#داستانک
#هفته_وحدت
#میلاد_پیامبر_أعظم_صلیاللهعلیهوآله
💠 ماجرای ازدواج جویبر و ذلفا
❖ آنجا را «صفّه» مینامیدند و ساكنین آنجا كه هم فقیر بدودن و هم غریب، «اصحاب صفّه» خوانده می شدند. رسول خدا و اصحاب به احوال و زندگی آنها رسیدگی می كردند.
❖ یك روز رسول خدا به سراغ این دسته آمده بود. در آن میان چشمش به جویبر افتاد، به فكر رفت كه جویبر را از این وضع خارج كند و به زندگی او سر و سامانی بدهد. اما چیزی كه هرگز به خاطر جویبر نمیگذشت این بود كه روزی صاحب زن و خانه و سروسامان بشود.
❖ این بود كه تا رسول خدا به او پیشنهاد ازدواج كرد، با تعجب جواب داد: مگر ممكن است كسی به زناشویی با من تن بدهد؟! ولی رسول خدا زود او را از اشتباه خودش خارج ساخت و تغییر وضع اجتماعی را - كه در اثر اسلام پیدا شده بود- به او گوشزد فرمود.
❖ رسول خدا پس از آنكه جویبر را از اشتباه بیرون آورد و او را به زندگی مطمئن و امیدوار ساخت، دستور داد یكسره به خانهی زیاد بن لبید انصاری برود و دختر «ذلفا» را برای خود خواستگاری كند.
❖ زیاد بن لبید از ثروتمندان و محترمین اهل مدینه بود. افراد قبیلهی وی احترام زیادی برایش قائل بودند. هنگامی كه جویبر وارد خانهی زیاد شد، گروهی از بستگان و افراد قبیلهی لبید در آنجا جمع بودند.
❖ جویبر پس از نشستن مكثی كرد و سپس سر را بلند كرد و به زیاد گفت: «من از طرف پیغمبر پیامی برای تو دارم، محرمانه بگویم یا علنی؟».
- پیام پیغمبر برای من افتخار است، البته علنی بگو.
- پیغمبر مرا فرستاده كه دخترت ذلفا را برای خودم خواستگاری كنم.
- پیغمبر خودش این موضوع را به تو فرمود؟!
- من كه از پیش خود حرفی نمیزنم، همه مرا میشناسند، اهل دروغ نیستم.
- عجیب است! رسم ما نیست دختر خود را جز به همشأنهای خود از قبیلهی خودمان بدهیم. تو برو، من خودم به حضور پیغمبر خواهم آمد و در این موضوع با خود ایشان مذاكره خواهم كرد.
❖ جویبر از جا حركت كرد و از خانه بیرون رفت، اما همانطور كه میرفت با خودش میگفت: «به خدا قسم آنچه قرآن تعلیم داده است و آن چیزی كه نبوت محمد برای آن است غیر این چیزی است كه زیاد میگوید».
❖ ذلفا دختر زیبای لبید كه به جمال و زیبایی معروف بود، سخنان جویبر را شنید، آمد پیش پدر تا از ماجرا آگاه شود.
- بابا! این مرد كه همین الآن از خانه بیرون رفت با خودش چه زمزمه میكرد و مقصودش چه بود؟
- این مرد به خواستگاری تو آمده بود و ادعا میكرد پیغمبر او را فرستاده است.
- نكند واقعا پیغمبر او را فرستاده باشد و رد كردن تو او را تمرد امر پیغمبر محسوب گردد؟!
- به عقیدهی تو من چه كنم؟
- به عقیدهی من زود او را قبل از آنكه به حضور پیغمبر برسد به خانه برگردان، و خودت برو به حضور پیغمبر و تحقیق كن قضیه چه بوده است.
❖ زیاد جویبر را با احترام به خانه برگردانید و خودش به حضور پیغمبر شتافت.
❖ همین كه آن حضرت را دید عرض كرد: «یا رسول الله! جویبر به خانهی ما آمد و همچو پیغامی از طرف شما آورد، میخواهم عرض كنم رسم و عادت جاری ما این است كه دختران خود را فقط به همشأنهای خودمان از اهل قبیله كه همه انصار و یاران شما هستند بدهیم».
