کو حوصلهی دیدن و کو چَشمِ تماشا
گیرم که نقاب از گلِ روی تُو بَر اُفتاد
اندیشهی معشوق نگهبانِ خیال است
عاشـق نتوانـد به خیالِ دگـر افتاد...
#صائب_تبریزی
مڪش منت بہ هر نامرد و مردی
مدہ دل را بہ ذلت دست فردی
اگر او را بہ تو مهر و وفا نیست
اگر او بر جراحاتت دوا نیست
رهایش ڪن مرنجان خویشتن را
مبر هرگز ز یادت این سخن را
#صائب_تبریزی
@bahr_asheghi🌿
شکایت گِرهِ دل به روزگار مبر
که هیچکس بهجز از کردگار نگشاید
#صائب_تبریزی
.
عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
#صائب_تبریزی
@bahr_asheghi🌿
مرد را هر چند تنهایی کند کامل عیار
صحبت یاران یکدل کیمیای دیگر است
#صائب_تبریزی
به خوابم یک نظر بگذر که سرمستم کند بویتکه من مشتاقم ای سرکش، به قد و قامت و رویت "🌝 |#صائب_تبریزی. .
کاری مکن که رو به در آسمان نهم
هر تیر ناله ای که بود در کمان نهم
کاری مکن که پا کشم از آستان تو
داغ صبوریی که ندارم به جان نهم
کاری مکن که بدعت وارستگی ز عشق
من در میان سلسله عاشقان نهم
کاری مکن که نیمشب از رخنه قفس
راه گریز پیش دل ناتوان نهم
کاری مکن که راز جگر سوز داغ را
با مرهم حرام نمک، در میان نهم
آخر چنان مکن که چو صائب ز زلف تو
دل بر گرفته رو به صف نیکوان نهم
#صائب_تبریزی
کاری مکن که رو به در آسمان نهم
هر تیر ناله ای که بود در کمان نهم
کاری مکن که پا کشم از آستان تو
داغ صبوریی که ندارم به جان نهم
کاری مکن که بدعت وارستگی ز عشق
من در میان سلسله عاشقان نهم
کاری مکن که نیمشب از رخنه قفس
راه گریز پیش دل ناتوان نهم
کاری مکن که راز جگر سوز داغ را
با مرهم حرام نمک، در میان نهم
آخر چنان مکن که چو صائب ز زلف تو
دل بر گرفته رو به صف نیکوان نهم
#صائب_تبریزی
به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی
که بلبل در قفس از بوی گل خشنود میگردد
#صائب_تبریزی
@bahr_asheghi🌿
وحشت ازعشق که نه! ترس ما فاصلههاست
وحشت از غصه که نه! ترس ما خاتمههاست
ترس بیهوده نداریم! صحبت از خاطرههاست
صحبت از کشتن ناخواستهی عاطفههاست
کولهباریست پر از هیچ که بر شانهی ماست
گله از دست کسی نیست! مقصر دلِ دیوانه ماست
تو به صد آینه از دیدن خود، سیر نهای!
من به یک چشم ز دیدار تو، چون سیر شوم؟
#صائب_تبریزی
@bahr_asheghi🌿
#صائب_تبریزی خیلی عمیق میگه:
ز بیدردان علاجِ دردِ خود جستن
به آن ماند
که خار از پا بُرون آرد کسی با نیش عقربها .. ؛
طومار نااُمیدی ما ناگشودنیست
پیچیدهایم در گرهی اشک، آه را
#صائب_تبریزی