.
«اعتراض»، حق همۀ شهروندان است، حتی اگر اعتراضشان بهحق نباشد. یعنی ناحق بودن موضوع اعتراض، حق آن را از کسی سلب نمیکند.
اما ماجرای افرادی مثل «علیکریمی» دیگر اعتراض نیست، تخفیف باور، تحریف تاریخ و توهین به شعور افراد است. مثل همین استوری صفحهاش که در آن حماقت و وقاحت و رذالت و بیسوادی را یکجا گِرد آورده است.
اینکه کریمی بیسوادتر و فرومایهتر از آن است که شناختی از عصر پهلوی داشته باشد، عیانی است که چه حاجت به بیان!! ظاهراً او در خلسه عناوین جعلی مثل «جادوگر»، نه گوش شنوایی برای درست شنیدن و نه شعور شکوفایی برای درست اندیشیدن و نه توان بینایی برای درست دیدن دارد.
از همین روی پهلویپرستی و اطلاق عنوان «امام زمان» به شاه مخلوع، دیگر اعتراض نیست، تمسخر اعتقادات و تحریف تاریخ و تحمیق مخاطب و متلک ناشیانه و ابلهانه به نظم سیاسی مستقر است!
گفته شده است که برخی عقدههایشان را با توسل به «افسانه» مابازاء میکنند!
اسطورۀ پهلوی نزد پهلویپرستان، خوانش مُعَوَج از سُفلگی و حقارت شخصیتی است که با توسل به توهم قدرقدرتی، میکوشند آن سفلگی را عصر طلایی معنا کنند!
#علی_کریمی
#محمدرضا_پهلوی
✍️ #علی_خسروی| 👇
https://eitaa.com/joinchat/1114308842C98432b593e
.
«مرگ و زندگی»، تعامل یا تقابل؟!
عقل و شرع حکم میکند که همۀ ما در زندگی همواره «مرگاندیش» باشیم؛ من به شخصه به خودم که نظر میکنم میبینم «یاد مرگ» در زندگیام حضوری پررنگ، چشمگیر و پر تکرار داشته و دارد.
حقیقت این است که «یاد مرگ» برای من، بیش از خود مرگ و عوالم و حوادث پَسیناش، حامل «معنایی» برای خود «زندگی» دارد.
«معنای زندگی»، هدفی است که براى پيدا كردن آن راههاى بسيارى را مىتوان پيمود:
از تجربىترين كوره راههاى بيولوژيكى گرفته تا عجيب و غريبترين نگاههاى شاعرانه. از ميان همه اين راههاى كوتاه و بلند، يكى نيز آن است كه زندگی را از رهگذر آنچه ضدّ آن مىدانيم، بشناسيم.
اگرچه در هيچ تفسير عميقى از حيات، مرگ ضد زندگانى به شمار نيست، اما ميان آن دو تقابلى است كه آيينهوار در مقابل هم ايستادهاند.
اين دو، اين امكان را در اختيار ما میگذارند كه يكى را در پرتو ديگرى بشناسيم. بهويژه آنكه در هر نظام انديشگى و در اغلب فلسفههای قديم و جديد، از فنومولوژی تا اگزیستانسیال بحث معنادارى زندگى، ربط ناگزيرى به مرگ پيدا مىكند.
غير از اديان و جهانبينىهاى خدامحور، همه فلسفههاى ريز و درشت بشرى نيز خود را موظف به بحث و گزارش درباره مرگ دانستهاند.
هرقدر كه نظامهاى فكریفلسفى، موضوع زندگى را بيشتر در دستور كار خود قرار دهند، به همان اندازه مجبورند مرگانديش نيز باشند. بنابراين مىتوان اين ادعا را كمابيش پذيرفت كه اگرچه سير طبيعى انسان از زندگى به مرگ است، اما سير نظرى و انديشگى او بايد از مرگ به زندگى باشد.
بله، ما جهان ديگر را چه انكار كنيم چه باور، مرگ تنها نيرویی است كه میتواند زندگی را معنا بخشد؛ بلكه زندگی معنايی جز مرگ ندارد. به قول سهراب:
«زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ»
✍️ #علی_خسروی| 👇
https://eitaa.com/joinchat/1114308842C98432b593e
.
«حیات» عاشقان در «مُردگی»؟!
🔻شهید شدن و ساکن شهر ملکوت شدن، اول قدمش «طلب مرگ» است: فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِين ﴿بقره/۹۴﴾.. آرزوى مرگ كنيد اگر راست مىگوييد!