- ای زیاد! جویبر مؤمن است. آن شأنیتها كه تو گمان میكنی امروز از میان رفته است. مرد مؤمن همشأن زن مؤمنه است.
❖ زیاد به خانه برگشت و یكسره به سراغ دخترش ذلفا رفت و ماجرا را نقل كرد.
- به عقیدهی من پیشنهاد رسول خدا را رد نكن. مطلب مربوط به من است. جویبر هر چه هست من باید راضی باشم. چون رسول خدا به این امر راضی است من هم راضی هستم.
❖ زیاد ذلفا را به عقد جویبر درآورد. مهر او را از مال خودش تعیین كرد. جهاز خوبی برای عروس تهیه دید. از جویبر پرسیدند: «آیا خانهای در نظر گرفتهای كه عروس را به آن خانه ببری؟
- من چیزی كه فكر نمیكردم این بود كه روزی داران زن و زندگی بشوم. پیغمبر ناگهان آمد و به من چنین و چنان گفت و مرا به خانهی زیاد فرستاد.
❖ زیاد از مال خود خانه و اثاث كامل فراهم كرد، به علاوه دو جامهی مناسب برای داماد آماده كرد. عروس را با آرایش و عطر و زیور كامل به آن خانه منتقل كردند.¹
¹ كافی؛ ج ۵ ص ۳۴
🆔 @balagh_ir
#داستانک
#میلاد_پیامبر_أعظم_صلیاللهعلیهوآله
💠 مستمند و بینوا کیست؟
● روزى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) به اصحاب خود فرمودند: فقير و بينوا كيست؟ اصحاب جواب دادند: كسى كه درهم و دينارى نداشته و دستش از مال دنيا تهى باشد.
● فرمود: آنكه شما مىگوئيد فقير نيست، بينوا كسى است كه در عرصه قيامت بيايد و حق اشخاصى به گردن او باشد.
● به اين طريق كه يک نفر را زده و ديگرى را ناسزا گفته، حق شخصی را ضايع نموده و يا غصب كرده، اگر حسنات و كار خوبى داشته باشد در قبال حقوق مردم از او مىگيرند و میدهند به صاحبان حقوق و چنانچه حسناتى نداشته باشد از گناهان كسانى كه بر اين شخص حقى دارند برداشته مىشود و آن گناهان را بر او بار مىكنند و بينوا چنين كسی است.
● همين موضوع منظور خداوند تبارک و تعالى در اين آيه شريفه است: «وَ لَيَحۡمِلُنَّ أثۡقَالَهُمۡ وَ أثۡقَالࣰا مَّعَ أثۡقَالِهِمۡ»؛ بارهاى سنگين خود را برمىدارند و بارهاى سنگين ديگرى را بر دوش آنها مىگذارند.¹
1⃣ انوار نعمانيه؛ ص ۳۴۹
🆔 @balagh_ir
#داستانک
#آغاز_سال_تحصیلی
💠 دو حلقه جمعیّت
❖ رسول اكرم صلّی الله علیه و آله وارد مسجد مدینه شد، چشمش به دو اجتماع افتاد كه از دو دسته تشكیل شده بود و هر دستهای حلقهای تشكیل داده سرگرم كاری بودند.
❖ یک دسته مشغول عبادت و ذكر و دستهی دیگر به تعلیم و تعلّم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند.
❖ هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد. به كسانی كه همراهش بودند رو كرد و فرمود: «این هر دو دسته كار نیک میكنند و بر خیر و سعادتند».
❖ آنگاه جملهای اضافه كرد: «لكن من برای تعلیم و دانا كردن فرستاده شدهام». پس خودش به طرف همان دسته كه به كار تعلیم و تعلّم اشتغال داشتند رفت و در حلقهی آنها نشست.¹
1⃣ منية المريد؛ صفحه ۱۰
🆔 @balagh_ir
#داستانک
#طبس
💠 نصیحت زاهد
● گرمی هوای تابستان شدت كرده بود. آفتاب بر مدینه و باغها و مزارع اطراف مدینه به شدت میتابید. در این حال مردی به نام محمد بن منكدر - كه خود را از زهّاد و عبّاد و تارك دنیا می دانست - تصادفا به نواحی بیرون مدینه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامی افتاد كه معلوم بود در این وقت برای سركشی و رسیدگی به مزارع خود بیرون آمده و به واسطهی فربهی و خستگی به كمک چند نفر كه اطرافش هستند و معلوم است كس و كارهای خود او هستند راه میرود.
