eitaa logo
بندگی و زندگی🌱 bandegizendegi@
485 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
128 فایل
اینجا پاتوقیِ برای رشد و تحول والدین ، مربیان و آدمایی که برای خودشون ارزشمندن🌱 مادر۳فرزند|دکتری فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی|مدرس دانشگاه|مشاور تربیتی اینجا باهام حرف بزن👇 http://eitaa.com/dr_aghaei ویراستی https://virasty.com/n_nafas
مشاهده در ایتا
دانلود
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایشون دکتر پیام طبرسی مدیر بخش عفونی بیمارستان مسیح دانشوری اولین بیمارستان میزبان بیماران کرونایی هست👆👆👆👆 ۴ دقیقه به حرفاش گوش بدیم👂 @bandegizendegi
بندگی و زندگی🌱 bandegizendegi@
مخصوص این روزا #پخت_نان_خانگی #تافتون 🌮🥙 بدون جوش شیرین و خمیر مایه👌 راحت و خوشمزه😍😋 #در_خانه_بم
برای من با این دستور پنج تا نون متوسط دراومد باید مقدار آرد و مواد رو دوبرابر کنم تا کفافمونو بده😉😄 من روی سینی پیتزا روی گاز نون پختم 👌 عالی بود حتما امتحان کنین👌❤️ @bandegizendegi
با سلام از تک تکتون خواهش می کنم تا جایی که میتونید به اطرافیانتون توصیه کنین که در منزل بمونن و مسافرت نرن⚠️ متأسفانه از خیلی از دوستان و اطرافیان میشنوم که توجیه میکنن مسافرت رفتنشونو که «در خونه پوسیدیم و ما شهرستان منزل شخصی داریم و مادر و پدرم دلشون تنگ شده و .... و ....» به قول حجه الاسلام فرحزادی در سمت خدا 👈👈 طبق نظر مراجع اگر هر کسی به خاطر رعایت نکردنش باعث انتقال بیماری و پیشرفت بیماری در افراد دیگر بشه 👈👈 در خون افرادی که از دنیا میرن شریک هست💥 🚨🚨🚨سعی نکنیم به نوعی بیرون رفتنمونو توجیه کنیم🚨🚨🚨 ظرف ۲۴ ساعت گذشته ۱۲۹ نفر از مبتلایان به رحمت خدا رفتن و تا الان نزدیک ۹۰۰ ایرانی جونشونو از دست دادن🏴🏴🏴 @bandegizendegi
لباس‌هایی که بیرون از منزل میپوشیم رو کجا و چطور در برابر ویروس کرونا نگهداری کنیم ؟ 🤔⁉️ نیازی به شست وشوی روزانه‌ی لباس‌ها نیست ⚠️ اما توصیه میشه لباس‌ها در کمد و یا فضایی جداگانه نزدیک در منزل نگهداری بشن👌 ضمنا در لحظه اول ورود به خونه دستکش و ماسکتونو به نزدیک‌ترین سطل زباله در بسته بندازین🚮
از این 👇 چی دستگیرتون میشه ؟؟؟ کودکی از مسئول سیرکی پرسید : چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است! صاحب فیل گفت : این فیل چنین کاری نمیتواند بکند ... چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است . آن با یک تصور خیلی قوی در بسته شده است ⚠️ کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد ؟ صاحب فیل گفت : وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم . تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت ، و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است . فیل به این رسیده است که این کار را بکند! نظرتون چیه ؟؟ اگه بتونیم خودمون رو با این داستانک جالب پیدا کنیم بزرگی به خودمون برای کردن میکنیم 🔆 @bandegizendegi
روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند . چون روزی چند بر این حال بود ، کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند . آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان . بدو گفتند : در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم! گفت : معجونی ساخته ام از ۶ جزء و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد . گفتند : آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید 🤔⁉️ گفت : 1⃣ اعتماد بر خدای 2⃣ آنچه مقدر است بودنی است 3⃣ شکیبایی بر گرفتاری 4⃣ اگر صبر نکنم چه کنم 👈 پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم 5⃣ فکر به اینکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد 6⃣ از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد چون این سخنان به کسری رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت . 🤔🤔🤔 @bandegizendegi
  🔹با استفاده از چندین ظروف شیشه ای ساده می توانیم وسایل تزئینی و دکوری جالبی ایجاد کنیم. در صورتی که نقاشی کردن هم بلد نباشید می توانید با استفاده از نقش های اطراف خود یک نقاشی زیبا بر روی شیشه ها رسم کنید. نقاشی های روی شیشه را ویترای می گویند، زیرا رنگ هایی که برای این نوع نقاشی استفاده می شود، ویترای نام دارد. وسایل مورد نیاز برای نقاشی روی شیشه: مقادیری مشخص از رنگ ویترای خمیرهای ویترای قلم مو یا اسفنج ظروف شیشه ای مواد رقیق کننده 🔸می توانید با کمی سلیقه و حوصله این محصول را در منزل تولید کنید.   آموزش مقدماتی ویترای روی شیشه اینجا ببینید👇 http://khabarfoori.com/detail/1770588
📚فرصتی از دل یک آسیب در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست ... چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد . یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت . هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت . مرد دو سال تمام همین کار را می کرد . کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد . اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواند نصف وظیفه اش را انجام دهد ... هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است . کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم ... تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای ... فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای . " مرد خندید و گفت : " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن . " موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده ... سمت خودش ... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند . مرد گفت : " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است ؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم . این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی ... به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام ... اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستم این کار را بکنم ؟؟؟ 📚📚📚📚
👌⬇️👌⬇️ در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نیست ... ناگهان یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود . او وارد تنها هتلی که در این شهر ساحلی است می شود ... اسکناس ۱۰۰ یوروئی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود . صاحب هتل اسکناس ۱۰۰ یوروئی را برمی دارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد . قصاب اسکناس ۱۰۰ یوروئی را برمی دارد و با عجله سراغ دامداری می رود و بدهی خود را به او می پردازد . دامدار اسکناس ۱۰۰ یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خرید کرده می دهد . یونجه فروش برای پرداخت بدهی خود ، اسکناس ۱۰۰ یوروئی را با شتاب به شهرداری می برد و بابت عوارض ساخت و سازی که انجام داده به شهرداری می پردازد . حسابدار شهرداری اسکناس را با شتاب به هتل می آورد ... زیرا شهرداری به صاحب هتل بدهکار بود و هنگامی که چند کارمند و بازرس از پایتخت به شهرداری این شهر آمده بودند یک شب در این هتل اقامت کرده بودند . حالا دوباره هتل دار اسکناس را روی پیشخوان خود دارد . در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمی گردد و اسکناس ۱۰۰ یوروئی خود را برمی دارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند 😳😄
صاحب دلی برای اقامه نماز به مسجدی رفت ... نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود و آن ها را پند گوید .. او نیز پذیرفت . نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوی او بود . مردِ صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست . گفت 👈 ”مردم! هرکس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مُرد ، برخیزد .” کسی برنخاست . سپس گفت 👈 ”حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد .” باز کسی برنخاست ! سری تکان داد و گفت : ”شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ، اما برای رفتن نیز آماده نیستید!” 🤔🤔🤔 📖📚📖