eitaa logo
بهارانه اشعار ناب
178 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
951 ویدیو
0 فایل
مانند بَنان، الهه‌یِ نازِ منی... آری به خدا همیشه دلتنگِ تواَم...🍃 آیدی مدیر در ایتا.. @Matinp198 https://eitaa.com/joinchat/877724074C00e564207a
مشاهده در ایتا
دانلود
پاییز هم گذشت و به جزحسرتش نماند مثل خودت که رفتی و دیگر نیامدی @bahr_asheghi🌿
در شهر غریب و بی نشان می گردم دلخسته و گیج و ناتوان، می گردم این شهر و تمام مردمانش لالند دنبال دو چشم همزبان می گردم! سلاااام صبح بخیر🌺🌺 @bahr_asheghi🌿
دیـــوانگی ها گــرچه دائم دردسـر دارند دیــوانه ها از حالِ هم اما خبــر دارند آئیــنه بانو تجــربه این را نشان داده وقتی دعاها واقعـــی باشند اثــر دارند تنها تو که باشی کنارِ من دلم قرص است اصلا تمام قرص ها جز تو ضــرر دارند آرامشِ آغــوشِ تو از چشم من انداخت امنیتی که بیمـــه های معتبــر دارند مردی به اینکه عشق ده زن بوده باشی نیست مردانِ قدرتمند تنهـــا یک نفر  دارند بهـــتر فرشته نیستم انسانِ بی بالم چــون ساده ترکت مــی کنند آنان که پـَـر دارند می خواهمت دیوانه جان می خواهمت، ای کاش نادوستــانم از ســرِ تو دست بــر دارند...   @bahr_asheghi🌿
‌ ‌چون شعله در دستان دشت پنبه گیرم دستی بده، تا قبل افتادن بگیرم تصمیم هایی مانده از دوران کبری تصمیم دارم کلّ شان را من بگیرم! گیرم کسی عشقش کشید و عاشقم شد دیگر نباید حسّ سوء ظن بگیرم من یوسف قرنم، زلیخا خاطرت تخت این بار می‌خواهم خودم گردن بگیرم یک روز قبل جشن یاد من بینداز با میوه، چسب زخم هم حتما بگیرم از لحظه‌ای که دست تو آلوده‌ام شد در شهر می‌گردم که پیراهن بگیرم! ای عشق! دستم را بگیر و حائلم باش می ترسم از دامان اهریمن بگیرم @bahr_asheghi🌿
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا بریده غصّه ی دل کندنت امان مرا قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستان مرا گذشتی از من و شب های خالی از غزلم گرفته حسرت دستان تو جهان مرا سریع پیر شدم آنچنانکه آینه نیز شکسته در دل خود صورت جوان مرا به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه خدا گرفت به دست تو امتحان مرا نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد بیا و تلخ تر از این مکن دهان مرا چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا تو نیم دیگر من نیستی ؛ تمام منی تمام کن غم و اندوه سالیان مرا @bahr_asheghi💐
دیـــوانگی ها گــرچه دائم دردسـر دارند دیــوانه ها از حالِ هم اما خبــر دارند آئیــنه بانو تجــربه این را نشان داده وقتی دعاها واقعـــی باشند اثــر دارند تنها تو که باشی کنارِ من دلم قرص است اصلا تمام قرص ها جز تو ضــرر دارند آرامشِ آغــوشِ تو از چشم من انداخت امنیتی که بیمـــه های معتبــر دارند مردی به اینکه عشق ده زن بوده باشی نیست مردانِ قدرتمند تنهـــا یک نفر  دارند بهـــتر فرشته نیستم انسانِ بی بالم چــون ساده ترکت مــی کنند آنان که پـَـر دارند می خواهمت دیوانه جان می خواهمت، ای کاش نادوستــانم از ســرِ تو دست بــر دارند...   👤 ‌‹@bahr_asheghi💐
می شود سخت ترین مساله آسان باشد پشت هر کوچه ی بن بست خیابان باشد! می شود حال بدِ ثانیه ها خوب شود شهر هم غرقِ هم‌اغوشی باران باشد گیرم این عشق - که آتش زده بر زندگی ات بعد جان کندنِ تو شکل گلستان باشد! گیرم این دفعه که برگشت، بماند...نرود! گیرم از رفتنِ یکباره پشیمان باشد بعد شش ماه به ویرانه ی تو برگردد تا درین شعر پر از حادثه مهمان باشد فرض کن حسرتِ پاییز، تو را درک کند روز برگشتنِ او اولِ آبان باشد! بگذر از این همه فرضیه، چرا که دل من مثل ریگی‌ست که در کفش تو پنهان باشد!
‌ به جز تو قلب خودم را به هيچ كس نسپردم توهم غمی به جهانم اضافه كردی و رفتی...
‌ به جز تو قلب خودم را به هيچ كس نسپردم توهم غمی به جهانم اضافه كردی و رفتی...
دیوانگی ها گر چه دائم دردسر دارند دیوانه ها از حال هم امّا خبر دارند آیینه بانو! تجربه این را نشان داده: وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است اصلاً تمام قرصها جز تو ضرر دارند آرامش آغوش تو از چشم من انداخت امنیتی که بیمه های معتبر دارند «مردی» به اینکه عشق ده زن بوده باشی، نیست مردان ِ قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند! ترجیح دادم لحن پُرسوزم بفهماند کبریتهای بی خطر خیلی خطر دارند! بهتر! فرشته نیستم ، انسانِ بی بالم چون ساده ترکت می کنند آنان که پَر دارند می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش نادوستانم از سر ِ تو دست بردارند...
حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم! روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم در کنـــار تــــو قدم مــــی زدم و دور و بـــرم چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق! پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟
حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم! روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم در کنـــار تــــو قدم مــــی زدم و دور و بـــرم چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق! پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