● با خود اندیشید: این مرد كیست كه در این هوای گرم خود را به دنیا مشغول ساخته است؟! نزدیکتر شد، عجب! این مرد محمد بن علی بن الحسین (امام باقر علیهالسلام) است! این مرد شریف، دیگر چرا دنیا را پی جویی میكند؟! لازم شد نصیحتی بكنم و او را از این روش باز دارم.
● نزدیک آمد و سلام داد. امام باقر علیهالسلام نفسزنان و عرقریزان جواب سلام داد.
● «آیا سزاوار است مرد شریفی مثل شما در طلب دنیا بیرون بیاید، آنهم در چنین وقتی و در چنین گرمایی، خصوصا با این اندام فربه كه حتما باید متحمل رنج فراوان بشوید؟!»
● «چه كسی از مرگ خبر دارد؟ كی میداند كه چه وقت میمیرد؟ شاید همین الآن مرگ شما رسید. اگر خدای نخواسته در همچو حالی مرگ شما فرارسد، چه وضعی برای شما پدید خواهد آمد؟! شایستهی شما نیست كه دنبال دنیا بروید و با این تن فربه در این روزهای گرم این مقدار متحمل رنج و زحمت بشوید؛ خیر، خیر، شایستهی شما نیست».
❖ امام باقر علیهالسلام دستها را از دوش كسان خود برداشت و به دیوار تكیه كرد و گفت: «اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفتهام، زیرا این كار عین طاعت و بندگی خداست. تو خیال كردهای كه عبادت منحصر به ذكر و نماز و دعاست. من زندگی و خرج دارم، اگر كار نكنم و زحمت نكشم، باید دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز كنم. من در طلب رزق میروم كه احتیاج خود را از كس و ناكس سلب كنم. وقتی باید از فرارسیدن مرگ ترسان باشم كه در حال معصیت و خلافكاری و تخلف از فرمان الهی باشم، نه در چنین حالی كه در حال اطاعت امر حق هستم كه مرا موظف كرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل كنم».
● زاهد: «عجب اشتباهی كرده بودم! من پیش خود خیال كردم كه دیگری را نصیحت كنم، اكنون متوجه شدم كه خودم در اشتباه بودهام و روش غلطی را می.پیمودهام و احتیاج كاملی به نصیحت داشتهام».¹
1⃣ بحارالانوار؛ ج ۱۱ ص ۸۲
🆔 @balagh_ir
#داستانک
❖ داستانهایی از زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام
🏷 دفاع علمى از مؤمنين
● دو نفر زن كه در مسئلهاى دينى با يكديگر اختلاف داشتند براى حل اختلاف خود نزد حضرت فاطمه عليهاالسلام رفتند. يكى از زنان مؤمن و ديگرى معاند بود.
● حضرت فاطمه عليهاالسلام مىفرمايد: من دلايل زن مؤمن را اثبات كردم و حقانيت سخن او را آشكار نمودم و در نتيجه او بر آن زن كه دشمن اسلام بود پيروز گشت و بشدّت شاد و مسرور گرديد.
● حضرت فاطمه عليهاالسلام به آن زن مؤمن كه بسيار خوشحال شده بود فرمود: شادى فرشتهها براى پيروزى تو بر او بيشتر از شادى تو مىباشد و غم و اندوه شيطان و ياران او از غم و اندوه اين زن كافر زيادتر است.
📚 بحارالأنوار، ج ۲ ص ۸
🆔 @balagh_ir
بلاغ | دستیار فرهنگی
#داستانک ❖ داستانهایی از زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام 🏷 دفاع علمى از مؤمنين ● دو نفر زن كه در
#داستانک
❖ داستانهایی از زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام
🏷 اوّل همسایه، بعد اهل خانه
● امام حسن عليهالسلام گويد: يک شب جمعه مادرم را ديدم كه در محراب عبادت ايستاد و همواره نماز مىگذارد و در ركوع و سجود بود تا شب به صبح رسيد و شنيدم كه براى زنان و مردان مؤمن با ذكر نام آنها دعا مىكند و هر چه بيشتر براى آنها از خداوند درخواست مىكند اما براى خود دعا نمىكند.
