خداوند از لسان من جاری فرموده معنی و لفظ آن در مقابل یک حرف از کتاب الله و کلمات اهل بیت عصمت معدوم صرف است... و کلماتی که از لسان و قلم من جاری شده و باذن الله خواهد شد معادل یک حرف از ادعیه ی اهل عصمت سلام الله عليهم نخواهد شد. لاجل آنکه ایشان در مواد مشیت الله سکنی نموده اند و ما سوای ایشان در اثر فعل ایشان مذکورند و اين العلى من يد المتناول و سبحان الله عما يصفون.... تا در صفحه ی ۱۲ عذر غلط نویسی خودش را چنین می نویسد.... و این که در بعضی مقامات تبدیل کلمات و در بعضی به خلاف قواعد اهل سبحات جاری گشته لاجل این است که مردم یقین نمایند که صاحب این مقام بر سبیل تحصیل اخذ آیات و علوم نکرده و حکم تبدیل را به شأن بدیع و خلاف قواعد را به قاعده ی الهیه راجع نمایند، و اذن فرموده از برای هر کس که اراده نموده قواعد الهیه را لمن شاء منكم ان يتقدم أى بقواعد الهيه او يتأخر اى بقواعد قوم، اذ انهم كانوا قوم سوء جاهلین...) تا در آخر این باب می نویسد... و بدان که این ظهور آیات و مناجات و علوم لدنیه از نومی است که مشاهده نموده به آن که دیده رأس مطهر جناب سيد الشهداء عليه السلام را مقطوع از جسد مطهر با رؤس ذوی القربی و هفت جرعه دم از کمال حب از دم آن جناب نوشیده، الحمد لله الذي اشر بني دم حجته... نتیجه ی خوردن خون امام حسین علیه السلام استفراغ خونهایی است که خود و دگران را به ضلالت کشید!!! ضمن باب سوم که در معرفة الله و معرفه اولیانه نوشته در صفحه ی ۲۹ می نویسد....
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۲۰
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
🚫@bahaiyat🚫
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۱۸)
🔹بابیت چیست؟
سادس معرفت نقباء است، اقل آن یکی و اکثر آن الی ثلثین چنان چه الآن هم هستند که در خدمت امام زمان مشرفند و ایشان اقل از طرف عینی از حضور امام عصر عجل الله ايامه محجوب نیستند و به غیر از او ناظر به احدی نیستند.... در باب چهارم صفحه ی ۳۴ که در اثبات معاد که میرزا حسین علی انکار کرده مینویسد .... و ایقان به معاد و حشر اجساد و اجسام و مقاماتی که خداوند عالم بعد از موت مقدر فرموده از جزء ایقان به معرفت خداوند است و هر کس جزئی از جزئیات شریعت مقدسه که تکلیف این عالم است و حرفی از مقامات عالم آخرت که تکلیف نشانی بعد از موت است انکار نماید به مثل آن است که انکار وحدانیت خدا را نموده و اقرار به کل شئون این عالم از معراج و مقامات منصوصه ی در آن و اعتقاد به معراج آن حضرت به جسمه و لباسه و نعله فرض و محقق است و اعتقاد به حدیث وارده از حمیرا که ساعت معراج در خانه تشریف داشتند بل همان ساعت به جسمه معراج به ملکوت سموات و ارضین فرموده فرض است... و قبل از این نیز متوجه سخن او شدید که گفت هر کس ادعای وحی کند و یا در دین اسلام کم و زیاد کند من از او بیزارم از این مختصر معلوم میشود که بابیت اساسا دینی نبوده تا اینکه دینی دیگر به نام بهائیت روی آن بنا شود و درباره ی این موضوع توضیح بیشتری خواهد آمد تا معلوم شود که بهائیت نیز مانند بابیت پرده ی خیالی بیش نیست.
🔹دروغگو کم حافظه است
با آنکه معلوم شد باب را غیر از نیابت عامه ی امام دوازدهم ادعائی نبود و خود را تابع قرآن معرفی کرد و گفت من حکمی را ابدا از اسلام نسخ نخواهم کرد با این حال کم کم | صفحه ۴۷ بیماری اندیشه و مالیخولیا و پاره ای علل سیاسی سبب شد، که سخنان پیشین خود را ناگفته انگاشت و شروع به نوشتن کتابی به نام بیان نمود مشتمل بر نوزده واحد و هر واحد نوزده باب و در آن جملات نارسا و عجیبی نوشت که خود آن عبارات و جملات بهترین دلیل بیماری مغز و اعصاب او است و گفت باید این دستورها تا دو هزار و یک سال به عدد کلمه ی مستغاث بماند و پس از آن هرگاه آن کسی که خدا او را ظاهر می کند، (من يظهره الله) بباید هر چه را نپذیرد و نسخ نماید اختیار با اوست و باید هر چه او بگوید پیروان من مخالفت او نکنند، اما مرگ امانش نداد که آن کتاب را به آخر برساند و پس از نوشتن یازده باب کشته شد و هشت باب آن را میرزا یحیی ملقب به ازل، برادر پدری میرزا حسین علی نوشت و آن را دلیل جانشینی خود برای باب قرار داد زیرا باب گفته بود جانشین من کسی است که بیان را تمام کند. (۱۱) برای اطلاع بیشتر خلاصه ای از نقطه الکاف نقل می شود
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۲۱
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
🚫@bahaiyat🚫
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۱۹)
🔹تلخیص از نقطة الکاف
در صفحه ی ۱۴۰ می نویسد: حاج ملا صالح قزوینی که از اصحاب مرحوم سید بودند و مرحوم سید مقصودش سید کاظم رشتی است ایشان را قرة العین نامیده بودند از جمله ی منتظرین ظهور حق بعد از مرحوم سید بودند... زمانی ایشان به کربلا مشرف شدند و قرار مجلس درسی مقرر فرمودند که مردم از پس پرده و زنان در اندرون پرده مستمع شدند و اصحاب ایشان مشغول به زیارات و مجاهدات بودند به حدی که قریب به هلاکت رسیده بودند و طبخ بازار را نمیخوردند زیرا که حرام میدانستند و راه استدلال ایشان آن بود که حضرت یعنی سید علی محمد) را رکن رابع میدانستند و حدیثی از معصوم در دست داشتند که هر کس شیعیان کامل ما را سب نماید به تحقیق سب به ما کرده است و سب به ما سب به رسول الله میباشد و ناصبی به آن حضرت کافر و نجس می باشد، و لهذا ایشان نان از بازار نمی گرفتند و اول ترک حدودی که در این سلسله واقع شد آن بود که حضرت در رساله ی فروع خود نوشته بودند که از جمله ی مطهرات نظر آل الله میباشد و آل الله در مقام حقیقت اولیه ی چهارده معصوم می باشد، زیرا که مراد از نظر ایشان اراده ی ایشان میباشد و اراده ی ایشان همان ارادة الله هست و حکم حلال و حرام موقوف به اراده الله می باشد. | صفحه (۴۹) و لهذا ایشان (یعنی قره العین مدعی شدند که من مظهر جناب فاطمه عليها السلام میباشم و حکم چشم من حکم چشم مبارک ایشان است و هر چه من نظر نمایم ظاهر میشود پس فرمودند ای اصحاب هر چه از بازار گرفتید بیاورید من نظر نمایم تا حلال شود و اصحاب چنین کردند... تا می نویسد... هر چه کردند با شوهرش ملا محمد صلح نماید قبول نکردند و می فرمودند که چون که او قبول امر حق را نکرده است خبیث میباشد و من طاهره میباشم جنسیت فیما بین ما نیست، لهذا همين عدم جنسیت باطنی حکم طلاق و تفریق ظاهری است مقصودش از ترک حدود همین است که تلویحا قرة العین را مؤدبانه تخطئه کرده است که خود را جناب فاطمه نامیده) سپس جریان کشتن ملا محمد تقی عموی قره العین را نقل کرده و اینکه جمعی را به نام قاتل او کشتند تا آنکه می نویسد... خلاصه بعد از آن واقعه جناب طاهره نیز فرار نموده روانه به خراسان شدند. ملا محمد هم طلاق ظاهری ایشان را داد ایشان همین که به شاهرود رسیدند بعضی از حضرات اصحاب هم به ایشان ملحق شدند در این هنگام جناب حاجی هم از مشهد مراجعت نمودند، و مضمون و جمع الشمس و القمر وفق داده و لهذا چون که سماء مشیت و ارض اراده قرین گردیدند اسرار توحید و سر عبادات را از خزانه ی تقدیر در بساط قضا امضا فرمودند