eitaa logo
سرداران شهید باکری
480 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
453 ویدیو
12 فایل
کلامی گهربار از آقا مهدی باکری: خدایا مرا پاکیزه بپذیر
مشاهده در ایتا
دانلود
سرداران شهید باکری
موضوع:سخت ترین نبرد گردان حضرت علی اکبرع از ل 31 عاشورا در کربلای شلمچه -کربلای 5- قسمت دوم : قبل از اینکه عملیات کربلای 5 شروع شود، در منطقه عمومی دارخوین، در منطقه ای بنام قجریه(روستای قجریه) بنام موقعیت شهید اجاقلو نامگذاری شده بود و در کنار رود کارون قرار داشت مستقر بودیم و مشغول دیدن اموزشهای لازم برای عملیاتی که قرار بود در اینده صورت گیرد. تلاش میکردییم نقاط ضعفی را که در ستون کشی شبانه در عملیات کربلای 4 داشتیم انها را رفع نمائیم لذا چندین بار، شب نیروها را برای پیاده روی شبانه بردیم و اینکه نفرات همیشه فاصله خود را با نفر جلوی حفظ کنند هرچند ستون شاید اهسته یا سریع از منطقه ای بگذرد یا از میان چند ستون از چند لشکرعبور کند بایستی خودشان را متناسب با وضعیت هماهنگ نموده و فاصله را رعایت مینمودند. در عملیات کربلای 4 وقتی لشگرها بسمت نقطه رهایی حرکت میکردند، در 4 یا 5 ستون پیاده و موازی باهم از منطقه خرمشهر حرکت کردند گاهی یکی از ستونها که در سمت چپ حرکت میکرد جهت عبور به سمت راست میبایستی از میان چند ستون سایر لشگرهاعبور میکرد. هرکدام از ستونها تلاش میکرد تا نفراتش از هم فاصله نگیرند وهمدیگر را گم نکنند یا قاطی ستون لشگر دیگر نشوند چون در نتیجه قاطی شدن ستونها بهم ، سازمان رزم یگانها برهم میخورد و از مسیرشان خارج میشدند (من این را یکی از ضعف های عملیات کربلای 4میدانم البته نظر شخصی است)، در اینچنین ستون کشی شبانه، کنترل بیرون ستون گروهانمان را به من واگذار کرده بودند؛ فرمانده گروهان و سایرین راحت در داخل ستون حرکت میکردند و من بایستی فاصله نفرات را هماهنگ و تنظیم میکردم که زیاد بهم نزدیک نباشند که اگر خدای ناکرده خمپاره یا توپ دشمن در کنار ستون افتاد باعث تلفات بیشتر بعلت نزدیکی افراد نشود؛ همچنین اگر فاصله نفرات با هم بیشتر میشد باید نیروها رو بهم میرساندم تا ستون قطع نشود خصوصا اینکار در عبور از میان ستونهای لشگرها خیلی خیلی دردسرساز برایم شده بود. در اخرین مورد برای عبوراز میان ستون لشگر دیگری که داشتیم با سعی و تلاش فراوان همه را عبور دادم ناگهان دیدم تنها مانده ام و هزارجور فکر و خیال از ذهنم عبور میکرد؛ شاید بچه ها خواهند گفت فلانی ترسیده و فرار کرده؛ دائم خدا خدا میکردم و از ستونهایی که در حال حرکت بودند میپرسیدم لشگر عاشورا؟ لشگر عاشورا؟ لشگر عاشورا؟ .... که جوابشان منفی بود. با التماس بخدا وذکر یاالله یا الله یا الله، توکل بر خدا کردم و مسیر جلویی را پیش گرفتم و دویدم و دویدم تا اینکه به ستونی از رزمندگان اسلام رسیدم و پرسیدم لشگر عاشورا؟ گفتند بلی وانگار تمام دنیا را برایم داده بودندبا الهی شکرت گفتن مسیر را ادامه دادم برای رسیدن به گردان حضرت علی اکبر(ع)که رزمنده های ستون نشسته در زمین بالاخره جواب مثبتی دادند. و با عنایات خداوند متعال خودم را به نیروهای خودمان رساندم و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. بهمین خاطر این کار مرا زیاد آزرده بود چون انزمان که ستون را گم کرده بودم دلم میخواستم بمیرم ولی از نیروهای جدا نمیشدم، البته چندین بار تصمیم گرفتم اگر چاره ای نداشتم قاطی یکی از لشگرهای همجواردیگر شوم و درعملیات حضور داشته باشم، نتیجتا اینکار را زیاد تمرین میکردیم در حالتهای مختلف که توضیح ان از حوصله این دفتر خارج است. یادش بخیر همان روزی که عازم کربلای 4بودیم حکم عضویتم در سپاه را که قبلا فقط فرمی امضا کرده بودیم بهمراه بعضی از برادران بنظرم برادر محتشمی و امیدوار و... در سپاه خوی بهم دادند وارم سپاه که متعلق به شهید رحیم غروبی بود و برادرش کریم بهم داده بود را زدم به سینه لباس کارخاکی ام که پشت ان در کاورش عکس حضرت امام قرار داش. همینطور که برای هماهنگی کارها برای اماده شدن و رفتن به عملیات بودم و هنوز غروب نشده بود که صدای بمباران هواپیماهای دشمن از اطراف شنیده شد و بعدش با شهید بزرگوار و عزیز کاظم حجازیفر روبرو شدم که ناگهان متوجه ارم سپاه در لباسم گردید و خیلی خوشحالی کرد که پاسدار رسمی شدم همدیگر رابغل کردیم واصرارکرد که لباس فرم وسبز سپاه راتنم کنم که گفتم هنوز نگرفته ام و امروز فقط حکم بدستم رسیدهاست.نهایتا فقط عکسی با اصرارایشان گرفتم که بیا جوانیها در گروه قرار خواهم دادکه بعد از ساعتی عازم منطقه عملیات کربلای 4 شدیم. ادامه دارد.....
سرداران شهید باکری
شهید حاج قنبر ورمزیار شهید حاج قنبر ورمزیار در تاریخ 1339/4/20 در خوی متولد شد. سال سوم نظری بود که خروش انقلاب شکوهمند اسلامی در آسمان کشور طنین انداز شد، وی نیز از همان ابتدا برای گسترش انقلاب شروع به فعالیت کرده و در پایگاه ها به نگهبانی پرداخته، حراست از حریم انقلاب را پیشه خود ساخت.  در کنار مبارزات انقلابی خود سنگر تحصیل را رها ننمود. بعد از اخذ دیپلم سال 1362 در مرکز تربیت معلم شهید مطهری خوی پذیرفته شد. شور و عشق خداپرستی و حقیقت جویی باعث شد  برای حمایت از مکتب سرخ حسینی داوطلبانه عازم جبهه گردد. چهار سال دلاورانه جنگید و بالاخره در تاریخ 1366/10/30 در منطقه ماووت عراق طی عملیات بیت المقدس ٢ عطر دلاویز شهادت به مشامش رسید. فرازی از وصیت نامه شهید نمازهای یومیه را اهمیت زیادی بدهید و با حضور قلب و بدون دغدغه خاطر آن ها را ادا کرده و بخوانید؛ اساس انقلاب اسلامی بر پایه نماز استوار است. امر به معروف و نهی از منکر کنید و برای این امر مهم، خودتان را تبرئه نکنید. همیشه شهدا و خانواده آنان را به یاد بیاورید و برای شادی ارواح پاک شهدا، فاتحه بخوانید. خودتان را به امور مادی و رفاهی فریبنده دنیوی آلوده نکنید. به زیر دستان، تهیدستان، فقیران، مسکینان، بینوایان و بیچارگان کمک کنید. وجود و روحتان را از تکبر، غرور، خودپسندی، دروغگویی، افترا، بهتان، تهمت و سایر خصلت های ضد انسانی پاکسازی کنید. می دانید، اگر قطره اشکی به خاطر مظلومیت حضرت سیدالشهدا(ع) از چشم فرو ریزد، همین قطره اشک بر قسمتی از آتش های وحشتناک سوزان جهنم غلبه پیدا خواهد کرد. امیدهای کاذب را از دلهایتان بیرون بریزید و امید های خداوندی را جایگزین آن ها سازید. روحش شاد و یادش گرامیباد. 👇 @bakeri_channel
سرداران شهید باکری