● عرض كردم: مادر! چرا براى خود دعا نمىكنى همانگونه كه براى ديگران دعا مىكنى؟ فرمود: «فرزندم! اوّل همسايه بعد اهل خانه».
📚 علل الشرايع؛ ج ۱ باب ۱۴۵
🆔 @balagh_ir
بلاغ | دستیار فرهنگی
#داستانک ❖ داستانهایی از زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام 🏷 اوّل همسایه، بعد اهل خانه ● امام حسن عل
#داستانک
❖ داستانهایی از زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام
🏷 ارزش آموزش دین
● روزى زنى نزد حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) وارد شد و گفت: مادرى دارم ضعیف و ناتوان که براى انجام نماز، مسئلهاى برایش پیش آمده و مرا فرستاده است تا پاسخ آن را از شما دریافت نمایم.
● حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از گوش دادن به سخنان آن زن، جوابش را داد. سپس آن زن سوال دیگری را مطرح کرد و حضرت دوباره جواب او را داد.
● و به طور مرتب آن زن سوالات دیگری را مطرح کرد تا آن که به ده مرتبه رسید و حضرت زهرا (سلام الله علیها) بدون هیچگونه احساس و اظهار ناراحتى و بلکه به عطوفت پاسخ او را بیان مىنمود. پس از آن، زن خجالت زده شد و گفت: شما را خسته و ناراحت کردم، بیش از این مزاحم شما نمىشوم.
● حضرت زهرا (سلام الله علیها) اظهار نمود: خیر، براى من زحمتى نخواهد بود. سپس افزود: چنانچه شخصى اجیر شده باشد تا بارى سنگین را به جایى ببرد و در ازاى آن مبلغ صد هزار دینار مزد بگیرد آیا ناراحت مى شود؟! آن زن در جواب حضرت گفت: خیر. بعد از آن فرمود: من براى هر سؤال که جوابش را بگویم اجیر تو هستم و مزد و پاداش آن نزد خداوند متعال به ارزشى بیش از آنچه که در این جهان است مىباشد.
● پس اکنون آنچه مىخواهى سؤال کن و براى من ناراحت مباش که از پدرم رسول الله (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: علما و دانشمندان، شیعیان و پیروان ما در روز قیامت در حالى محشور مىشوند که تاج کرامت بر سر نهادهاند.
● چون آنان در دنیا بر هدایت بندگان خدا تلاش و کوشش داشتهاند، مورد لطف و رحمت خداوند قرار مىگیرند و هدایا و خلعتهاى فراوان و گرانبهاى بهشتى از جنس نور تقدیمشان مىشود.
● سپس منادی الهی ندا میدهد که: ای سرپرستان یتیمان آل محمد که آنها را در روزگار یتیمی و محرومیت از وجود ائمه خود هدایت و راهنمایی کردید! اینها شاگردان و یتیمانی هستند که شما آنها را سرپرستی و هدایت نمودید، پس از خلعتهایی که به شما ارزانی شد، به آنها نیز بدهید.
● در این هنگام علما به اندازه علومی که مردم از آنها فراگرفتهاند به آنها خلعت میدهند تا جایی که برخی از مردم صدهزار خلعت نصیب آنها میشود. و پس از آن خداوند از فضل خود خلعتهای علما را فزون و مضاعف میگرداند.
● پس از آن حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: اى بنده خدا، ارزش یکى از آن خلعتها، هزاربار بیش از آنچه است که در این دنیا وجود دارد و خورشید بر آن مىتابد. چون که چیزهاى این دنیا، هر چند هم به ظاهر ارزش والایی داشته باشد، اما فاسدشدنى و فناپذیر است.
