" کلبه ی برفی "
عکس : احمد فرهادی پور / کردستان - دیواندره
https://eitaa.com/bamdademehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" قصه اینجوری شروع شد " ( ترانه شاهرخ )
کلیپ : احمد فرهادی
https://eitaa.com/bamdademehr
( توجه : اگه آدم حساسی هستید ، لطفا این فایل را باز نکنید و نبینید !!! )
" منم النگو دارم !!! "
یه بار با دو تا خواهر برخورد کردم که زندگی خیلی خیلی خاص ! و پر رنجی داشتند ! با دردی زندگی میکردند که شنیدنش برای خیلی ها غیر قابل تحمله . چه برسه به دیدن عکس و فیلمش ! و ... تجربه زندگی ش که دیگه هیچی ! ... اگه خواستید بیشتر با این رنج آشنا بشید ، واژه ی " اسکلرودرمی - Scleroderma " را جستجو کنید ... خیلی از آدمها به داشتن النگوی طلا افتخار میکنند و دستشون میکنند . به هر دلیلی . دست یکی از این دختر خانم ها ، یه النگو دیدم . ایشونم توی دستش النگو داشت . اما ضرورت این النگو کجا و اونکه خیلی از دیگران دارند ، کجا ؟!!! ... آه . داشته هامون خیلی زیاده و غفلت هامون از این داشته هم زیادتر .
عکس : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یه شاهکار بچه های قدیمی ! بچه هایی که با یه کتاب و یه خودکار ! " تری دی مکس " کار بودند !🤣🤣🤣
کلیپ : احمد فرهادی
https://eitaa.com/bamdademehr
" آقا ، دقیقا کجا ؟ پشت تیر برق ؟ ... پشت درخت ؟ ... پشت تپه ؟ ... کوه ؟؟؟ به کوه که اصلا نمیرسه !!!🤣🤣🤣🤣
عکس : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
" به تو خواهم رسید ،
آه اگر این نخ بگذارد .
به تو خواهم رسید ،
آه اگر این باد بیاید .
به تو خواهم رسید ،
آه اگر ... اگر ... اگر "
عکس و نوشته : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
" در مسیر زندگی ، سرعت مهم نیست ! همراهی ، شرط رفتن است "
عکس و نوشته : احمد فرهادی پور / گیلان
https://eitaa.com/bamdademehr
" جاده در انتظار مسافری بود که ماندگار باشد اما نمی دانست که مسافر رفتنی ست ! این جاده است که می ماند !"
عکس و نوشته : احمد فرهادی پور / زرین شهر
https://eitaa.com/bamdademehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" نازی مُرد " ( شعر و صدای زنده یاد حسین پناهی )
کلیپ : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
" این روزا وقت خرید گل شب بو ست "
عکس: احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
" آبنبات ... یه کاسه کوچیک آبنبات برای پذیرایی از مهمان ! ... چقدر ساده بودیم و خودمون خبر نداشتیم !!! "
عکس و نوشته : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
" جایزه ی چای گلستان "
یکی از لحظات لذت بخش زندگیِ قدیم این بود که وقتی پاکت چای گلستان را باز میکردی تا چایی دَم کنی ، ناگهان میدیدی که درون پاکت یک کارت کوچک خود نمایی میکند . روی کارت نوشته شده بود : " در مقابل 5 برگه کارت یک عدد سینی زیبای چای گلستان به شما تقدیم میگردد ...." و وقتی میتوانستی 5 عدد کارت را جمع کنی میرفتی به سراغ نمایندگی چای گلستان ( در شهر یا روستای خود ) و یک عدد سینی زیبای چای گلستان را هدیه میگرفتی . آنروزها از نوع سینی ها کم و بیش در بیشتر خانه ها دیده میشد . یادش بخیر .
گردآوری : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" مالمالی زن ذلیل ! "
اولش خیلی مخالف نبود و همکاری کرد ، اما نمیدونم یهویی چِش شد و ول کرد رفت ! فکر کنم خیلی اخلاق حرفه ای نداشت . شایدم زن ذلیل بود ! فکر کنم زنش از خونه زنگ زد و احضارش کرد !!! ای زن ذلیل !
