eitaa logo
بهارانه اشعار ناب
186 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
962 ویدیو
0 فایل
مانند بَنان، الهه‌یِ نازِ منی... آری به خدا همیشه دلتنگِ تواَم...🍃 آیدی مدیر در ایتا.. @Matinp198 https://eitaa.com/joinchat/877724074C00e564207a
مشاهده در ایتا
دانلود
جان و تنم ای دوست فدایِ تن و جانت مویی نفروشم به همه ملک جهانت هرکس که مَلامت کند از عشق تو مارا معذور بدارند چو بینند عَیانت @bahr_asheghi🌿
‌‌ در تماشاے تو اُفتاد ڪلاہ از سر چرخ؛ خبر از خویش ندارے چہ قدر رعنایے @bahr_asheghi🌿
شب شد... ماه را بوسیده‌ام خیال پریشانم  را شانه زده‌ام گلدان های شمعدانی را به نوازشی آرام خوابانده‌ام؛ منتظرت می‌مانم تا چون هر شب با صدای "شبت بخیر ماه من" رویای تو را به آغوش بگیرم! @bahr_asheghi🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلم گرفته از این آسمان بی‌پیغام دلم گرفته! برایم کبوتری بفرست... @bahr_asheghi🌿
سنگ هم به حالِ من،‌ گریه‌ گر کند برجاست بی‌تو زنده‌ام یعنی مرگِ بی‌اجل دارم ‌‌ @bahr_asheghi🌿
در مدرسهء عشق هیاهو کردیم هی تکیه به عقل مصلحت‌جو کردیم گفتیم که مرد امتحانیم اما هنگامه که شد سراغ پستو کردیم @bahr_asheghi🌿
من تشنهٔ آن جرعهٔ آبم که تو باشی در حسرت آن جام شرابم که تو باشی هر گِل که بیارند که آرند به هوشم مدهوش از آن بوی گلابم که تو باشی دلخواه نگاهم نه لب رود و نه دریاست من عاشق آن آبی نابم که تو باشی فردا که به هر کرده حسابی و کتابی است از زُمرهٔ آن قوم حسابم که تو باشی! با یادت اگر دفتری از شعر سرودم در حسرت یک بیت جوابم که تو باشی! @bahr_asheghi🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از عشق، از جدایی چیزی سرم‌ نمی‌شد مى‌گفت ماندنى نيست من باورم نمى‌شد تا صبح گریه کردم دریاچه شد اتاقم سدی حریف سیل چشم ترم نمی‌شد یک در میان ما بود، یک در به نام قلبم می‌خواستم که از آن در بگذرم نمی‌شد من سنگ بودم او رود، او‌ شعله بود و من دود باید که می‌گذشتم، چون لاجرم نمی‌شد شاید که دور باشم از او صبور باشم هم در شکنجه باشم هم محترم، نمی‌شد @bahr_asheghi🌿
تو می خندی دهانِ باغِ لیمو آب می افتد و سیب از اشتیاقِ دیدنت بی تاب ، می افتد تمام ماهیانِ برکه عاشق می شوند آن دم که عکس رویِ چون ماهت به رویِ آب می افتد ببین خود را درون قابِ چشمانِ پر از شوقم چه عکست روی موجِ اشکِ من جذاب می افتد چه تصویر لطیفی خلق شد از شال و رخسارت چو شال شب که روی شانه ی مهتاب می افتد بخند ای گل ! تمام شعرهایم‌ را بهاری کن بدون خنده ات از سکه شعر ناب می افتد تو می آیی ،کنارم می نشینی ، شعر میخوانی و گاهی اتفاقاتی چنین در خواب ‌ می افتد ... @bahr_asheghi🌿
سرگرم‌ به غیر دوست گشتن تا کی؟! حیف از نفسی که جز به وِی گردد طِی من‌ محوِ جمالِ ساقی ام، ساغر چیست؟! خلقی ز "مِی" اند مست و من مست از "وی" @bahr_asheghi🌿