روضه هایت همیشه احیا کرد
قلب بی جان و خستهی من را
کاش میشد دوباره باز کنی
چشم بیمار و بستهی من را
اشک ها قطره ای ز دریایت
بغض ها پرتویی است از غم تو
از سر این جهان زيادتر است
ارزش روضهی محرّم تو
پدرم گفت خادم تو شوم
مادرم گفت شاعرت باشم
آه ارباب جان چه کار کنم؟
تا تسلّای مادرت باشم
دست من را بگیر آقاجان
پر ز هیچ است تنگی قفسم
تو به دادم برس همان موقع
که پر از طعم مرگ شد نفسم
مرگ ما را جدا نخواهد کرد
ما کنار توییم میدانم
در بهشتی که نیست نام حسین
قدر یک لحظه هم نمیمانم
شعرهایم اگرچه آیینی است
عاشقانه حقیقتا این است
دین به جز عشق چیز دیگر نیست
عشق تو کلّ دین و آیین است
#محمدجواد_جلالی
در شب به شب عشق غمی در جریان است
این غم به دل عاشق بیچاره نهان است
هرچند به دیدار تو هرگز نرسیدم
از شوق وصال تو دلم در هیجان است
گویند برای شب عاشق سحری هست
تا آمدنش غصه و غم در فوران است
روزی که دلم را به سر زلف تو بستم
من فکر نکردم که برای دگران است
عاقل که فراق و غم دوری نکشیده
بیچاره نداند هوس وصل چنان است
من عاشق آشوب دلی در تب و تابم
تو آنکه دلش قیمتی و سخت گران است
از قلب تو هر شب دلم الهام گرفته
وزن همه اشعار من از آن ضربان است
هرچند که قسمت نشد از عشق بگویی
اما به امید سخنت عشق جوان است
#محمدجواد_جلالی
یک تیر بود و قلب سه کس را نشان گرفت
تا حنجرش برید ز مولا امان گرفت
قلب رباب خون شد و قلب حسین خون
تا حرمله به سمت عزیزش کمان گرفت
خونی که از گلوی علی اصغرش چکید
تا آسمان رسید و دل آسمان گرفت
از آن زمان که تیر به قلب حسین خورد
قلب زمین گرفته و قلب زمان گرفت
آه از دل رباب که در راه شام نیز
میدید اصغرش روی نی آشیان گرفت
باب الحوائج است علی اصغر حسین
شاعر تمام حاجت خود را از آن گرفت
#محمدجواد_جلالی
"وضع خدَّه علی خدِّه" دل بابا و صورتش خون شد
گفت بابا چه تکه تکه شدی کلّ این دشت از تو گلگون شد
#محمدجواد_جلالی
در عشق جز تو هیچ کسی یار من نبود
جز تو کسی اسیر و گرفتار من نبود
عمری فروختم دل خود را به این جهان
اما کسی به جز تو خریدار من نبود
من با تو دلخوشم که دلم را ربوده ای
قلبی شبیه این دل بیمار من نبود
قبل از تو هیچ کس به غم من سری نزد
قبل از تو عاشقی پی دیدار من نبود
چشمی که در هوای کسی تر شود خوش است
غیر از نگاه و اشک که در کار من نبود
#محمدجواد_جلالی
در عشق جز تو هیچ کسی یار من نبود
جز تو کسی اسیر و گرفتار من نبود
عمری فروختم دل خود را به این جهان
اما کسی به جز تو خریدار من نبود
من با تو دلخوشم که دلم را ربوده ای
قلبی شبیه این دل بیمار من نبود
قبل از تو هیچ کس به غم من سری نزد
قبل از تو عاشقی پی دیدار من نبود
چشمی که در هوای کسی تر شود خوش است
غیر از نگاه و اشک که در کار من نبود
#محمدجواد_جلالی
دلم را بند موهای تو کردم تا که باز آیی
کجا باید بیابم مثل تو دیگر زلیخایی؟
تو در زندان عشق خود مرا در بند غم کردی
چه زندانی تنهایی چه زندان بان زیبایی!
من از دیروز حسرت میخورم، از خاطرات تو
تو پیش همسرت سرگرم رویاهای فردایی
من از دنیا گذشتم تا همیشه عاشقت باشم
ولی سرگرم دنیایی ولی سرگرم دنیایی...
