کدام شعرت را در یک صبح بارانی نوشتهای؟
بعد از آنکه انگشتان خیسِ ابر
آنقدر به شیشهی پنجره زد
تا بیدارت کرد،
همان را در گوش من زمزمه کند!
#لیلا_کردبچه
سلام صبح بخیر🌺🌺🌺
@bahr_asheghi🌿
مانند گلی،سرخ و سفید و زردی
دنیای مرا غرقِ تماشاکــــردی
صدشکر که هر کجای دنیا باشی
با رویشِ صبحِ تازه بر میگردی!
#صفيه_قومنجانی
@bahr_asheghi🌿
#حضرت معشوق
الا ای حضرت معشوق منوّر کن جهانم را ،
کدامین چشم میفهمد به جز چشمت زبانم را ،
به بوی گلشن وصلت چو فرمایی به سر آیم ،
که درد اشتیاق تو ، بُریده تابِ جانم را ،
مکن محروم چشمم را از آن چشمان مخمورت ،
که از مجنون وفرهاد است فراوان داستانم را ،
بیاور جرعه ای باده زِ ان لعل شکر بارت ،
از آنم خوشترش بنشان که خوش آید روانم را ،
به هر سویی که میبینم زِ دامت جان نخواهم برد ،
که تیر چشم مخمورت نشانست این نهانم را ،
چو نِی از بند بند من هزاران ناله میخیزد ،
بیا بشنو نوایم را که سوده استخوانم را ،
چه شیرین داستانی است مرا این داستان عشق ،
که پیچاندم به دست تو عنان جسم و جانم را ،
خوشا حال جنونم را که دل پیوسته میسوزد ،
تب این تشنگی سوزد حیات جاودانم را ،
چو پروانه همی گردم به گرد شمع رخسارت ،
چنان گردم چنان سوزم ندانند دودمانم را ،
چو آید بر درت #راحم به خون دل وضو سازد ،
نمی دانم چه سان گویم ، ندانم دیگرانم را ،
#راحم_تبریزی
@bahr_asheghi🌿
دل من باتو چه کردند ، چنین سوخته ای؟
چه سرت آمده اینگونه برافروخته ای؟
فوران کن که پر از سوز و گدازی ای کوه
فوران کن که شبیه منِ دلسوخته ای
بید مجنون ! غم لیلی کمرت را خم کرد؟
یا که از قامت ما خم شدن آموخته ای؟
ماقرار است که در چاه بپوسیم ای عشق
بی ثمر چشم به پیراهن ما دوخته ای
آه دنیا ! اگر آهی بکشم خواهی سوخت
این چه داغیست که در سینه ام اندوخته ای؟
@bahr_asheghi🌿
عشق آن اگـر باشد که میگویند
دلهای صاف و ساده میخواهد
عشق آن اگـر باشد که من دیـدم
انســان فـــوق العاده میخواهد
@bahr_asheghi🌿
نشسته ای به قلبِ من،، خیالِ پا شدن مڪن
تو جفتِ خوب قلبمی،، فڪرِ سوا شدن مڪن
گره گره به پایِ من،، نشسته دامِ خوبی ات
به رویِ دل نوشته ام،، شورِ رها شدن مڪن
منوتو ما شدیم،، و تو،، یواشڪی و دزدڪی
نقشه مڪش،، تفڪرِ شومِ جدا شدن مڪن
ڪنون ڪه روحِ ما دوتن،، گشته وجودِ واحدی
بر اتحادِ ما دو تن،، فڪرِ دوتا شدن مڪن
به ذره های جانِ خود منم ڪه بنده ات شدم
برای جانِ دیگری ڪار خدا شدن مڪم
گل که باشی ؛ باغبانها دست چینت میکنند
سنگ باشی میتراشند و نگینت میکنند ...
هرگز از این پیله تنهایی ات غمگین نباش ؛
روزگاری میرسد ؛ فرش زمینت میکنند !!!
چوب خشکی در بیابان باش ؛ اما مرد باش
چوب نامردی اگر ...در آستینت میکنند ...
ای درخت پیر ؛ بر این شاخه ها دل خوش نکن
چون که با دست تبر ؛ مطبخ نشینت میکنند
نیشخند دوستان از زخم دشمن بدتر است
آشنایان بیشتر اندوهگینت میکنند
حال من با تو خـوش و بی تو خراب است
#رفیق🌺
بی تو این زنـدگی ام رنج و عـذاب است
#رفیق 🌺
با تو هــر فال بگیرم تـه فنجــان به خوشیست
بی تو این بخت من غـم زده خواب است
#رفیق🌺
با مــن از عشق بگو تشنه هم صحبتی ام
حــرف ناگفته من قـــد کتــاب است
#رفیق🌺
دفــتر مشق شبـم پر شده از حسرت و درد
دلخوش یک دوسه خطی به جواب است
#رفیق 🌺
بــا وفـا باش در این شهــــر پر از حیله و رنگ
معـــرفت دُر گـــران گوهــر ناب اســـت
#رفیق🌺
دشمـــن دوست نمــا هست فـراوان به خدا
چهـــره اصلیشان زیــــر نقاب است
#رفیق
#Moo
میزنم حرف دلم چون که شنیدن دارد
کفتری در دل ما حال پریدن دارد
مثل خط بر دل فیروزه و سنگ نجفی
خال بر گونه به والله خریدن دارد
عشق گل باعث باریدن شبنم عجبا
دیدن وجه خدا اشک و تپیدن دار.
نقش تو حک شده بر کوه و چمن دلبرمن
نقش تو ارزش مستانه کشیدن دارد
نشوم مست به هر پیک و شرابی، نشوم
پیک های لب تو مست و چشیدن دارد
چون شدی یوسف من عاشق و دیوانه شدم
دست من پیش تو بد شوق بریدن دارد
قند خونم رفته بالا بس که بوسیدم تو را
دکترم فهمیده و از بوسه منع ام کرده است
دزدکی میبوسمت اما اگر دکتر شنید
خواهشا با او بگو از بوسه ها کم کرده است
من که رنگم می پرد وقتی نگاهم می کنی
پس چرا با سر به زیری هی عذابم می کنی
من که می کوشم خودم را در دل تو جا کنم
پس چرا من را، شما ، آقا، خطابم می کنی
من که با صدها بهانه به سراغت آمدم
پس چرا با بی محلی تو خرابم می کنی
قصد کردم که گنهکار تو باشم پس چرا
گفته ای استغفر الله و صوابم میکنی
در خیال نقشه ای که در برت محبوب شم
شب به شب با حیله ای تازه به خوابم می کنی
حوصله سر برده از من آن غرور لعنتی
با همین رفتار ها داری کبابم می کنی
می روم پا می کشم از عشق و از تحمیل خود
باز با داغت مرا یک شعر نابم می کنی