سال‏هاست که آسمان، کوچ غریبت را بر شانه ‏هایمان، پرنده می‏تکاند و آفتاب، مسیر چشمانت را به انگشت نشان می‏دهد و می‏گرید. سال‏هاست که رفته ‏ای و بادها، بوی پیراهنت را بر خاکریزها بسیار، مویه می‏کنند . تو انعکاس روشن خورشید در رودخانه ‏های سرخ حماسه‏ ای. دلت، دریا می‏ نوشت و نگاهت، توفان می‏ سرود. برخاستی؛ آن هنگام که نفس‏های سرما، پنجره‏ ها را سیاه کرده بود و شهر، می‏رفت که در اضطراب ثانیه‏ های تجاوز، کمر خم کند. برخاستی و با قدم‏های استوارت در رگ‏های وطن، خون زندگی جاری شد. برای بال‏های زخمی‏مان دعا کن! صدایت را از حنجره کانال‏ها و سنگرها می‏شنوم. می‏بینمت، پلاک بر گردن و چفیه بر شانه، جاده ‏های صلابت را پشت سر می‏گذاری و خاک را لبخند می‏کاری. پا در رکاب ستاره و باران، آسمان عشق را تا دورترین‏ها درنوردیدی و اینک، ما مانده‏ ایم و این خاک مردابی. ما مانده ‏ایم و تکثیر بی‏وقفه ابرهای خاکستر. رفته ‏ای و باران‏ها را با خود برده ‏ای و فصل‏هایمان، بی‏جوانه و آفتاب مانده ‏اند. با ما که مرثیه‏ خوان در قفس‏ ماندن خویشیم، از پرواز بگو و برای بال‏های زخمی‏مان دعا کن. @bakeri_channel
سرداران شهید باکری
تاریخ تولد :  1341/7/20 محل تولد :  آذربایجان غربی - خوی تاریخ شهادت :  1366/10/30 شهید محسن چایلو در سال 1341 در یک خانواده متدیّن و مذهبی چشم به جهان هستی گشود. محسن بعد از خدا تنها امید خانوادۀ کم درآمد خویش بود. او با محرومیت درس خواند و به تحصیل علم پرداخت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در لباس بسیجی به حراست از ارزشها و آرمانهای انقلاب پرداخت، محسن دلی به وسعت دریا داشت و غیراز خدا، از هیچ چیز هراس در دل نداشت. به والدین و برادر مریض حال خود فردی خدمتگذار بود. دانشجو بود اما دفاع از حریم اسلام را به ادامه تحصیل ترجیح داد و سرانجام در غروب 1366/10/30 یعنی آغاز عملیات بیت المقدس2، در منطقه عمومی ماووت سلیمانیه عراق بعد از اتمام دعای توسل و طلب حلالیت، شهید چایلو رو به یکی از همرزمانش می کند و می گوید: (چیزی نیست، امروز می رویم و فردا بر می گردیم). آری او همان شب در ارتفاعات الاغلو به فیض شهادت نایل شد. بارالها: از تو مي خواهم كه تا هنگام مرگ اعمالم را خالص گرداني و مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بدهي كه ارزش انسان با چگونه مردن او تعيين و سنجيده مي گردد نه چگونه زيستن او. خدايا آن كس كه رضاى تو را به دست آورد ديگر تمام مصائب و سختي ها به وي آسان گردد. (الهي طاعتي قليل و معصيتي كثير) خدايا پس كمكم كن و بر طاعتم بيفزاي تا در اين راه قدم نهم، با خلوص نيت و هدف مقدس و تنها نظرم به تو باشد.
18.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام و عرض ادب خدمت همه بزرگواران فاطمه رحمانی. نوه رزمنده دلاور هاشم قرالو در حال نقل خاطرات پدربزرگش در مدرسه..
فرازی از وصیتنامه شهید محمدامین اژدری «ما باید از بی تفاوتیها و بمن چه ها و از صحنه کنار رفتن ها و مصلحت اندیشیهای بی مورد بترسیم هرچند عده ای خوششان نیاید خدایا تو شاهد باش که من هدفی جز تو و مقصودی جز راهی که تو خودت توسط پیامبر اکرم(ص) و امامان معصومت بمن نشان داده ای ندارم و عشقی جز شهادت در راه تو را ندارم و امیدم به تو و غیر از و پناهی ندارم... و امیدوارم که این هدیه ای که خودت بمن ارزانی داشته ای تقدیمت کنم...» شهید محمد امین اژدری پنجم بهمن 🖤 سی و هفتمین سالگرد شهادت 🖤 در عملیات بیت المقدس۲ روحش شاد و یادش گرامیباد.