و از چهره ی شاهد مقصود حجاب کثرت را مرتفع کردند و از جوهر خمر لذة للشاربين چند ساغر در دادند تا آن که جمعی از خود بیخود و به الحان بدیع در شجره ی سرور تغنیات نمودند، و چون که سال سه از ظهور شمس حقیقت بود لهذا معنى (هتك الستر لغلبة السر) ظاهر گردید... سپس عباراتی درباره ی حدیث (ما الحقيقة) کمیل بر هم میباشد تا مینویسد الاجل ضعف خلق قدری مطالب را تنزل | صفحه (۵۰ دادم تا خلق بتوانند ادراک نمایند و لهذا این بود سر آن که حکم نمودم که تفسیر سوره ی مبارکه ی یوسف را به آب بشویند چون که فوق طاقت ایشان بود. و اما فقره ی سیم که هتك الستر لغلبة السر بوده باشد مراد از سنه ی سه است که به سنه ی ولایت تعبیر میشود و در به دشت اشجار محبتی که ثمره ی عبادات ایشان رسیده بود و از شدت رسیدگی پوست را پاره نمودند و مغز دلکش ظاهر گردید... سپس برای پامال کردن رسوایی به دشت در صفحه ی ۱۵۱ می نویسد: (خلاصه احکام دین قائم علیه السلام احکام توحید می باشد که جمیع مالها مال حضرت است و جمیع مردان غلام حضرت اند و جمیع زنان کنیز آن جناب میباشد. عطا می فرماید به هر کس که می خواهد و می گیرد از هر کس که میخواهد.... و زن و شوهر را عوض میکند... و جوهر دین آن جناب توحید و معرفت و محبت میباشد.... و هرگاه مردم در اول ظهور قوه ی تحمل امر توحید را نداشته باشند ایضا برایشان احکام حدود مینویسند تا مردم قوه بگیرند آن وقت نسخ میشود ولی در مدت رجعت حجبات كم كم مرفوع میشود.... تا در صفحه ی ۱۵۲ می نویسد.... (خلاصه من بعد از آن که رشحی از رشحات بحر احدیت را از برای اصحاب خود ترشح فرمودند در صحرای خوش فضای به دشت جمعی بی خود و گروهی با خود و طائفه ای متحیر و قومی مجنون و فرقه ای فراری شدند. [۱۲] از های و هوی ایشان و از شور و سرورشان اهل آن آبادی متفكر | صفحه ۵۱] گردیدند که آیا این گروه چه جماعتی هستند که تا به حال چنین آثاری از احدی ندیده ایم، بالاخره شب به سرایشان ریختند و سنگ بسیاری انداختند حضرت قدوس خبر از این فتنه داده بودند.... و حضرات هم از یکدیگر متفرق شدند..... خبر کیفیت به دشت قدری راست و قدری دروغ در آن صفحات مازندران شهرت یافته هر کجا که حضرات می رفتند....
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۲۲
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
🚫@bahaiyat🚫
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۲۰)
🔹تلخیص از نقطة الکاف
خبر کیفیت به دشت قدری راست و قدری دروغ در آن صفحات مازندران شهرت یافته هر کجا که حضرات می رفتند ایشان را به رسوائی هر چه تمام تر بیرون میکردند با اذیت زیادی بعد را سعید العلمای ملعون مطلع از تشریف آوردن جناب قدوس گردیده به حاکم سازی نوشت فراش فرستادند و جناب ایشان را به ساری بردند و جناب طاهره نیز به نور تشریف فرما شدند.... و در صفحه ی ۲۰۰ می نویسد: در بدشت به میرزا فرموده بودند یک فتنه ای از وراء این اصحاب میباشد.... اما جناب سید الشهداء بعد از بیرون تشریف بردن جناب قدوس یک روز را در حرم محترم مسلح شدند... تا می نویسد.... پس به فیروز کوه نزول اجلال فرمودند بعد از به جا آوردن فریضه به منبر بالا تشریف بردند چنان که عادت این بزرگوار بود که هر روز دو مرتبه موعظه می فرمودند و اصحاب را تربیت می دادند و در اردوی مبارک از حکایات بدشت هیچ معمول نبود بلکه می فرمودند من بدشتی ها را حد می زنم.... سپس به بیان جریان نزاع و جدال و غارتگری ها و کشتارها می پردازد تا در صفحه ی ۲۰۹ می نویسد: اما کیفیت ظهور قائمیت آن حضرت آن بود که توقیعی به جهت جناب عظیم مرحمت نمودند و فرمودند آن) یا علی انا قد اصطفيناك يا مرنا و جعلناک ملکا تنادی بین يدى القائم بانه قد ظهر باذن ربه ذلك من فضل الله عليك و على الناس لعلهم يشكرون) صفحه (۵۳) و در صفحه ی ۲۱۲ با آب و تاب بسیاری مینویسد که شخصی از بزرگان و نجباء هند به عزم سیاحت آمده بود چون به قلعه ی چهریق که حضرت سید علی محمد مقصود است بودند همین که مؤمن هندی به محل زیارتگاه که پای عمارت بود رسید به محض این که دیده ی شوقش به رخساره آن حضرت افتاد... گریه ی بسیاری نمود و می گفت انا القائم الذي ظهر و چون او را نزد حکومت آوردند باز هم ادعای قائمیت فرمود.... پس از این باز به عرفان بافیهای عجیب و غریب می پردازد تا در صفحه ی ۲۳۸ می نویسد: اما تتمه ی حکایت حضرت ذکر روحی له الفداء بر این منوال میباشد که بعد از شهادت حضرت قدوس و اصحابش آن بزرگوار محزون بودند تا زمانی که نوشتجات جناب ازل به نظر مبارک ایشان رسید از شدت سرور چندین مرتبه برخاستند و نشستند، اما مجمل از مفصل شرح احوالات جناب ازل آن است که آن جناب از بزرگ زادگان اهل ایران هستند و والد ایشان در نزد سلطان ایران و ارکان دولت معتبر، ولی والده ی ایشان در طفولیت فوت شده بود و والد ایشان به آن کوچ محترمه اش میگوید این طفل را شما مواظب نمائید، آن ضعیفه از بابت عظمت شان خود اعتنائی نمی کرد تا آنکه شبی در عالم واقعه دید که حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و جناب شاه ولایت علیه السلام به منزل او وارد شده با جلالت قدر و عظمت شان فرمودند این طفل را بیاورید، همین که حاضر ساختند روی او را بوسیدند و به دست ضعیفه دادند و فرمودند که این طفل مال ما است او را نیکو محافظت نما تا به دست قائم علیه السلام برسد آن ضعیفه نقل کرده که در نهایت صدق و احترام آن طفل را خدمت می نمودم تا به سن ۱۴ سالگی رسید که ظهور امر حضرت گردید و آن ضعیفه در آن سال | صفحه (۵۴ به جوار رحمت ایزدی پیوست و این حکایت را اخوی حضرت ازل که ولد همان مرحومه باشد ذکر نمودند و ایشان نیز آدمی هستند با کمال و در علم توحید در نهایت مسلط ملقب به لقب بهاء.... سپس به شرح و تفصیل کشتن سید علی محمد و بعضی دیگر می پردازد و کتاب را به پایان می برد. | صفحه ۱۵۵
🔹پیدایش بهائیت
پس از باب میرزا یحیی برادر پدری میرزا حسین علی طبق نص کتب او پیشوای تابعین وی بود و بدون معارضه او را به جانشینی سید علی محمد پذیرفته بودند در آن هنگام میرزا حسین علی (۱۳) بهاء برادر بزرگ ازل نیز جزء تابعین با اخلاص و فداکار سید علی محمد بود، طبق ادعا و نوشته ی خودش در کتاب ایقان که بعد به آن اشاره خواهد شد. پس از اینکه به واسطه ی سوء قصد و تیراندازی به مرحوم ناصرالدین شاه آنان را از ایران تبعید نمودند و مدتی در بغداد به سر می بردند، میرزا حسین علی به طور محرمانه و بسیار سری با ازل به مخالفت برخاست ازل متوجه شده و او را رانده و از خود دور کرد میرزا حسین علی ناچار به جانب سلیمانیه رفت و آنجا در لباس درویشی در آمد و خود را درویش محمد معرفی کرد که شاید به این واسطه با کردهای شافعی آن سامان که به درویشی سخت علاقمند بودند پیوسته و مقام شیخیت پدا کند. در کتاب هفت وادی که میرزا حسین علی نوشته و در وادی چهارم مانده دست نیاز و کمک به سوی شیخ عبدالرحمن که یکی از مشایخ آن حوزه بوده است دراز کرده و عکس بهاء در همان لباس درویشی که خود را درویش محمد نامیده است نزد بهائیان موجود و در کشف الحیل نیز چاپ شده است لکن این رنگ هم نگرفت...