کلیپ : احمد فرهادی
https://eitaa.com/bamdademehr
حمام و گرگ .mp3
3.5M
" حمام و گرگ "
( یک خاطره ای از حمام رفتن من در زرین شهر اوایل دهه پنجاه )
احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
" دلتنگی در شبانه های بی عابر "
چه شبهایی که تنهای تنها ، فقط با خیالت ، و در رویای بودنت ، اینجا قدم زدم ، دلتنگ و عاشقانه
عکس : احمد فرهادی پور / پارک امیرآباد
https://eitaa.com/bamdademehr
" شکستن کوزه در شب چهارشنبه سوری "
چرا در گذشته چرا رسم بود که شب چهار شنبه سوری گوزه ها را میشکستند ؟
نیاکان ما رسم داشتند که در هنگام چهار شنبه سوری ، کوزه هایی را که در سال گذشته استفاده میکردند از خانه بیرون می انداختند و می شکستند و میخواندند :
" دردما ( دردم را ) ریختم تو کوزه ، کوزه را ریختم تو کوچه"
این شعر فلسفه ای زیبا و تامل بر انگیز دارد . کوزه های گِلی ایرانی برای اینکه آب را خنک نگه دارد و گرد و غبار به داخل آن نفوذ نکند و یا حیوانات به آن دهان نزنند و سطحِ آبِ درونِ آن با هوا تماس کمتری داشته باشد ، به این شکل ساخته میشده که امروزه هم ساخته میشود یعنی با گردنی باریک . بگونه ای که حتی دست هم داخل آن نمیرود . پس داخل این نوع کوزه را هیچوقت نمیشود شست ! که در این صورت احتمال جِرم گرفتن آن و یا لای و لجن گرفتن و جلبک زدن دارد و در نتیجه آلوده شدن آب آن . برای همین کوزه های یکسال استفاده شده را دور میریختند و میخواندند : دردما ریختم تو کوزه ، کوزه را ریختم تو کوچه . یعنی چیزی که ممکن است باعث درد و بیماریم باشد را درون خودش باقی میگذارم و آنرا بدور می اندازم . رفتارهای نیاکان ما بی علت نبوده و نیست .
عکس وتحقیق : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
هدایت شده از لنجانیها
" شب خوانی ، آیینی فراموش شده ! "
به بهانه فرا رسیدن ماه رمضان
شب خوانی چیست ؟ تا همین چند سال پیش که هنوز برق و ساعت و دیگر ابزارِ مدرنِ سنجشِ زمان ، وجود نداشت ، مردمانی بودند که حسابِ روز و ماه و سال و ساعت و دقیقه را داشتند . با تجربه ای متکی بر گذرِ روزگار ، و یا با حساب و کتاب و دفتر و دستک . یکی از این آدمها " شب خوان " نامیده میشد و کارش شب خوانی بود ! در سحرگاهان ماه رمضان ، ( که رادیو و ساعت و برق و .... نبود ) کسی بود که مردم را به موقع برای خوردنِ سحری بیدار کند پیش ازآنکه دیر شود . او که صدایی خوش داشت ، ساعتی پیش از اذان صبح ، بر پشت بامی مشرف به آبادی میرفت و با آوای خوشش دعای سحر را به بانگ بلند میخواند . مردم کم کم به صدایش بیدار شده ، سحری خورده و کم کم آماده ی اذان می شدند . وقت اذان هم او ، اذان صبح را هم میگفت و سپس دعای هر روز را می خواند . و اینگونه بود روزگارِ نچندان دورِ مردمِ سرزمینِ من !
عکس و مطلب : احمد فرهادی پور
@lenjaniha1
" یک گنجینه ی نوستالژی "
اگه اوروزا یکی قسم میخورد که یه همچین مجموعه ای را یه جا و کنار هم دیده ، شک نداشتیم که توی خواب دیده !!!
عکس و گردآوری : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
" دفترهای قدیمی ، کدومش را داشتی ؟ یادت میاد ؟ از کدومش خاطره داری ؟ میشه بگی ؟ "
چه لذتی داشت داشتن یک دفتر نو و سفید !
عکس و گردآوری : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" درختان را از یاد نبریم ! "
یکی از رنجهای ناپیدای ذهن من ، درختان بی زبونی یه که بی هیچ دفاعی از خودشون ، و بدون هیچ جار و جنجالی ، در سکوت مطلق ، در آشوب تکنولوژی بشری ! نابود میشند .
کلیپ : احمد فرهادی پور
https://eitaa.com/bamdademehr
" گذری و نظری "
از میان شهر اهواز ، کارون ، هزاران ! سال است زنده است ! بر عکس زاینده رود که ، انگار ، این سالهای اخیر ، به دوران یائسگی اش میرسد ! البته کارون هم وقت و بی وقت ، دلش ، گاه کدر میشود و گاه صاف . نمیدانم آن سالهای خیلی قبل تر ها ، چگونه بود ، اما این سالها اوضاعش بالا و پایین ، و ، تیره و صاف است .