این طلب، مفتاح[کلید] مطلوبات عاشقان است:
کین طلبکاری مبــارک جنبشیست
این طلب در راه حق مانع کُشیست
🔻در این وادی ناکنده، آب برکسی نمیجوشد؛ «دردمندی» و «عطشناکی» و «طلب» شرط است. و اگر کسی آسودهخاطر نشست و ناز پرورده تنعم برد، راهی به هیچ دِهی نمیبَرد.
🔻رنج و صبر، دو تکیهگاه اصلی این «طلب»اند. طلب، بیهمقدمی و تحمل «رنج» ناکام و ناکارآمد است.
🔻بزرگترین رنج طالب، «ترک تعلقات» است. رنجی در راه پالایش و پیرایش. همچون چوبی که بر فرش و نَمَد میزنند، که در حقیقت آن چوب نه بر فرش، که بر خاکی است که در جان نَمد لانه کرده، زده میشود. این «چوبخوری» برای فارغ شدن از بیگانه و رسیدن به مواهب دیگر است.
🔻رنج انسانپرور «خدمت بیتوقع» و «تحمل جفای خلق» است؛ وقتی از جهان وجود، بیگانه کوبیده، تعلقات روبیده، روح آدمی پاک، خالص و شفاف شد، آنگاه مستعد مقام «شهادت» میشود.
🔻کسی که دلی دارد مقهور انواع تعلقات، و چشمی مغلوب انواع نظرات، از تماشای «رخ جانان» دور است و دلش نه بردنی و نه ربودنی است، به قول خواجه: «پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز»، اما آنکه حاضر است همه وجود خود را بدهد، همه پارههای وجودش را یکجا میخرند و میبرند:
عشق چون وافی است وافی میخرد
در حـــریف بــیوفــــا مــی ننگـــــرد
#۲۲_اسفند_روز_بزرگداشت_شهدا
✍️ #علی_خسروی| 👇
https://eitaa.com/joinchat/1114308842C98432b593e
.
خون تشنگان ..
به اندازۀ کافی زمان داشتند تا برنامه ارائه کنند، قانوناساسی و شیوۀ حکمرانی خود را تبیین کنند، از نقشه و ساختار حکومت بعد پردهبردارند، از عدم تجزیه ایران اطمینان خاطر دهند و از مبانی و ارتفاع اندیشهشان دفاع کنند.
به هیچ یک نپرداختند، چون مبانی وجود ندارد؛ نخبهای در کار نیست؛ نقشهای در آستین ندارند. از یک قلاده پهلوی و یک روزنامهنگار شورشی و دخترکی که برجستهترین سابقهاش همخانگی با بازیگر هالیوود «تام کروز» است!! و چند عدد بازیگر و فوتبالیست، مبانی خارج نمیشود!
مبانی و نقشه راه از دل اندیشه و از طریق طبقۀ راهبر شکل میگیرد. در فقد نخبگی، روش، همان شیوۀ پخمگی است؛ ضیافت گرازها! جنس دغدغه و سطح شعارها جز به امور حقیر ختم نمیشود. آنها جز «خشونت کور» و «بلندصدایی در مجازستان» چیزی در آستین نداشته و ندارند! اینکه در مجازی جمعاند، جای مبانی را پر نمیکند.
آنها در شرایط ایستایی و فروهشتگی جنبششان و برای دوام حیات انگلیشان و بقای «آشوب مهسا» تنها یک چیز نیاز دارند: «خون»
از ارس تا هیرمند، از خراسان تا خوزستان، از مهران تا تهران، از هر جغرافیایی در این چهارشنبه آخر سال خونچکان شود، در راستای احیای مصنوعی این لاشه است.
اینکه در چند ماه گذشته هر مرگی[خودکشی، تصادف یا بیماری و.. ] را به پای نظام فاکتور کردند، علتاش همین بود.
میگویم لاشه، چون این غوغائیان مثل فضله موشهائی بودند که بصورت شتابزده و هیجانآلود و نابخردانه خود را درون دیگ اعتراض معترضین انداخته و آن را به خباثت خود آلودند.
دور از واقعیت نیست اگر بگویم پس از شش ماه، این «لاشخوران مهسا» عصبانیاند؛ مردم، علیرغم گلهمندی از وضع موجود و فشار سنگین اقتصادی، پا به رکابشان نشدند تا این سفلگان، تشنگان خون شوند. در این چهارشنبه سوری خون هر فردی، حتی اگر از افراد مطبوع خودشان ریخته شود در حکم تنفس برای زنده نگه داشتن غوغای ابتر مهسا است.