📚 بحارالأنوار؛ ج ۲ ص ۳
🆔 @balagh_ir
بلاغ | دستیار فرهنگی
#داستانک ❖ داستانهایی از زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام 🏷 ارزش آموزش دین ● روزى زنى نزد حضرت فاطم
#داستانک
❖ داستانهایی از زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام
🏷 شيعه فاطمه عليهاالسلام
● مردى به همسرش گفت: نزد فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله برو و درباره من از او سؤال كن كه: آيا من شيعه شما هستم يا خير؟
● همسرش نزد فاطمه عليهاالسلام رفت و از او سؤال كرد. حضرت فرمود: به او بگو: اگر به آنچه تو را امر كرديم عمل مىكنى و از آنچه نهى كرديم پرهيز مىكنى تو از شيعيان ما هستى وگرنه شيعه ما نيستى.
● همسر آن مرد گويد: جواب فاطمه عليهاالسلام را به شوهرم رساندم. او گفت: واى بر من چه كسى از گناهان و خطاها بدور است! پس من در اين صورت براى هميشه در جهنم هستم زيرا هر كسى از شيعيان آنها نباشد هميشه در آتش جهنم است.
● همسرش وقتى او را آنگونه آشفته و نگران ديد، به حضور حضرت زهراء (سلام الله عليها) آمده و جريان را به عرض او رسانيد.
● حضرت زهراء (سلام الله عليها) به آن بانو فرمود: به شوهرت بگو: چنين نيست كه تو تصور مىكنى، شيعيان ما از افراد نيک اهل بهشت هستند، ولى اگر گناهكار باشند، بر اثر بلاها و گرفتاریها كه به سوى آنها رومىآورد، و صدماتى كه در صحراى محشر، در روز قيامت و يا در طبقه اعلاى دوزخ مىبينند، گناهانشان ريخته مىشود و آنها از گناهان پاک مىگردند، و سپس آنها را نجات مىدهيم و به سوى بهشت مىبريم.
📚 سفينة البحار؛ ج ۱ ص ۲۳۱
🆔 @balagh_ir
#داستانک
💠 نصیحت زاهد
❖ گرمی هوای تابستان شدت كرده بود. آفتاب بر مدینه و باغها و مزارع اطراف مدینه به شدت میتابید. در این حال مردی به نام محمد بن منكدر -كه خود را از زهّاد و عبّاد و تارک دنیا میدانست- تصادفا به نواحی بیرون مدینه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشتاندامی افتاد كه معلوم بود در این وقت برای سركشی و رسیدگی به مزارع خود بیرون آمده و به واسطهی فربهی و خستگی به كمک چند نفر كه اطرافش هستند و معلوم است كس و كارهای خود او هستند راه میرود.
❖ با خود اندیشید: این مرد كیست كه در این هوای گرم خود را به دنیا مشغول ساخته است؟! نزدیکتر شد، عجب! این مرد محمد بن علی بن الحسین (امام باقر) است! این مرد شریف، دیگر چرا دنیا را پیجویی میكند؟! لازم شد نصیحتی بكنم و او را از این روش باز دارم.
❖ نزدیک آمد و سلام داد. امام باقر علیهالسلام نفسزنان و عرقریزان جواب سلام داد. «آیا سزاوار است مرد شریفی مثل شما در طلب دنیا بیرون بیاید، آن هم در چنین وقتی و در چنین گرمایی، خصوصا با این اندام فربه كه حتما باید متحمل رنج فراوان بشوید؟!»
❖ «چه كسی از مرگ خبر دارد؟ چه كسی میداند كه چه وقت میمیرد؟ شاید همین الآن مرگ شما رسید. اگر خدای نخواسته در همچو حالی مرگ شما فرارسد، چه وضعی برای شما پدید خواهد آمد؟! شایستهی شما نیست كه دنبال دنیا بروید و با این تن فربه در این روزهای گرم این مقدار متحمل رنج و زحمت بشوید؛ خیر، خیر، شایستهی شما نیست».
