" گذری و نظری "
از اهواز که بطرف آبادان براه بیفتی ، میانه های راه ، کم کم برکه های کوچک و بزرگ آب ، گاه آرام و گاه ناگاه ، خود را در آغوش نگاهت میپاشند . تا اینکه به شادگان میرسی . تالاب شادگان ترا در بر میگیرد . دورتا دورت آب است و نیزار . و روستایی کوچک که مردمانش با قایق ، برای چرخاندنت و ، معاش خود ، به استقبالت می آیند . به گرمی هوا ، میپذیرندنت . میانه ی تالاب نسیمی خنک پوستت را با لذت میساید . گفته هاست که بالای صد گونه موجود از پرنده گرفته تا جونده و چرنده ، در این تالاب زندگانی بسر میبرند که البته ، بنا به فراخور فصول ، مهمانان و کوچندگان از قاره های دیگر هم می آیند و میپرند .
" گذری و نظری "
به آبادان که پا بگذاری ، خرمشهر هم ترا فرا میخواند . خرمشهر و شلمچه دستشان در گردن هم است . برای آنها که هم سن و هم نسل منند ، شلمچه حکایتهای گفتنی و ناگفتنی ِ خارج از شمار دارد . آنهایی که میدانند ، میفهمند چه میگویم . شلمچه برای آنهایی که تجربه ی ملموسی از جنگ ندارند ، فقط تفرجگاه کوچکی ست که چندتا ادوات اسقاطی جنگی دارد . همین . اما برای من ( گر چه خود ِ شلمچه نبودم ) آلبوم عکس ِ خاطرات ِ ویژه ای گشوده میشود بنام ،" زمان جنگ " .
" گذری و نظری "
هندیجان ...
اگر روزی گذرت به هندیجان افتاد ،
" ... تو فقط بخند ... "
هندیجان عجین شده با ؛ لنج و ته لنجی . لنج ها که دایم کالاهایی را میبرند و مییییییی آورند . یعنی بیشتر می آورند تا اینکه ببرند . و در نهایت انواع کالاهای خارجی را بصورت جزیی می آورند و با عنوان ته لنجی عرضه می کنند . از لوازم خانگی گرفته تا آرایشی و خوراکی و ... اما ، در ازدحام خرید نوروز و هیاهوی بده بستان پول و کالا ، روی در فروشگاهی که وسایل ورزشی میفروخت ، چشمم به نوشته ای افتاد
:" میان اینهمه فاجعه تو فقط بخند "
ناگهان مجذوبش شدم . اجازه خواستم و عکسی گرفتم . این جمله فهمش ساده است اما درک اش ، خیلی فهم میخواد و عمل کردنش ، خیلی خیلی درک و فهم میخواهد . صفای سعید .
احمد فرهادی پور
" گذری و نظری "
بندر دیلم
برای رفتن و سفر کردن چه چیزهایی نیازمندیم ؟ هر کس برای رفتنش ، شرطی دارید و یا شروطی . پول و زمان و اسباب و همسفر و .... عموما ، شرایط ِ عموم مردم است . برخی هم روی نوع وسیله ی سفر تاکید بیشتری دارند . امروزه ، هواپیما و قطار و کشتی و اتومبیل و سیکلت و دوچرخه ، در نوعهای گوناگونش ، هم دغدغه سفر است و هم اطمینان ِ سفر . منهم مثل خیلی ها ، آنروزها ، یعنی قبل ترها ، دنبال همین ها بودم . کم کم بر این باور رسیدم که برای سفر ، فقط یک همسفر نیاز است . اما اینک میگویم :
" برای رفتن ، فقط ، راهی بس است . "
این موتور سیکلت از آن یک خانم و آقای جوان بود که سرشار بودند از انرژی و لبخند .
( آقا من حالم خوب نیست مریض شدم . حال ندارم پست بذارم 😥😥😥 )
" گذری و نظری "
اینجام بندر دیلم هست . ( ببخشید نمیتونم متن بنویسم مریض شدم . شرمنده 😥 )
همراهان گل درود . سال نو تون خیلی خیلی خجسته باشه . یادتونه که انتخاب یه اسم قشنگ برای این تصویر را به مسابقه گذاشتم . چندتایی اسم رسید ... اما .... بهترین اسمی که من خوشم اومد .... و انتخاب شد ...
" لاله و لادن زرین شهر "
بود . این اسم را شهره خانم فرستاد .... به افتخار شهره خانم ، بزن اون کف قشنگه رو 👏👏👏👏 برای انتخاب این اسم بسیار بسیار زیبا و مرتبط به عکس و موضوع ، از شهره خانم تشکر میکنم . اما هدیه ی ایشون ... 🎁🎁🎁 بعله ... بزودی ...شهره خانم ممنون . مبارکتون باشه
اما در باره ی این عکس ، علی ، یه چیز خیلی جالب را یادآوری کرد ... علی میگه که اگه به درخت سمت راست دقت کنیم ، تصویر یه اسب در پس زمینه ی عکس ، در لابلای شاخه ها ( در فضای منفی بین شاخه ) یه اسب دیده میشه !!! من با کمی دقت ، اما بسختی ، دیدم ... خیلی جالب بود ... کی میتونه تصویر اسب را بین شاخه ها ببینه ؟؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" علت انداختن سبزه به آب روان در سیزده بدر ، از زبان دکتر جنیدی "
کلیپ : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
" برخی از دوستان و همراهان از بنده خواستند تا داستان بازگشت را در اختیارشان بگذارم . چشم . این کانال با این لینک :
eitaa.com/farhadidastan
داستان بازگشت در غالب فایل : ورلد – پی دی اف – پادکست ( صوتی )
به همراه تصاویر مکمل ، در اختیار شماست "
از همه ی شما بی نهایت سپاسگزارم . به علاقمندان معرفی بفرمایید
eitaa.com/farhadidastan