سرداران شهید باکری
شهید سید حسین خاتمیان
لحظه به دریا زدن غواص ها، دست بسته زنده به گور شدن غواص ها،لحظه خاک لودر روی صورت ریخته شدن غواص ها، خدا آنها را نشان ملائکش داد و گفت :نگاه کنید او بنده من است!
شاید کربلای چهار پیروزمندانه ترین عملیات تاریخ بعد از کربلای سیدالشهداء بود!
کدام جنگ؟ کدام عملیات؟ کدام یگان رزمی چون این غواص ها، هرازچندگاهی از لا به لای تاریخ سر بر میآورند و دوباره به خط میزنند و خاک دنیازدگی و پوچ اندیشی که آینه دل ما را فرا گرفته کنار میزنند و اینگونه دوباره با آن دست های بسته شده گره های قلوب زنگار گرفته ما را باز میکنند
و تو چه میدانی کربلای4یعنی چه؟😭😭😭😔😔
سرداران شهید باکری
شهید سید حسین خاتمیان
❌و ما چه می دانیم کربلای چهار یعنی چه؟
یه روز از یکی از رزمنده های جنگ یه جمله شنیدم خیلی عجیب بود
❌گفت ستارگان آسمان اروند،صحنه هایی را دیدند که خورشید تا قیام قیامت از دیدن آن محروم است!
گفتم خدایا این چی داره میگه؟
مگه کجا بوده؟
میخوای بدونی کربلای چهار چه خبر بود؟
پس با چشم دل بخون:
❌جنازه بچه ها روی هم تلنبار شده بودند،بعضی سر نداشتند،بعضی دست و پا نداشتند،از بعضی فقط گوشت و استخوان در لباس غواصی باقی مانده بود،آرام آرام بدن آنها را از سیم خاردار ها جدا میکردیم و به هم گره میزدیم و در آب رها میکردیم،دو نفر بسیجی اول طناب را میگرفتند و دو نفر آخر طناب که شهدا را به عقب برگردانیم،
در تاریکی اروند،صفی از پیکر پاره پاره شهدا در آب روان بود،
اروند شاهدی صحنه هایی از منتها الیه مظلومیت و شجاعت و ایثار بود
فکرم به پرواز درآمد،خدایا!میان این همه انسان که در شهرها در خانه های گرم و نرم خود خوابیده اند،چند نفر چنین صحنه هایی به مخیله شان خطور می کند؟
چند نفر باور میکنند که این جوانان برای امنیت و آسایش آنها اینچنین از همه چیز خود گذشتند؟
چند نفر مظلومیت این بچه ها را شناختند؟
❌#کربلای_چهار #عملیات_فریب بود یا نبود؟لو رفته بود یا نرفته بود،اینا ماله دانشکده های جنگه،اونجا که میگن اگر تجهیزات داری اگر پشتوانه ماهواره ای داری....
داستان کربلای چهار داستان تکنیک و تاکتیک نیست،داستان عشقه!
میخوای بدونی کربلای چهار چه خبر بود؟
شب تو سرما بزن به آب،ببینم کدوم عقل معاش کدوم علم دانشگاه به تن دستور میده که برو توی آب!
اون غواص های که در سیاهی زمستان عباس وار به آب نگاه میکردند و دل به دریا میزنند
همیشه می گفت سرباز امام زمانم و زمانی که به او می گفتم بمان و ادامه تحصیل بده، می گفت من صدای هل من ناصر امام حسین(ع) را الان می شنوم.
حرف های عجیبی می گفت که ما را مجاب می کرد.
محمدرضا می گفت چون حضرت آقـا فرمودند ما به سوریه کمک می کنیم و هیچ قیدی نیاوردند که چطور کمک میکنیم، من به عنوان پیرو حضرت آقا خودم را آماده کردم و آموزش های تکاوری و تخریب دیدم که هر موقع آقا اراده کند من آماده باشم.