تو را یک شب کنار خاطراتم دفن خواهم کرد
تو را از یاد خواهم برد در بزمی تماشایی
#محمدجواد_جلالی
دلم را آشنا کردم به عطر گرم آغوشت
فدای رنگ چشمان پر از عشق خطاپوشت
شراب ما خماری دو چشم نرگس مستت
الا یا ایها الساقی خلایق جمله مدهوشت
سراب عشق با آب دو دیده پر نخواهد شد
ببار ای ابر رحمت قطره ای از عشق خودجوشت
برای وقت دلتنگی کسی هم صحبت من نیست
نمی شد کرد در این کنج دلتنگی فراموشت
برای آخرین دیدار با اشکم سخن گفتم
که شاید دیده باور کرد جای پردهی گوشت
#محمدجواد_جلالی
🚩 جاده بی انتهای عشق
ما را ببر به جادهی بی انتهای عشق
شاید شویم تا به ابد مقتدای عشق
گرچه غریبه ایم تو ما را حساب کن
شاید شویم در ره تو آشنای عشق
ما غرق در سراب جهانیم و خسته ایم
گاهی بتاب بر دل ما از صفای عشق
اینجا هوا کم است برای نفس زدن
گاهی بخواه عیش مرا در هوای عشق
زیر لوای هیچ کسی نیستم که نیست
جز پرچم حسین در عالم لوای عشق
هرچه که گفته اند ز عشق این جهانیان
خوش بنگری نبوده به جز ابتدای عشق
ما را نجف به آخر احساس میبرد
آری علیست تا خود محشر خدای عشق
از ابتدا برای جنون شعر گفته ام
ما را ببر به جادهی بی انتهای عشق
#محمدجواد_جلالی
https://eitaa.com/bahr_asheghi
گاهی به عشق خو کن و از عقل رو بگیر
گاهی ز عقل خویش کمی آبرو بگیر
در عشق و می پرستی و مستی مکن شتاب
کمتر بخور، همیشه ز ساقی سبو بگیر
تا چند حسرت و غم بسیار میخوری؟
گاهی به عقل منطقی خویش خو بگیر
از آرزوی وصل که بر باد رفت و مرد
آزاد باش و از دل خود آرزو بگیر
بیرون ز روح خود پی معشوقه ای نگرد
با خود رفیق باش، عنان از عدو بگیر
اینجا همه نقاب به روی تو میزنند
یک رنگ باش، سمت خدا سمت و سو بگیر
عشقی که بر تو رنگ خدا می زند بخواه
دل از دو چشم رنگی آن فتنه جو بگیر
تا روز مرگ خویش وفادار عشق باش
درس وفا و عشق ز آواز قو بگیر..
#محمدجواد_جلالی
نوبت انتظار و عشق گذشت
باید از عشق تو عبور کنم
نکند باز وقت خوابیدن
خاطرات تو را مرور کنم
دل من در هوای دیدن تو
زخم خورد و به غیر غم نرسید
من که از تو نمیشوم دلگیر
گرچه جور و جفات کم نرسید
از جنون میشود به عشق رسید
عشق معنای زندگی من است
نکند این شکست خوردنها
رمز آغاز بندگی من است؟
دل به هر کس که بستهام دیدم
دل من را شکست آخر کار
دل به او داده ام که میدانم
میشود مرهم دلم این بار
در زمانهای سخت دلتنگی
او به حال دلم چه آگاه است
من به توحيد میرسم از عشق
عشق مقصد نه، بهترین راه است
#محمدجواد_جلالی
فرشته ها خنکای نسیم آوردند
برای عشق تو قلب سلیم آوردند
در این زمانه که بیراهه میروند همه
چقدر راه تو را مستقیم آوردند
برای صحبت با تو همیشه زائرها
برای هر کلمه یک کلیم آوردند
کنار جاده دل من همیشه خاکی شد
اگرچه موکب و فرش و گلیم آوردند
چه ترس از غم دنیا که عاقبت ما را
بدون ترس و غم و خوف و بیم آوردند
گدای لطف تو بودند عاشقان هر دم
همیشه دست به سمت کریم آوردند
چقدر بخشش و جود و سخاوت و ایثار
برای عشق تو در این حریم آوردند
مسافران حریمت چقدر دلتنگ اند
دلی برای همیشه مقیم آوردند
خنک شده جگر شعرهای من انگار
فرشته ها خنکای نسیم آوردند
#محمدجواد_جلالی