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۲۳
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
🚫@bahaiyat🚫
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۲۱)
🔹پیدایش بهائیت
و تیرش به سنگ خورد و چنان که صفحه (۵۷ خودش در ایقان می نویسد بسیار شب و روز را با گرسنگی و در به دری در بیابانها به سر برد تا ناچار شد کاغذی به میرزا یحیی برادرش مشعر بر پشیمانی خود فرستاد و نوشت که آیا من مگسی در خانه ی تو نبودم پس از این کاغذ ازل او را اجازه ی بازگشت داد. به این مطلب دکتر کونت دو گوبینو وزیر مختار فرانسه نیز در کتاب مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی در صفحه ی ۲۷۷ اشاره کرده است.
🔹شاهد و گواه انکار ناپذیر
پس از آنکه میرزا حسین علی با برادرش میرزا یحیی صبح ازل که جانشین منصوص سید علی محمد بود مخالف شد، و در (ادرنه) رسما مخالفت خود را آشکار کرد جماعتی از بابیان اخلاص کیش در ابطال ادعاء او و اثبات كذبش کتاب نوشتند: ۱- آقا علی محمد اصفهانی فهیر - آخوند ملا رجب علی قهیر که از خصیصین نقطه ی اولی سید علی محمد) بوده. ۳- آخوند ملا محمد جعفر نراقی رساله به نام تذكره الغافلين - نامه هایی که سید محمد اصفهانی ملقب به (ابا وحید) نوشته و این شخص به امر میرزا حسین علی در عکا کشته شد. ۵ میرزا محمد حسین قمی ۶ فصل الکلام که به دو زبان فارسی و عربی نوشته شده تألیف یکی از فضلاء بابیه است. - حاج میرزا احمد مشرف کرمانی - رساله ای در پاسخ میرزا عباس -۱۰ عزیه خانم، مشهور به عزه الحاجیه دختر میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ خواهر میرزا حسین علی است که تنبیه النائمین را در جواب نامه ی برادر زاده اش عباس نوشته نامه ی عباس نزد بهائیان معروف است به لوح حاج عمه خانم که بر سر بیمارانشان برای تبرک می خوانند. كتاب تنبيه النائمین اخیرا به قطع (۲۲) ضرب در ۱۵ به ضمیمه ی وصیت نامه ی میرزا حسین علی و | صفحه ۱۵۸ بعضی مطالب دیگر در ۱۴۴ صفحه چاپ شده و لوح حاج عمه را از مجلد دوم مکاتیب عبدالبهاء که بهائیان چاپ کرده اند استخراج و در اول آن نشر کرده اند که مقداری از آن نامه عینا از اول تنبیه النائمین نقل میشود سپس به نقل خلاصه ای از تنبیه النائمین می پردازیم:
🔹اینک عین نامه ی میرزا عباس
یا عمتی الحنونه قدری در ریاض اسرار الهی سیر نما و در حیاض فیض نامتناهی خوش فرما چشم بینا باید، و گوش شنوا شاید تأييد ملكوت الهي واجب و تلقین ملاء اعلی لازم ملاحظه فرمائید که حجاب رقیقی بصر را از مشاهده ی منظر اکبر منع نماید، و پنبه ی خفیفی سمع را از نغمات جان پرور محروم کند صداعی عقل را از ادراک معانی کلیه باز دارد و فقاعی هوش را از احساس آثار جلیله غافل کنند، رطوبتی در دماغ مزکوم را از طیب مشموم محروم نماید و قطره ای از سم نقیع مسموم را معدوم کند، پس ملاحظه فرما که آفتاب عالم انسانی را نقاب بسیار و جمال حقیقت را حجبات بی شمار، حتی حجاب نور نقاب جمال ظهور گردد. چه که ضعیف البصر را نور آفتاب جهانتاب اعظم نقاب است و شعاع ساطع لامع اكبر حجاب محجبة خلع العذار نقابها). چنانچه ملاحظه می فرمائی که انوار شمس حقیقت شرق و غرب را احاطه نموده وصیت بزرگواریش گوشزد اهل خاور و باختر گشته، در جميع مجالس و محافل عالم ذكر اسم اعظم شمع انجمن است و کمالات و عظمتش چون آفتاب روشن، با وجود این اکثر اهل ایران هنوز در خواب غفلت بی پایان مستغرق با وجود آنکه مشرق این نیر تابان خطه ی ایران بود و مطلع این بدر منیر اقلیم طهران افيا حسرة على الغافلين من هذا الفضل العظيم اغيار هشیار | صفحه (۵۹ گشتند و یاران به خواب تغافل گرفتار، باید اهل آن اقلیم با قلب سلیم و خلق عظیم در فرح مبین مبعوث شوند و سکان آن سامان با کمال روح و ریحان و سرور و حبور بی پایان، در جهان یزدان محشور گردند و کف زنان و پای کوبان نعره یا بشری به فلک اثیر رسانند که الحمد الله از منبت سدره ی مبارک اند و از مغرس دوحه ی رحمانیه از مطلع بدر منیرند و از مشرق نیز فلک اثیر، ولی صد هزار حسرت که از این موهبت بی خبرند، و در زاویه ی غفلت مستقر، اگر چه این از سنن الهیه است و لن تجد لسنة الله تبديلا) اهل بطحا سراج محمدی را در صدد اطفاء بودند، و معالم احمدی را در تهیه ی امحا اهل جلیل که هموطن حضرت روح بودند برسد باب فتوح برخاستند، اگر نفحات روح بخش روح را از مرور بر بقعه ی مبارکه نهی نمودند ولی در شرق و غرب منتشر شد و اگر رائحه ی طیبه ی گلستان الهی را از عبوق در وادی طوی باز داشتند ولی در شمال و جنوب دنیا متضوع گشت سبحان الله این چه سری بود و این چه حکمتی بود که بیگانگان آشنا شدند و آشنایان بیگانه سید قرشی محروم ماند و بلال حبشی محرم گشت قسم به جمال قدم که عنقریب سلاله ی اهل ایران طيش آباد را فراموش کنند ...
