eitaa logo
باکاروان نور
65 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
647 ویدیو
17 فایل
لینک پیام ناشناس https://daigo.ir/secret/9729856093
مشاهده در ایتا
دانلود
امیر سرلشڪر ... خلبان شهیدی ڪه حسرت برگزاری #اجلاس_سران_غیرمتعهدها را به دل صدام گذاشت.... صدام برای برگزاری اجلاس سران غیر متعهدها در بغداد پافشاری داشت و بہ این وسیلہ ریاست ۸ سال اجلاس بر عهده وی گذاشتہ می شد ڪه از بُعد سیاسی بہ ضرر ایران بود . شهید عباس دوران در آخرین پرواز خود با بمباران پالایشگاه_الدوره امنیت بغداد را زیر سؤال برد و در نهایت با اصابت گلولہ و قبل از سقوط ، هواپیما را بہ ساختمان اجلاس ڪوبید تا خط بطلانی باشد بہ خیالات واهی صدام . #شهید_عباس_دوران 🌷 #سالروز_شهادت @HOSSEINNOSRAT
🔹آیت‌الله حائری شیرازی🔹 🔸در ملاقات با خداوند،‌ باید بتوان سر را بالا گرفت🔸 انسان زمانی که با خداوند ملاقات می کند باید بتواند سرش را بالا کند. خیلی از بزرگان آرزو داشتند در راه اسلام یک بخورند اما این توفیق نصیبشان نشد. پدر بنده همیشه ناراحت بود که چرا ما یک سیلی، یا فحش در راه اسلام نخورده ایم. (بیانات آیت الله حائری شیرازی در عیادت از طلبه ی ناهی از منکر، شهید علی خلیلی | ۱۳۹۲/۱۲/۷) @haerishirazi
هدایت شده از دفاع مقدس و شهیدان
✍️ بخشی از زندگی‌نامۀ خودنوشت شهید سیدمرتضی آوینی من بچۀ شاه‌عبدالعظیم هستم و در خانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که در هر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانوادۀ دیگر نیز برمی‌خوردی. این‌جانب اکنون ۴۶ سال تمام دارم. درست ۳۴ سال پیش یعنی، درسال ۱۳۳۶ شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدایی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند، و بنده هم به‌عنوان یک پسر بچه دوازده، سیزده‌ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی، یک روزی روی تخته‌سیاه نوشتم: "خلیج عقبه از آن ملت عرب است". وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته‌سیاه دید پرسید: "این را که نوشته؟" صدا از کسی درنیامد؛ من هم ساکت، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم. ناگهان یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت: "آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته"، و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سروصدا کرد و خلاصه اینکه: "چرا وارد معقولات شدی؟" و در آخر گفت: "بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه". البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شد! بعدها هم که در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرف‌های گنده‌گنده و سؤالات قلمبه‌سلمبه می‌کردیم معمولاً‌ به زبان‌های مختلف حالی‌مان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً‌ یادم است که در حدود سال‌های ۴۵ـ۵۰ با یکی از دوستان به منزل یک نقاش که همه‌اش از انار نقاشی می‌کشید، رفتیم. می‌گفتند از مریدهای عنقاست و درویش است. وقتی دربارۀ عنقا و نقش انار سؤال می‌کردیم با یک حالت خاصی به ما می‌فهماند که به این زودی و راحتی نمی‌شود وارد معقولات شد! تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشن‌فکری ناآشنا هستم؛ خیر! من از یک راه طی‌شده با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام؛ به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام. ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده دربارۀ چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب "انسان تک‌ساحتی" هربرت مارکوز را ـ بی‌آنکه آن زمان خوانده باشمش ـ طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: "عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند! معلوم است که خیلی می‌فهمد"... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که "تظاهر به دانایی" هرگز جایگزین "دانایی" نمی‌شود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با "تحصیل فلسفه" حاصل نمی‌آید. باید در جست‌وجوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس به‌راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت. و حالا از یک راه طی‌شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم؛ اما کاری را که اکنون انجام می‌دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی در سایۀ تعهد اسلامی به‌دست می‌آید ولاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام؛ اگرچه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی ـ اعم از کتاب یا مقاله ـ به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به‌فرمودۀ خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی رحمةالله‌علیه تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خداراشکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می‌نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست ـ همۀ هنرها این‌چنین‌اند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست ـ اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آن‌گاه این خداست که در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر این‌چنین ادعایی ندارم اما سعیم بر این بوده است. 🌷 🕊 🗓