خانوادهها مراقب فرزندان خود باشند، خصوصاً دخترهای جوان و نوجوان شل حجاب یا بیحجاب. سابقه نشان میدهد این افراد طعمههای باب دندانی برای شهرآشوبان زن، زندگی، آزادیاند.
✍️ #علی_خسروی| 👇
https://eitaa.com/joinchat/1114308842C98432b593e
.
آفتاب و سایه ..
آفتاب و سایه؟.. انسان ترکیبی است از آفتاب و سایه. گاهی جان انسان مثل آفتاب است و جسم او در سایه و گاه به عکس، جسمهای براق و خوش آب و رنگ و جانهای نحیف و نزار و لرزان مثل سایه.
به گمانم این شعر از متنبی است که:
وقتی جانها درخشنده و بزرگند، جسم به رنج و زحمت میافتد:
اذا کانـت النفــوس کبــارا
تعبت فی مرادها الاجسام
این تصویر آفتاب، و سایۀ جان و تنِ مهندس شهید «مهدی باکری» در ۲۸ سالگی!! است.
عکسی مشهور.
تصویری که همواره با من است.
آئینهای از پوکی و پوچی بسیاری از ما مدعیان آدمواره.
این تصویر برای من نمایشگر روحی آفتاب وَش است که در کورۀ جهاد و مسؤلیتشناسی و مسؤلیتپذیری و وطندوستی استحکام و سر زندگی یافته و تنی سایهصفت که مثل شمع سوخته و خسته است.
و..
شعله تا سـرگرم کار خـویش شد
هر نی یی شمع مزار خویش شد
🟢 بیست و پنجم اسفندماه ، سالروز شهادت این قهرمان شریف و عزیز ملی است..
✍️ #علی_خسروی| 👇
https://eitaa.com/joinchat/1114308842C98432b593e
.
درهای سال باز میشود
همچون درهای زبان.
بر قلمرو ناشناختهها
دیشب با من به زبان آوردی:
- فردا
باید نشانهای اندیشید
دورنمایی ترسیم کرد
طرحی افکند
بر صفحۀ مضاعف روز و
کاغذ.
فردا میباید
دیگر باز
واقعیت این جهان را بازآفرید.
(اکتاویو پاز، ترجمه احمد شاملو)
طبیعت نو شده و نباید از تلخیها گفت. نباید گفت، تا بگذرند و دفن شوند در جهان خودشان، در روزهای خودشان. تقویم را که کنار بگذاری، همه چیز تمام میشود. تقویم نو میآید، و روزهایی نو.
باید طرحی نو بیافرینیم برای خودمان و دیگران.
کاش سال جدید بیشتر همدیگر را دوست بداریم، و فاصلهمان از انسانیت و اخلاق دورتر و دورتر نشود. کاش بیشتر همدل شویم.
آری، نرم نرمک میرسد اینک بهار ..
✍️ #علی_خسروی| 👇
https://eitaa.com/joinchat/1114308842C98432b593e
.
سالی که گذشت..
🔻سال ۴۰۱ آخرین نفس خود را میکشد؛ برای کسانی چون من که دل در گرو این مُلک، امنیت و تمامیت ارضی آن دارند، سال ۴۰۱، خصوصاً نیمه دوم آن صعب و سخت گذشت.
شش ماهی که بر پیریمان افزود اما سستمان نکرد. هر روزش برگی از دفتر عمرمان را پاره و مچاله کرد اما هر روز و شباش گفتیم و نوشتیم و گفتوگو کردیم تا شاید جوان یا نوجوانی در شعلههای افروخته در کوچههای خاکی شهر، یا در پس کوچههای افسونگر مجازستان سکندری نخورد و اسیر مشتی یاوهگو و مدعی پوچاندیش نشود.
ماههایی که فرهاد طمع بریده و عنان دل شیدا به کف شیرین «دیانت» و «سیاست» و «جهاد تبیین» دادیم و آگاهانه قدم در این مسیر سخت گذاشتیم و حافظانه برخاستیم تا:
کار صواب، باده پرستی است حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن..
شش ماهی که طعم زندگی را از یادمان برد و هر روز به کوچه و خیابانمان فرستاد تا لقمهای نان معرفت و بصیرت توزیع کنیم و ناسزا بشنویم و زیر لب زمزمه کنیم:
میشنیدم فحش و خَر میراندم
رب یَسّـر زیــر لـب مـیخـوانــدم
هـر زمـان میگفتـم از درد درون
اِهــد قـومـی، انهــم لایعلمـون ..