❖ امام باقر علیهالسلام دستها را از دوش كسان خود برداشت و به دیوار تكیه كرد و گفت: «اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفتهام، زیرا این كار عین طاعت و بندگی خداست. تو خیال كردهای كه عبادت منحصر به ذكر و نماز و دعاست. من زندگی و خرج دارم، اگر كار نكنم و زحمت نكشم، باید دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز كنم. من در طلب رزق میروم كه احتیاج خود را از كس و ناكس سلب كنم. وقتی باید از فرارسیدن مرگ ترسان باشم كه در حال معصیت و خلافكاری و تخلف از فرمان الهی باشم، نه در چنین حالی كه در حال اطاعت امر حق هستم كه مرا موظف كرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل كنم».
❖ زاهد: «عجب اشتباهی كرده بودم! من پیش خود خیال كردم كه دیگری را نصیحت كنم، اكنون متوجه شدم كه خودم در اشتباه بودهام و روش غلطی را میپیمودهام و احتیاج كاملی به نصیحت داشتهام».¹
1⃣ بحارالانوار (چاپ كمپانی)؛ ج ۱۱، ص ۸۲
🆔 @balagh_ir
#داستانک
💠 اميد بدون عمل
❖ جمعى از شيعيان در محضر امام محمّد باقر عليهالسلام بودند. حضرت به آنها فرمود: «اى گروه شيعه شما تكيهگاه ميانه باشيد و (از افراط و تفريط بپرهيزيد) تا آنكه غلو كرده به شما بازگردد و كسى كه عقب مانده است خود را به شما برساند».
❖ مردى از انصار كه سعد نام داشت عرض كرد: فدايت شوم! غلوكننده كيست؟ حضرت فرمود: «مردمى كه درباره ما چيزى گويند كه ما خود نمىگوئيم. اينها از ما نيستند و ما هم از آنها نيستيم».
❖ آن مرد سؤال كرد: عقب مانده كدام است؟ امام عليهالسلام فرمود: «كسى كه طالب خير است، خير و نيكى به او مىرسد و به همان مقدار نيتش پاداش دارد».
❖ آنگاه رو به ما كرد و فرمود: «به خدا سوگند ما از جانب خداوند براتى نداريم و ميان ما او خويشاوندى نيست و بر خدا حجتى نداريم و جز با اطاعت به سوى خدا تقرب نجوييم. پس هر كس از شما كه مطيع خدا باشد دوستى ما براى او سودمند باشد و هر كس از شما نافرمانى خداوند كند دوستى ما سودش ندهد. واى بر شما مبادا فريفته شويد».¹
1⃣ الكافی؛ ج ۲، ص ۷۵
🆔 @balagh_ir
#داستانک
❖ شكر نعمت
● ابوهاشم جعفرى گويد: در تنگناى سختى از زندگى گرفتار شدم. به حضور امام هادى عليهالسلام رفتم. وقتى در محضر او نشستم، فرمود: «اى اباهاشم درباره كدام نعمتى كه خداوند به تو داده است مىتوان شكرگزار او باشى؟». من ساكت ماندم و ندانستم چه بگويم.
● حضرت فرمود: «خداوند ايمان را روزى تو كرد و به وسيله آن بدنت را از آتش دوزخ مصون كرد و عافيت و سلامتى را نصيب تو گردانيد و تو را بر اطاعتش يارى نمود و به تو قناعت بخشيد و از اينكه خوار و بىآبرو گردى حفظ كرد.
اى اباهاشم من در آغاز اين نعمتها را به تو يادآورى كردم چرا كه گمان بردم مىخواهى از آن كسى كه آن نعمتها را به تو بخشيده است شكايت كنى و من دستور دادم صد دينار به تو بپردازد آن را دريافت كن».¹
1⃣ امالی صدوق؛ ص ۴۹۷ ح ۶۸۲
🆔 @balagh_ir
#داستانک
💠 همراهی در دنیا و آخرت
❖ اسماعيل بن سهل گويد: به امام جواد عليهالسلام نوشتم كه: مرا چيزی آموز كه چون آن را گويم در دنيا و آخرت با شما باشم.
❖ پس امام عليهالسلام با خط خويش كه آن را میشناختم نوشت: «سوره "إنّا أنزلناه" را بسيار تلاوت كن و لبانت را به ذکر "إستغفار" طراوت بخش».
📚 ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج ۲ ص ۱۶۵
🆔 @balagh_ir