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۲۴
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
🚫@bahaiyat🚫
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۲۲)
🔹اینک عین نامه ی میرزا عباس
و از فرط عیش در جوش و خروش آیند که به این نسبت مشرفند و به این منقبت مبجل مستغرق بحر عنایتند و ملحوظ به نظر عاطفت باری ای عمه ی مهربان خفتگان را بیدار کن و بیهوشان را هشیار بی خردان را به عقل و دانائی دلالت نما و افسردگان را به شعله ی محبت الله و نور معرفه الله، یعنی این جام موهبت را خود از دست سافی عنایت بنوش و بنوشان و این شهد هدایت را از معدن حلاوت بچش و بچشان چون جمال رحمن را مدت سجن طهران و زندان و اغلال | صفحه ۶۰ گران منتهی شد و یاران به شرف مثول فایز شدند چه عنایت و الطاف در حق آن عمه ی مهربان مبذول فرمودند، در ایام عراق و چه در سایر بلاد و چه در این سجن اعظم تا اواخر ايام صعود، چون جمال قدم ذکر آن عمه را می فرمودند آثار عنایت از چهره ی مبارک ظاهر میشد آن الطاف را فراموش مکن و آن نغمه ی الهی را از گوش هوش برون مقرما، الحمد لله موج بحر عنایت را مشاهده نمودی، و آن تبسمهای جان افزا را دیدی و آن بیان را شنیدی و آن شهد حیات چشیدی بگو چگونه دل بریدی؟ (ای عمه ی مهربان از انصاف مگذر آن عنایت را به روایتی تبدیل منما و آن موهبت را به حکایتی از دست مده، آن ماه معین را به غساق و حمیم مبادله مفرما و آن عذب شراب را به و هم سراب مقایسه مکن آن بدر منیر را بشیء حقیر موازنه منما، آفتاب حقیقت به ظنون نفوس خفاش طبیعت مستور نماند و لعاب عنکبوت اوهام بر روی تابان جمال رحمن پرده نکشاند. رایت یزدان است که مرتفع در قطب جهان است آیت سبحان است که مشرق از افق امکان است.... سپس به رجزخوانی و عبارت پردازی های خنک و نا مربوط و چنان که عمه اش به آن اشاره کرده می پردازد و پدرش را از همه ی انبیا بالاتر و معارض با تمام سلاطین و دول معرفی می نماید، تا آنکه میرزا عمویش را یحیی صبح ازل که پدرش خود را مگس و پشه ی خانه ی او معرفی کرد) سخت مورد حمله قرار می دهد و می نویسد .... با وجود این نفوس پر خمولی که به ذاتها محتاج مربی و محافظ صفحه ۶۱ و معین هستند، چگونه توانند که مربی آفاق گردند و فائض بر اهل ميثاق، لا والله ذات با یافته از هستی بخش - کی تواند که شود هستی بخش مریض طبیب نگردد، و ناتوان پزشک دانا نشود. در قرآن می فرماید یدعو من دون الله ما لا يضره و ما لا ينفعه ذالك هو الضلال البعيد، يدعو لمن ضره اقرب من نفعه لبنس المولى و البئس العشير). انصاف باید داشت از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده چگونه امید تربیت اهل آفاق نمانیم آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟ لا والله شما در نهایت تصدیق و اطلاعید و می دانید که چگونه است باز امر را بر خود و بعضی مستور میدارند و مشتبه می نمایند. ای عمه ی عزیزه) ابناء برخی از مدعیان که خویش را مربی کل می خوانند و قطب فلک اعظم می شمارند به این بقعه ی مبارکه پناه آوردند و به قدر وسع خویش رساله ای در ایمان و ایقان خود و استدلال بر امر مبارک و بطلان مادون مرقوم نمودند و به خط خودشان در نزد امه الله خدیجه سلطان موجود ولی از حرکت و روش و تربیت قسم به تربت مبارکه چنان مخجول و در نزد بیگانه و خویش چنان شرمسار و ملول می شدم که ایشان را مجبور به رجوع نمودم حال ملاحظه فرما چون معین از منبع مخلوط به طین یعنی آب از سرچشمه به گل آمیخته بود. چگونه شفا بخشد و سبب حیات گردد. فاعتبروا یا اولی الالباب آیا انصاف است که به قطره ی کدره از بحر حیات و عذب فرات محروم شده و به شراره ای از آفتاب جهانتاب محجوب گشت لا والله، لا والله، لا والله ای عمه ی فطنة قسم به مطاف ملاء اعلی که در فطانت و ادراک و عقل و هوش تو بر دیگران که مدعی قطبیت جهان رحمان هستند امتیاز و رجحان | صفحه (۶۲) داری، طفلی را که شما در آغوش مهر و محبت تربیت نموده بودید از هر جهت مشابهت به سایر برادرانش نداشت و مناسبت قبول نمی کرد. (ای عمه خانم گیرم که بعضی لسان عرب ندانند و فصاحت و بلاغت نشناسند و به صحیح و سقیم کلام در آن زبان پی نبرند، از این جهت امر برایشان مشتبه شود اشعار فارسی از قصاید و غزلیات و مثنوی که در دست است کفایت است بالله این چه حمیت و غیرت بر مضرت است که چشمها را نابینا نموده و گوشها را ناشنوا سبحان الله این چه سری است. آخر بعد از صعود حضرت اعلی روحی له الفداء تا به حال چه آثار قدرتی و بزرگواری از ما دون حق نمودار شد که حجاب از مشاهده ی شمس حقیقت گشت با وجود آنکه حضرت اعلی روح العالمين له الفداء نص صریح می فرماید ایاک اياك ان تحتجب بالواحد البيانية فانه خلق عنده) و واحد بیانی ۱۸ نفر حروفات حی و نوزدهم خود آن حضرت است ملاحظه کنید می فرماید به من و حروفات من محتجب مشود و ایمان خویش را بر اقرار و اقبال ما معلق منما و از جمله حروفات جناب قدوسند که به نص بیان سیزده واحد مرآت در ظل او هستند.
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۲۵
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
🚫@bahaiyat🚫
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۲۳)
🔹اینک عین نامه ی میرزا عباس
(ای عمه ی مهربان) قدری در ریاض بیانات حضرت اعلی روح الوجود المظلوميته الفداء سیر و سیاحت نمائید و بعضی از ابواب بیان را قرائت و تلاوت فرمائید و تعمق و تفکر کنید که در مواقع متعدده در مراتب و شون و حقایق مرا یا چه بیان می فرماید، تا حقیقت حال چون آفتاب واضح و مشهود گردد. یا عمتي الى متى تستغرقى في الرقاد، وتضطجعي في المهاد، فاستيقظي من الهجوع و التزمي الخضوع والخشوع، بالله الحق ان الشمس | صفحه (۶۳) قد يزغت و ان السحاب قد فاضت، و ان الارياح قد هاجت و ان الأرض قد اهتزت، و ربت و اثبتت من كل زوج بهيج لو استمعت باذن واعية، فوالله لسمعت نقرات الناقور من الملاء الأعلى في ذكر ربك الأبهى هل يغنيك الغدير عن بحر النمير، أو يغنيك نعيب الغراب عن سفير العقاب، أو ينفعك طنين الذباب عن هدير الورقاء او يحميك محتظر الهشيم من جنود عرمرم العظيم او يشفيك و يرويك السم النقيع و سراب البقيع عن الداء الشديد و العطش في قفر بعيد، لا وربك المجيد الذي انشأ الخلق الجديد و انعم بالبصر الحديد لكل عبد منيب ذي قلب سلیم و خلق عظیم. (ع ع)
🔸پاسخ نامه ی میرزا عباس عبدالبهاء) (تنبيه النائمين)