🔻سال ۴۰۱ عبوس و تند نشست و طرْفِ کُله کج نهاد اما، نجابت و صبوری را خنده از لب بر نگرفت. ما در این سال از ابتدای مهر، دانشآموز مدرسهای شدیم که در آن خضر درس صبوری، بردباری و مدارا داد.
🔻خدایا گواه باش که حقیقت را جستیم و آنچه را حق میدانستیم گفتیم. نه از خوف قهر «دنبالکننده» عبای مصلحت به سر کشیدیم و نه ژست بیطرفی و دانای کل گرفتیم و وسط باز شدیم!
🔻خدایا اگر دوریم، نزدیکمان کن و اگر کوریم بصیرتمان ده. خدایا، ما را که ثروتی جز واژه نداریم و قدرتی جز کلام، در سایهسار رحمت بیکرانت جای ده و پردههای جهالت، لجاجت، فریب و مکر و دروغ و ناکارآمدی را از این کشور چنان درهم پیچ که خورشید، تاریکی را و باران، تشنگی را.
🔻خدایا، خستهایم و برای غم شیراز و ایذه و اصفهان و مشهد و گرانی و خیانت و چندپارگی مردممان دلشکسته، و جز خستگی و دلشکستگی، متاعی برای نذر نداریم. به بدرقۀ پنجرههای باز و دعای آبهای زلال آن را بپذیر و در سال جدید روز و روزگاری نیکوتر از جمال یوسفان، نصیب کلبۀ احزان این کشور گردان و برای همۀ دوستان جانم سالی خرمتر از هر سال و سبزتر از هر باغ نصیب فرما!
ای خدا ای پاک و بیانباز و یار
دست گیـر و جرم ما را درگذار
✍️ #علی_خسروی| 👇
https://eitaa.com/joinchat/1114308842C98432b593e
.
در پیشواز رمضان..
🔻آنچه در سر داری بگذار و آنچه در دل داری بردار که رمضان در پیش است؛ قطار سیاست را، بگو مگو را، اغتشاش و آشوب مهسا و هرآنچه غیر اوست را به ریل نافرجامش بسپار که فرصت سبز حیات معنوی در راه است.
🔻رمضان میآید تا از آن روی دیگر زمان پرده بر دارد. خستگانِ بازار و مدرسه و خیابان و سیاست را بر سفرۀ خلسه بنشاند و در گوشهای مجروح، اذان وصل بخواند. رمضان، نوبت دلدادگی است و ایستگاه فراغت برای جانهای خسته از دویدن و نرسیدن. رمضان، باران نرمی است که میبارد تا «جان»ها را از غبار «تن»ها بشوید.
🔻گردنکشیهای دلار و وحشی شدن نرخها و سخت شدن زندگی و خستگی ما ابدا از دلربایی رمضان کم نمیکند. هوای رمضان دلنواز است؛ اصلاً رمضان همدم جانهای خسته است.
🔻روزگار شمشیر از رو بسته است. چه باک! ما منتظر لحظات ناب سحر و خندههای دم افطاریم. انصافاً نان و آب و غذا، هنگام افطار لذت بیشتری ندارند؟ این رشته محبت را روزیچند میبُریم، شاید گره خورد، و بیشتر و بهتر قدر بدانیم که چه داریم و جهان سرشار از چه زیباییهایی است. اگر صُراحیِ زمانه خونریز است، «قدر» در پیش است.
🔻رمضان میآید تا در هیاهوی زندگی، خدا را به ظهور برساند. هیچگاه خدایی را که میپرستی یا انکار میکنی، چنین آشکارا در میان نمیبینی که در رمضان دیدنی است.
🔻رمضان، ماهِ روزه و شبهای دلافروز است؛ روزهای آهسته دویدن در پی نان و آب، و شبهای غرق دلدادگی و انس.
🔻من عاشق رمضانم، هر نفس من در رمضان، جامی از شراب یاد است که در سینۀ خاطراتم میریزد. رمضان برای من، صندوق خاطرات شیرین است. خاطرات شیرین دهه هشتاد، که اکثرشان همزاد رمضاناند. رمضان تنفس مصنوعی من در برهوت تنهایی است.
✍️ #علی_خسروی| 👇
https://eitaa.com/joinchat/1114308842C98432b593e