میگفت شما فکر کن امام زمان(عج) ظهور کند و چشمش به من بیفتد و دست روی شانه من بگذارد و من یک جوان بی فایده باشم؛ امام زمان(عج) اینطور خوشحال می شود یا یک جوان سرباز و آمادهکه ایشان را خوشحال کند؟
شهید محمدرضا دهقان
شهید مدافع حرم
سرداران شهید باکری
#سالگرد_شهادت
🔰همسر شهید مدافع حرم حاج #سید_حمید_تقوی_فر
▪️حاج حمید واقعا تک بود. هم توی خانواده من و هم همسرم، حتی در بین دوستانش. این چیزی نیست که من الان بعد از شهادتش بگویم. همیشه میگفتم. حاج حمید کارهایی را در زمان حیاتش انجام میداد که از هیچ کس سراغ ندارم. به عنوان نمونه همین مداومت حاج حمید بر روزه. حاج حمید از سال ۶۲ یعنی زمان #شهادت پدرشان تا سال ۹۳، یعنی ۳۱ سال تمام هر روز #روزه بود. البته غیراز روزهای حرام مثل روز عاشورا. اوایل زندگیمان اگر مسافرت بودند روزه نمیگرفتند، اما این اواخر حتی در سفرها هم روزه بودند. چون کثیرالسفر حساب میشدند.
👈از دیگر خصوصیات اخلاقی ایشان نماز شبشان بود. یاد ندارم که شبی #نماز_شب ایشان ترک شده باشد.
🗓 شهادت ۶ دی ماه ۹۳
📿شادی روحشان #صلوات
#معرفی_شهید
#شهید_حمید_تقوی_فر
تاریخ تولد: ۱۳۳۸
محل تولد: اهواز
محل شهادت: سامرا
درجه: سرتیپ پاسدار
پدر وی نیزدر سال 62 و در عملیات خیبر و برادر حاج حمید در سال 64 در عملیات آزادسازی فاو در جزیره مجنون به شهادت رسیدند.
پدرش قبل از شهادت میگفت: حاج حمید مشوق من برای رفتن به جبهه است. با آغاز جنگ، حاج حمید پدرش را برای رفتن به جبهه تشویق کرد و خودش هم همیشه در جبهه حضور داشت.
سرداران شهید باکری
#معرفی_شهید #شهید_حمید_تقوی_فر تاریخ تولد: ۱۳۳۸ محل تولد: اهواز محل شهادت: سامرا درجه: سرتیپ پاس
#خاطرات_شهدا
‼️وقتی فرزند کوچکم منا تصادف کرده بود حاج حمید خانه نبود. ما با عجله منا را به وسیله همان راننده ماشین به بیمارستان رساندیم. وقتی در بیمارستان منتظر آمدن حاج حمید بودیم، راننده ماشین بسیار اضطراب داشت و خیلی ترسیده بود که الان حاج حمید چه رفتاری خواهد کرد. خصوصاً اینکه فهمیده بود او نظامی است.
‼️وقتی حاج حمید سراسیمه وارد بیمارستان شد، حال منا را پرسید و متوجه شد حالش خوب است. راننده ماشین هم با عجله به طرف حاج حمید رفت تا هر کاری میتواند برای برای جبران این اتفاق ناگوار را انجام بدهد.
‼️حاج حمید پرسید شما راننده همان ماشینی هستید که با منا تصادف کرده؟ برو ما از شما شکایتی نداریم. راننده ماشین خیلی تعجب کرد، اما حاج حمید به جای اینکه وقت خود را صرف دعوا با او کند، در پی چگونگی احوال منا بود و وقتی فهمید حال منا خوب است و ضربه ناشی از برخورد ماشین یک تصادف سطحی بوده، آرام گرفت.
‼️راننده دوباره به سراغ ما آمد و گفت بگذارید من پول بیمارستان را حساب کنم، اما حاج حمید دوباره گفت الحمدلله حال دخترم خوب است و مشکلی نیست، شما بروید.
‼️بالاخره آن روز به خیر گذشت و ما منا را به خانه بردیم، اما آن راننده که شیفته اخلاق حاج حمید شده بود، مدام به خانه ما میآمد و با حاج حمید صحبت میکردند و اظهار شرمندگی از این اتفاق میکرد. حاج حمید هم همیشه با مهربانی پذیرای آنها بود.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_حمید_تقوی🌷
#سالروز_شهادت