در برابر نامه ی آقای میرزا عباس عزیه خانم عمه اش که از آثار قلمش پیدا است که از برادرش میرزا حسین علی هم داناتر و پخته تر بوده تا چه رسد به برادرزاده رساله مینویسد و نام آن را تنبیه النائمین بیدار کردن خوابیدگان می گذارد. چون رساله مفصل است و بنای ما هم بر اختصار، لذا از مجموع آن مختصری انتخاب میشود طالبین تفصیل که علاقه مندند از حقه بازی های دین سازان و مکنندگان خون نادانان آگاه شوند، به اصل رجوع فرمایند. بسم الله العزيز المستعان اتاني كتاب احسب انه هو السحر، لكن دون موقعه السحر، قوه ی باصره ی دانش و هوشیاری و غره ی ناصیه ی بینش و بزرگواری نامه مشکین آمه عز ورود بخشود، و غبار ملال از صفحه ی خاطر اندوه پژوه زدود حبدا بر آن صفحه ۶۴ شیوه ی رضیه که اوقات خود را صرف چون منی نموده و زبان به نصایح مشفقانه گشوده اید ولی از مضامین آن که محتوی برخی کتابات و استعارات بود خواستم صرف نظر نمایم، دیدم تسامح در جواب عند الخلق معاتب و عند الخالق معاقب خواهم بود لهذا به نحو اختصار مطالبی نگاشته و ارسال داشتم، تا بدانید که از بدو ظهور این امر انی کنون با همگان همراه و از سرایر و ضمایر هر یک خبیر و آگاه بوده ام خدمت بزرگان این سلسله ی علیه رسیده، مطالب مكنونه و مآرب مخزونه از آنها شنیده و فهمیده ام که الی کنون اغلب از آن مطالب به منصه ی بروز و ظهور رسیده و خواهد رسید. اگر از دیگر کسان قضایای دیگری ببینم یا بشنوم چون روایت پیش درایت یا اجتهاد مقابل نص صریحاست. (عندلیب آشفته تر می گوید این افسانه را اینکه نگاشته بودید قدری در ریاض.... تلقین ملاء اعلی لازم ندانستم این ریاض اسرار الهی کیست و این حیاض فیض نامتناهی نامش کیست؟ اگر مقصود خود آن نور چشم است خوب است صریح مرقوم دارید.... اگر چه عبارات شما دلالت دارد که از جانب خود ادعایی ندارید، زیرا که نفس کامل جامع صفات کمالیه اینگونه الفاظ بی معنی و عبارات غیر مربوط به یکدیگر را نمی نگارد و بر آنها استدلال نماید.... ای کاش من مورد خطاب نبودم، ولی چون كتمان حق نمودن موجب خذلان است و سبب غضب قادر منان فانما ائمه على الذين يبدلونه ناچار باید آن مطالبی که تا کنون در پرده ی خفا مانده کشف غطا نمایم تا هر بصیری چاه را از راه باز داند و هر ضریری خود را بصیر نخواند که گفته اند: | صفحه ۱۶۵ اهل البيت أدرى بما في البیت جناب میرزای ابوی که از بدایت عمر که به حد بلوغ رسیده به واسطه ی فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب، اشتغال به درس و اهتمام به مشق داشته آنی خود را از تحصیل مقدمات فارغ نمی گذاشت. [۱۴] . پس از تحصیل مقدمات عربیت و ادبیت به علم حکمت و مطالب عرفان مایل گردیده که به فواید این دو نایل آیند چنان که اغلب روز و شب ایشان به معاشرت حکما و مجالست عرفا و درویشان مشغول بود و وقتی که صور اسرافیل ظهور دمیده شد مقتود ادعای باب است) از جمله اشخاصی که قبول این امر خطیر کردند ایشان بودند که با غایت علو ایقان و نهایت اطمینان قلاده ی متابعت صاحب بیان را بر گردن نهاده برای همه قسم جانبازی مهیا بودند، چنان که در قضیه ی بدشت با جمعی اصحاب (۱۵) در خدمت جناب ظاهره بوده....
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۲۶
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
🚫@bahaiyat🚫
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۲۴)
🔸پاسخ نامه ی میرزا عباس عبدالبهاء) (تنبيه النائمين)
(یعنی قره العین) و لقب بها از آن مطهره ی معظمه شنوده و به این لقب ممتاز و سرافراز گردیده بعد از مراجعت از بدشت و ختم جنگ قلعه ی شیخ طبرسی همواره شبانه روز به معاشرت اصحاب عرفان و یقین اوقات را مصروف داشته و همیشه بذر خیال ریاست و هوای سلطنت در اراضی دماغ و دل میکاشتند از همان وقت ایشان را سودای جهانگیری در دل و هوای گردون سریری در سر بود، گمانش این که اگر به شاه ایران زبانی رساند زمانه او را به سریر سلطنت می نشاند مدتها این خیال خام را در تنور خاطر می پخت، بعد از چندی کریم خان مافی را که از زمره ی اصحاب بود خواست | صفحه ۶۶ و این مطلب را با او در میان آورده، بعد از مبالغه ی بسیار پنجاه تومان نقد و اسب و شمشیر و پیشد و خود را به خان مافی داده و او را برای انجام آن کار نافرجام مأمور نمودند و لابد در سرسر وعده به او داده و شاید در صورت قبول ننمودن او را تهدید به قتل کرده آن شخص نیز از خوف جان و با به طمع مال و منصب نقدینه و اسب و شمشیر را گرفته و خفیا به جانب استامبول گریخت چون جناب میرزا دیدند به آن مقصود نائل نشدند، محمد صادق تبریزی را که از مؤمنین بیان بود و مدتها در خدمت جناب عظیم تربیت یافته و جانی برای قربانی بر کف داشت، او را خواسته و بدین مطلب تحریص نمود. به این عنوان که حضرت ثمره میرزا یحیی در اجرای این قضیه مصرند، و حال آنکه کذب محض و افتراء صرف بوده، بلکه بعد از اطلاع منع صریح فرمودند و جناب میرزا نپذیرفتند، بالجمله او نیز کمر جلادت بسته که گوی سبقت از همگنان رباید و بالجمله آن بیچاره را برای قربانی فرستاد و شد آنچه شد. اگر ندیده اید البته شنیده اید که آن فتنه ی بزرگ بر سر اهل بیان چه آورد و چه سوزنده آتشی افروخت که هر که به این اسم منتسب بود سراسر همه سوخت، پس بزرگوارانی که به خاک مذلت افتادند. چون جناب عظیم ملا شیخ علی) و جناب خان و میرزا قربان علی و سلیمان خان و میرزا سلیمان قلی و امثال ذلک قریب هشتاد نفر (۱۶) به درجه ی شهادت فایز شدند. وجه اموال کثیره به نهب رفت و خانه ها خراب شد، این اول بذر نفاق و فتنه ای بود که جناب ابوی کاشتند. پس از اشتغال نایره ی فساد حاشا | صفحه ۶۷ کرده و به گردن دیگران گذاشتند و بالجمله در آن تراکم امواج ظلم بسی رؤسای سلسله به زیر سلسله رفتند از جمله اشخاصی که برای حبس ابدی به انبار دولتی بردند یکی جناب ابوی بودند. پس از چندی مکث در محبس محترمه ای که در میان طائفه بر همه برتری داشت قدم همت در میدان شفاعت گذاشت و برای خلاصی ایشان از کثرت بذل مال و تصدیع نساء و رجال میرزا آقا خان صدر اعظم را تعجیز نموده خلاصی ایشان را گرفته به شرطی که از این حرکات غیر مرضی منهی و از مملکت ایران منفی باشد، این بود که جناب ابوی پس از خلاصی از حبس به جانب بغداد روانه شدند چندی در آن سرزمین اقامت نمودند و اغلب ایام را به مصاحبت احباب و مطالعه ی بیان و مجالست اهل ایقان به سر برده گویا از کلمات حضرت نقطه میرزا علی محمد) به غلط چنین فهمیدند که معاد و حشری و ثوابی و عقابی غیر از این عالم نیست و هر چه هست در این نشاه است به این معنی در ایقان تصریح کرده است) این توهم باطل را نیز ضمیمه ی خیال فاسد خود که داعیه ی ریاست و برتری بود کردند و حال آنکه این مطلب مخالف نص بیان و مباین اقوال و احکام تمام انبیاء و اوصیاء و مؤمنین و موحدین و اهل ریاضت است، جمیع هادیان سیل و انبیاء و رسل به حشر و نشر متفق بوده و هستند. بعد از آن شرحی به غلط بودن آن عقیده استدلال میکند و می نویسد که این اعتقاد صاحب بیان نیست) بالجمله در آن مدت اقامت بغداد به واسطه ی آن سودانی که در سر داشت بعضی عبارات که مولد بغاوت و طغیان بود در کشف رازهای پنهان از ایشان بروز نمود، چون بعضی از مؤمنین طبقه ی اول بیان طاقت این اباطیل را نداشتند، اندک اندک آن را به سمع | صفحه ۶۸) حضرت ازل رساندند و حضرت ازل برایشان متغیر و زبان توبیخ و تغیر و ملامت گشودند و فرمودند در این قلیل زمان، خلق بیان را خواستی از مبدء دور کنی و قضیه ی سامری به ظهور رسانی جناب ایشان نیز به واسطه ی کشف مآرب باطنی، به جانب سلیمانیه و اطراف آن جا به اسم عزیمت هزیمت فرمودند پس از وصول به آن سامان به خیال ریاست خواستند با مردم آن جا آمیزشی نمایند و طرحی تازه ریزند مسلک عامه معلوم است خاصه ی اکراد آن مرز و بوم جناب میرزا چون خواستند مسند ریاست بگسترانند، به گوش هر یک پس بخوانند اول عبارت قدح و طعن را از میان برداشته به همان نهجی که در خلافت خلفاء اعتقادی.....
