💫ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را
با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را؟
#وحشی_بافقی
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
مسکنم ساکن صحرای فنا میداند
همه کس حال من بیسر و پا میداند
پاکبازم همه کس طور مرا میداند
عاشقی همچو مَنَت نیست خدا میداند
چارهٔ من کن و مگذار که بیچاره شوم
سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم
از سر کوی تو با دیدهٔ تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر میکنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت
از جفای تو من زار چو رفتم ، رفتم
لطف کن لطف که این بار چو رفتم ، رفتم
چند در کوی تو با خاک برابر باشم؟
چند پا مال جفای تو ستمگر باشم؟
#وحشی_بافقی #شعر
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
به جست و جوی آن مجنون گمنام
زند اینگونه گویای سخن گام
که چون از گرمی این مشعل زر
جهان گردید چون دریای آذر
تو گفتی مهر کز افلاک بنمود
ز آتشگاه دوزخ روزنی بود
فلک را گرمی خور سوخت چندان
که با خاک سیه گردید یکسان
ز گرمی تودهٔ گل شد چو دوزخ
در او از زیر میشد آب چون یخ
چو گرما شد ز حد یک روز منظور
زمین بوسید پیش خسرو از دور
که تاب شعلهٔ خور سوخت ما را
به دل بد شعلهای افروخت ما را
توان کردن بدینسان تابه کی زیست
بفرماید شهنشه فکر ما چیست
بیان فرمود شاه مصر مسکن
که ای دور از گل روی تو گلشن
برون از شهر ما فرخنده جاییست
در آن نیکویی آب و هواییست
مقامی چون بهشت جاودانی
بهارش ایمن از باد خزانی
خرد خلد برینش نام کرده
دم عیسا نسیمش وام کرده
در آن ساحت اگر منزل نمایی
نخواهد بود دور از دلگشایی
چو گل منظور ازین گفتار بشکفت
زمین بوسید و خسرو را دعا گفت
اشارت کرد خسرو تا سپاهی
سوی آن بزمگه کردند راهی
به رایض گفت تا از بهر منظور
سمندی کرد زین از هر خلل دور
بسان کوه اما باد رفتار
که باد از وی گرفتی یاد رفتار
ز نور آفتاب آن رخش چون برق
رسیدی پیشتر از غرب در شرق
اگر فارس فرس را برجهاندی
به جاسوس نظر خود را رساندی
بسان جام جم گیتی نمایی
دو چشمش بسکه کردی روشنایی
اگر مهمیز میسودش بر اندام
برون میزد از آن سوی ابد گام
اگر مژگان کس بر هم رسیدی
به سد فرسنگ از آن جنبش رمیدی
ز شیهه گاه جستن برسر خاک
زدی گلبانگها بر رخش افلاک
جهانیدی گرش بر چرخ اخضر
زدی سد چرخ بر خشت زر خور
به عزم آن مقام عشرت آیین
سوار رخش شد شهزادهٔ چین
سواران رخش سوی دشت راندند
سرود عیش بر گردون رساندند
شدند از راه شادی دشت پیما
چنین تا آن مقام عشرت افزا
فضای دلگشایی دید منظور
عجب فرخنده جایی دید منظور
میان سبزه آبش در ترنم
گلش از تازه رویی در تبسم
گرفته فاخته بر سروش آرام
زبان در ذکر با قمری در اکرام
عیان گردیده داغ لالهٔ تر
به رنگ آینه کافتد در آذر
ز هر جانب فتاده برگ لاله
چو پر خون پردهٔ چشم غزاله
در آن دلکش نشیمن مانده برپا
پی دفع حرارت غنچه حنا
ز هر سو غنچه بر آهنگ بلبل
سر انگشت میزد بر دف گل
به بلبل در دهن خوانی چکاوک
کله کج کرده چون هدهد به تارک
سرود کبک بر گردون رسیده
به آن آهنگ خود را برکشیده
در آن عشرتسرا مأوا نمودند
به بزم شادمانی جا نمودند
#شعر #وحشی_بافقی
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