میخواستم برای تو درمان بیاورم
لب بر لبت... و قند فراوان بیاورم
با چشمهای خیره به در، گفتگو کنم
باید برای وصل تو باران بیاورم
امشب دوباره قهوه شود میهمان من
شاید تو را به حیلهی فنجان... بیاورم
باید که با نگاه خود احیا کنی مرا
تا بر مسیح چشم تو ایمان بیاورم
رفتی و روح قصد سفر کرده از تنم
آئینه، آب، سینی و قرآن بیاورم؟
از ساغر نگاه تو مستاند عالمی
باید برای میکده دربان بیاورم...
#نسیم_سحری
@bahr_asheghi🌿
آسمان ابری ام...بارانی ام... لبریز خویش
بی صدا می گریم و جان میرود گاهی ز خویش
آمدی؛ رفتی ..خراب آباد دل را سوختی
شهر نیشابورم اما عاشق چنگیز خویش
آینه هرشب سراغم را گرفته از خودم
من کجا گم گشته ام با حال شور انگیز خویش
خش خش برگ درختان زیر پا دردآور است
بی حضورت؛ بی قرار دردم و پاییز خویش
دفتر و چشم تر و شعر و جنون مرهم نشد
خود به پایم می روم تا برزخ پرهیز خویش
#نسیم_سحــــری
@bahr_asheghi💐