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۲۷
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
🚫@bahaiyat🚫
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۲۵)
🔸پاسخ نامه ی میرزا عباس عبدالبهاء) (تنبيه النائمين)
همان نهجی که در خلافت خلفاء اعتقادی عامه است هر یک را به جای خود گذاشته و مخالف این رأی را کافر دانسته سهل است.... بلکه عبد القادر جیلانی را بر آیت مودعهی سبحانی علی عمرانی ترجیح داده ابو حنیفه را بر حضرت صادق و هادی بالله را بر امام علی النقی خلعت مزیت بخشیده حتی یکی از موثقین از خود ایشان شنیده که حضرت صادق سبب گمراهی و تفرقه و اضلال امت حضرت خیر الانام و مایهی اختلاف مذهب اسلام شده و جعفر کذاب را بر آن حضرت ترجیح داده و حال آنکه در دین اسلام اگر کسی یکی از شهدای قرآن را انکار کند کافر است چه جای آنکه یکی از مرایا و اوصیای نقطهی فرقان را انکار نماید چون در آن اوان برخی صاحب خانقاه بودند مانند شیخ طه و... به این جهه رنگی که ایشان ریخته بود نگرفت چندی در آن دیار به تحصیل علوم غریبه پرداخت (۱۷) و روزگاری به سختی و مشقت میگذراند تا به تنگ آمد و عریضهای به طرز مناجات خدمت حضرت ثمره عرض کرد که آن نسخه در پیش اغلب بیانیین ضبط است که در اواخر آن عرض کرده او كيف اذكر ما مستنی من بدایع قهرك و لوامع بطشك اما كنت حمامة بيتك او بقا من بيداء صمد ينك او بعوضة من بر از ليتك فيعزتك قد جفت عظامی و انهدمت ارکانی یعنی چگونه ذکر کنم آن چه به من رسیده است از قهرهای تازه و سختیهای آشکار تو آیا کبوتر خانهی تو، یا مگسی در صحرای بینیازی تو یا پشهای در بیابان ازلیت تو نبودم؟ سوگند به عزتت که استخوانهایم خشک و ارکانم در هم ریخت و بالجمله آنکه از باب اتا به داخل شد و تائب گردید تا آنکه حضرت هم عضو فرموده ایشان را طلبید و سر کارهای نخستین گذاشتند. پابن الانصاف از حق مگذر کسی که در کمال ذل چنین عباراتی عرض نماید آیا سزاوار است که لوای غوایت افرازد، انشدكم بالله قائل این کلمات(با قائل اقیلونی اقیلونی لست بخيركم و على فيكم) (۱۸) چه تفاوتی دارد اگر آن عبارات از روی صدق و بیان واقع بوده مخالفت بعد را به چه حمل نمائیم اگر دون صدق و خلاف واقع بوده چنین کسی چگونه رئیس امم تواند بود، علم الله که عینا مشاهده مینمائیم یوم الحسرة و يوم الساعه را که آن نور چشم با کمال ندم بین یدی الله واقف، و با نهایت اسف بوده باشد بالجمله همین که بر سر کارشان آمدند و مستقل شدند باز آن مطالبی که مکنون خاطرشان بود اندک اندک خواستند صورت بگیرد و وقوع آن را موقوف به فراهم آوردن مقدمات دانستند. اول اینکه به جمیع ولایات ارسال رسائل کردن و جلب قلوب نمودن بعضی را به وعد و برخی را به وعید ثانی اینکه باب مراوده ی اصحاب را بر روی حضرت ثمره بستن، ثالثا بعضی بیانیین را که اول طبقه بودند چون حاجی سید محمد اصفهانی و حاج سید جواد و ملا محمد جعفر کاشی و ملا رجبعلی و امثال ذلک را که این ادعا در گوششان کصغیر الذباب بود جلب قلوب نمودن و هدایا فرستادن چنان که همان اوقات ملا محمد جعفر کاشی شرحی به ایشان نوشتند که من از آن جناب کلماتی میشنوم نمیدانم به چه حمل نمایم، ایشان در جواب به خط دیگری که گویا خط آن نور چشم باشد شرحی نوشتند و در اطراف آن به خط خودشان مشروحا مبنی بر انکار و استغفار عباراتی نوشتهاند که اگر شخص عاقلی بخواند متحیر میماند که قائل این گونه عبارات چگونه مدعی این شئونات میشود، چنانچه صورت لوح پیش مهجوره موجود است ارسال خواهم داشت. همچنین جواب آقا میرزا محمد هادی قزوینی که مشتمل بر انکار است. رابعا جمع - آوری بعضی از قلاش و اوباشهای ولایات ایران را که در هیچ زمان به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده و جز آدم کشی کاری نیافته و غیر از مال مردم بردن به شغلی نشتافته با آن ادعای حسینی کردن این اشرار را به دور خود جمع نمودند، که از هر نفسی که غیر از رضای ایشان نفسی برآمد قطع کردند و از هر حلقی حرفی درآمد بریدند، و اصحاب طبقه ی اول که اسامی ایشان مذکور شد از خوف آن خونخواران به عزم زیارت اعشاب شریفه به کربلا و نجف هزیمت نمودند، سید. اسماعیل اصفهانی را سر بریدند و حاج میرزا احمد کاشی را شکم دریدند ابوالقاسم کاشی را کشتند و در شط انداختند، سید احمد را به پیشد و کارش را ساختند میرزا رضا را به سنگ مغزی را پراکندند میرزا علی را پهلویش را دریدند، و بعضی را روز روشن میان بازار حراج پاره پاره کردند چنان که بعضی اصحاب را این حرکات فاسخ اعتقاد گردید، تا سید عباد رزاز از دین عدول کرده و این بیت را انشاء نمود که خاصه و عامه در محافل میخواندند و میخندیدند و میگفتند ما هر چه شنیدهایم حسین...
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۲۸
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
⚫️@bahaiyat⚫️
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۲۶)
🔸پاسخ نامه ی میرزا عباس عبدالبهاء) (تنبيه النائمين)
مظلوم بوده نه ظالم!! اگر حسین علی مظهر حسین علی است هزار رحمت حق بر روان پاک یزید خامسا - مکمل این مقدمات جمع کردن تمام توقیعات و نوشتجات حضرت نقطه (سید باب) و خطوط بدیعهی او بود و همچنین جمع کردن نوشتجات خودش آنچه را دلیل بر اظهار عبودیت و خضوع خود و اقرار بر وصایت حضرت ثمره بود در هر ولایت و پیش هر کس بود الواح صادر نمود که حضرت ازل جميع خطوط و توقیعات حضرت نقطه را خواسته اند تا همه را جمع آوری کردند از جمله نوشتجاتی که در ولایت بوده است. (والدهی آقا میرزا محمد علی را با خودش و خدمتکاری به تهران فرستادند و یک بقچه از نوشته جات را با کمال خوف مخفیانه حمل کرده و آوردند و مابقی آن نوشتجات که به قدر دو یخدان بود خود حمل کرده به تهران آورده حضرات برداشتند خدمت ایشان بردند سر این مطلب و جمع آوری توقیعات را غالبا ندانستند، لیکن مردمان با ذکاوت البته می دانند. چه فایده داشته. اولا - مداومت به آن آیات تا ملکه برایش حاصل شود که اگر اراده نماید به همان سبک بتواند چیزی بگوید. ثانیا آن کلمات زد خلق نباشد که اگر مقابل با کلمات خودش بگذارند صحیح از سقیم فرق داده شود. ثالثا - آن خط بديع بالمرة مفقود شود و خط خودشان جلوه نماید. رابعا - اتم و اهم مقصود از جمع این توقیعات این بود که احکامی که مخصوص بر ولایت و وصایت حضرت ثمره است از میان خلق مرتفع شود و از این قبیل نوشتجات و احکام در دست اهل بیان نباشد، که بیچارهها پس از شنودن ادعای انی انا الله حیران و سرگردان در وادی جهل لاعلاج از تصدیق ایشان باشند. بالجمله پس از جمع نوشتجات به مرام خود نائل شدند و مدتها مشغول مطالعه و مشق آیات نویسی بودند با وصف این مقدمات چها را مخالفت آغاز نکردند مگر سرا و کمال ادب را نزد ثمره منظور میداشتند که تا اذن جلوس نیافته هیچ وقت در حضور حضرت نمی نشستند، حتی از شخص موثقی شنیدیم که او حکایت میکرد از حاجی عبدالغفار و آقا محمد کاظم اصفهانی که شبی در بغداد کهنه به خانه ای که میرزا موسی ولد حاجی میرزا هادی جواهری پیشکش ایشان کرده بود خدمت ایشان رسیدم بعد از خوردن گز اصفهان و نمودن بعض سؤالات و طول انجامیدن صحبت شام خواستند ما خواستیم برخیزیم ما را نشاندند و شام آوردند خورش آوردند سبزی قورمه بود، جناب ایشان قدری خوردند یک مرتبه با کمال تغیر سر بر آورده با ناظر متغیر شدند که این بوی پیاز چیست، مگر شماها منع شدید حضرت ثمره را نشنیده اید؟ ناظر گفت بسر شما این خورش پیاز ندارد، شاید کاردش بوی پیاز می داده، فرمودند که در خانه ای که حضرت تشریف دارند چرا باید بوی پیاز وارد شود اگر شام برای حضرت نبرده اید البته نبرید و شام نخوردند، تا تدارک خورش کردند آن وقت شام خوردیم که اینقدر مراعات میکردند قضیه ی دیگر به خاطرم رسید محض تنبیه غافلین که از خواب بیدار شوند مینویسم و الا برای من تفاوتی ندارد زیرا که هر دو از یک دوحه اند الا آنکه کتمان از حق نباید کرد و آن این است پس از سفر بدشت روزی جناب ایشان حضرت ثمره را در همین خانه دعوت کردند من هم جوان بودم برخاسته در نهایت خدمتگذاری تدارکی دیدم و منتظر بودیم که تشریف بیاورند در این اثنا جناب ابوی شما رسیدند عیال ایشان که کمال وجاهت را داشت با عیال برادر مکرم مرحوم حکیم هر دو دست از آستین درآورده خودی آراستند و لباس های فاخز پوشیدند، با کمال نزاکت منتظر حضرت ثمره بودند که جناب ایشان آمده و آن دو را با آن صباحتی که داشتند آرایش داده دیدند فرمودند شما را چه شده که هر دو خود را آرایش داده مشاطگی کرده اید اگر حضرت تشریف بیاورند به هر یک از شما میل نمایند بر ما حرام میشود تا تشریف نیاوردهاند شما لباسهای خود را تغییر بدهید، حضرات فورا برخاسته وضع را تغییر دادند. قضیهی اعجب از این زمانی که والد آقا میرزا محمد علی برای بردن نوشتجات حضرت آمده بود حکایت کرد که روزی جناب ایشان یعنی باب بزرگوار آن نور چشم امر کردند که سلطان خانم همشیرهی شما را لباس فاخر پوشاندم و آرایش دادم فرمودند پیر خدمت حضرت ثمره و از زبان من عرض کن که این کنیزی است سالها در دامن خود پروردهام، اکنون برای خدمتکاری آن حضرت فرستادهام، استدعا دارم که منتی بر جان من گذاشته او را به کنیزی قبول فرمائید، من هم او را برداشته خدمت حضرت بردم و ایشان مشغول به نوشتن بودند پس از چندی سر برآورده نگاه به ما فرمودند و فرمودند که سلطان خانم...
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۲۹
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
⚫️@bahaiyat⚫️
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۲۷)
🔸پاسخ نامه ی میرزا عباس عبدالبهاء) (تنبيه النائمين)
...فرزند من است با اطفال من هیچ تفاوتی ندارد البته او را برگردانید زیرا که الی کنون آن حکم جاری نشده است، هر وقت خدای خواست جاری خواهد شد. ما مراجعت کرده فرمایشات حضرت را به ایشان رساندیم. سؤال می نمایم به آن کسانی که شما را خلعت وجود پوشانیده از این قضایا چه میفهمید؟ گویا از سه حال بیرون نباشد
🍂 اولا - یا باید جناب ایشان به حضرت نقطه ایمان نیاورده محض هوای نفس داخل شدند ببینند چه خبر است. یا اول ایمان آورده باشند بعد به واسطهی حب جاه یا معاشرت با طبیعیین تکول کرده و مرتد شده یا باید نعوذ بالله این ظهورات را دروغ و پیغمبران را بیاصل و خدای را لغو و دین و ایمان را باطل فهیده؟ و چه قدر شبیه است اقوال و افعال قبل و بعد ایشان به آن روضه خوان اصفهانی که گفت: حر خبیث ملعون راه را بر حضرت گرفت. یکی از پای منبر گفت آقا حر داخل شهدای کربلاست چرا میگوئی ملعون؟ گفت ای ملعون من آن حر قبل از شهادت را میگویم ولی مطلبی که مشهور آفاق گردید قضایای واقعه در عراق عرب بود که از شرارت آن غولان آدمکش قاطبهی اهالی آن مرز و بوم و کلیهی ولایت روم به تنگ آمده خواستند آن ننگ را از اسلام محو نمایند، که اهالی آن سرزمین چندی مرفه الحال باشند این بود که به اتفاق دولتین آن ریشهی فساد را از زمین کنده و به جانب اسلامبول راندند. غیر از این مطلبی که ذکر شد در کدام وقت مجلسی آراستند و ایشان را برای محاوره و مناظرهی ملتی در آن انجمن خواستند؟ در چه روز برای اقامه ی دین بیان قیام کردند که آن نور چشم این مطالب را اظهار میدارد اگر اظهار کمالات و عظمت در قهوه خانه ی بغداد نشستن و شرب دخانیات کردن است پس اغلب اهالی بغداد دارای عظمتند گویا ورود میرزا ملکم خان را در آن ملک از خاطر محو کرده اید که پس از ملاقات و طی آن ملاقات و اظهار بعض شعبده و نیز نجات متحیر و مات مانده به خیالش که نیز نجات این مشعبد مؤید صورت گرفتن خیالات او است خدمت حضرت ثمره رسیده و به عرض رسانید آنچه دیده بود، بعد عرض کرد که ورود و وفود این مرد بزرگ دریچه ای است برای ورود خاص و عام و اعظم نتیجه ای است به جهت قبول قاطبه ی خلق مصلحت در این است که به لطایف الحیل او را به سوی خود خوانیم بیچاره ی غافل از این که ملکم را چون خودش نیز داعیه ی ریاست عامه بر سر و خیال سلطنت تامه در خاطر است حضرت چون دانستند که در بروز نیرنجات ملكم مات و فانی شده و منکر آیات سبحانی گردیده است فرمودند مرا در این مطلب فکر و تأملی لازم است. روز دیگر ساعتی از آفتاب گذشت دیدند جوابی نرسیده عریضه در این باب عرض کردند جوابی که از حضرت ثمره رسیده مضمونش این بود که تو آیات الهی را چون شعبده و نیرنجات ملکم شمرده و سراپای وجود خود را بشر اشره در قبضه ی اختیارات او سپرده ای آنگاه پس از بیانات دیگری برای اثبات بی اساس بودن ادعای میرزا حسین علی و مذمت عباس مینویسد آیا شما کتمان حق کرده اید با من؟ شما دعوى انا ربکم الاعلی کرده اید یا من؟ شما سبب هلاکت نفوس مقدسه که هر یک ارکان دین بودید شده اید یا من؟ شما محرک اباليس فتنه و فساد بوده اید یا من؟... بعد عین توقیعی را که در این کتاب گراور شده الله اكبر تكبيراه و بعض توقيعات دیگر را نقل می کند پس می نویسد و مقصود از اسم نور که رتبه ی حسینی است و آن مخصوص آن حضرت است و اگر دیگری این دعوی را نماید بدیهی است که نزد عقلا عاطل و باطل است از کس شنیده نشده است الا از حسین میلانی تبریزی و از جناب والد ماجد آن نور چشم که این ادعا کرد بدون برهان برهانی که در طبق آن ادعای خود داشت دو چیز بود یکی مسمی بودن به اسم حسین علی، دیگری فرستادن دستمال خون آلود برای امت الله و تعزیه ی نه نه من غریبم را در آوردن بود، دیگر کس ندانست آن خون که بود و برای چه بود کدام تیر سه شعبه عبه بر ایشان رسیده و به کدام از اعضای ایشان زخم وارد آمده باری اینها همه گذشته ولی از ادعایی که کرده بودید نمی گذرم و آن این که نوشته اید سینه را هدف سهام احزاب ساخت - کی؟ کجا؟ چه وقت؟ تا در بغداد بودند، توسط حاج امین بی دین مال مردم را تصاحب نموده و از طرف دیگر الواح بدیعه ی ایشان به توسط سلمان نامسلمان به شیراز و یزد و کرمان و اصفهان و کاشان و تهران و جمیع ولایت ایران می رسید، دست تکدی در از و دهان به حرص و آز باز نموده وقت مراجعت کوله بار او چون کشکول درویشان از پخته و نیخته و دوخته و ندوخته از ماکول...
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۳۰
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
⚫️@bahaiyat⚫️
🕸عنوان: بهائیت دین نیست(۲۷)
🔸پاسخ نامه ی میرزا عباس عبدالبهاء) (تنبيه النائمين)
...و مشروب و ملبوس خراسان الی تبریز مملو و لبریز بود از اشربه و حلویات یزد می نوشید و از البسه و حریرهای یزد و کاشان و خراسان می پوشیدند از رنگ و حنای یزد و کرمان می بستند و از خربوزه و گز اصفهان میخوردند و می شکستند، سهامی غیر از به و سیب و گلابی اصفهان دیده و صمصامی جز پشمک و نقل بیدمشک یزد شنیده نشده که به آن سینه ی مبارک رسیده باشد. عزیزا این عبارت از برای چه و که مینویسید در صورتی که میدانید از بدو ظهور این امر از سرایر و ضمایر آگاهم، در معضلات مسائل دین با کدام یک از علماء نجف و کربلا انجمن کرده و از روی برهان سخن راندند. تو بودی در سپاهان با شکر شاد فلم شاپور میزد تیشه فرهاد تا آنجا که مینویسد تو خود در اوایل این اوراق اسامی اشخاصی را نوشته که دعاوی من بظهری داشته اند و دعاوی آنها باطل بوده پس این ادعا هم باطل است. نقطه ی بیان در احکام فرموده اند که ما حکم نجاست را از نطقه برداشته ایم که در نطقه من يظهر حكم طهارت جاری شود و در تعلیم اطفال فرموده اند اطفال را چوب نزنند شاید من يظهر در میان آنها باشد، وقتی که این احکام را در کتاب بیان فرمودند این من يظهره الله مردی سی چهل ساله بود. تا اینکه در پاسخ سرزنشی که میرزا عباس از میرزا یحیی عمویش نموده که زن و فرزندانش شریر بودند می نویسد اگر در وجود شخص عیب و منقصتی باشد، دفع و رفع او لازم تر است تا کسی که به او انتساب دارد سالهای دراز جناب ابوی شما را مرض فتق ملازم رکاب بوده و رعشه ی دست شاهد حضور و غیاب و از خود نتوانستند دفع و رفع کنند و در کتاب سیاحت نامه ی ابراهیم بیگ نیز تصریح به این مطلب شده است. چگونه امراض مزمنه ی نفسانیه ی عباد را مداوا کنند. طبيب يداوى الناس و هو علیل و سالهای سال جمال قدم و ملیک وجود و عدم مفتوق و با دست مرتعش بسر بردند و حال آنکه به دلائل عقلیه و نقلیه ثابت می شود، که شخص نبی و وصی که مظهر حق است باید از معایب و نقائص صوری و معنوی بری باشد نه اهل و عیال او، چنانچه غالب انبیا و اوصیاه مبتلی بودند به اهل و عیال ید. کسی که بعد از پنجاه یا شصت سال تربیت و اطلاع بر مقدمات و تتبع دواوین فصحاء و ادباء و محشور بودن با عرفاء و حکماء، ضمیمه را بظای اخت الطاء نوشته که الآن در دست است هر که انکار دارد بیاید بنمایانم چنین کسی دعوی من بظهری میکنند بدون برهان گاهی میگوید با حضرت نقطه قرار داده بودیم یک چندی احکام بیان در پرده ی خفا بماند، آن وقت طلعت قدم از افق عدم ظهور نماید گوساله های باغ وحش هم این دعاوی را با آن همه تباین و تضاد قبول کرده و صدقنا گفته کسی نیست از این مدعی بپرسد قرار داد شما با حضرت نقطه در کجا اتفاق افتاد؟! یا للعجب از حمقای زمان که مشک را از پشک نشناسند ملا محمد زرندی را که شاعر ماهری بود واداشته بودند اشعار خوب ساخته به اسم ایشان کرده بود و الا این منظومات مهملات که از طبع مبارک خودشان صادر شده مایه ی رسوائی است اوصاف ذمیمه ی رذیله، خسیسه ی نفسانی است که به مقتضای وقت به اشکال مختلف بروز دارد. گاه حرص و گاه شهوت گاه آز که غراب و که خروس و گه گراز سپس در اثبات امر ازل به نقل الواح پرداخته و بطلان ادعا و کفر میرزا حسین علی را مفصل مینویسد تا در صفحه ی ۱۰۱ می گوید: بالجمله وصیت نامه ای است از پدر بزرگوارت لازم شد برای بیدار شدن عباد الله از خواب غفلت بنگارد.... و بعد شهادت ظاهر و باطن این نقطه ی حزن آنکه ایقوم طلعت ازل سلطان است بر اهل سموات و ارض، به او قائم است ارکان بيان من اطاعه نجی و من تخلف هلک بر کل اهل ارض واجب است اطاعت ایشان به هر قسم که رضای مبارک ایشان است. بشناسید قدر این طلعت باقی را اوصیکم یا عباد بما وصيكم الله من قبل، بان بقية الله في تلك الأيام هي طلعة النور و بقية المنتظر الذي يظهر في المستغاث حق لا ريب فيها انا كل منتظرون.... ان الذين قالوا في حقى دون ما سمعوا منى اولئك حشرات الارض و ما لهم من شعور)... سپس می نویسد غافلین را ملتفت یک نکته ی دقیقه از این وصیت نامه می نماید و بقیه المنتظر... كل منتظرون نمی دانم با این تصریح صحیح که بقیه ی منتظری که در مستغات که دو هزار و یک سال دیگر است ظاهر می شود حق است بدون شک... مقصود کیست؟ اگر حضرت من يظهر است پس دیگر این ادعای من یظهری چیست؟ و اگر دیگری است پس او کیست فاعتبروا یا اولی الالباب..... ... این مختصری بود از مفصل بیان حاجیه عمه خانم که آبرویی برایشان نگذاشته.
📗کتاب بهائیت دین نیست،نویسنده: ابوتراب #هدائی، ص۳۱
#کتاب #بهائیت_دین_نیست
⚫️@bahaiyat⚫️