باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_هشتاد_نهم ✍همزمان با من بهار هم بچه دار شد بعد ۱۵سال دختری خدا ب
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_نود
✍نیما تمام بدنش راتتوکرده بود ودربند هیچ چیزی نبود واهل مراعات نبود!وقت وبی وقت مزاحم میشد با زنگ ياپيامک هایش آنقدر پی در پی که باربد خسته را از جایش بلند میکرد و میبرد یا آرایشگاه یا پشت موتور ...بعدها متوجه شدم بالای آرایشگاه که پله خور بود،بساط داشتند و مشتری که نبود مينشستندو می کشیدند،ویا با گوشی موبایل فیلم نگاه میکردند و وقت گذرانی ميکردند!تاديروقت ميشدوباربد به خانه می آمد!اوتازه سرحال میشد ومن باسروکله زدن باسه تا بچه و نگهداری از آن ها خسته میشدم و درنبوداوکلافه میشدم و وقتی می آمد گاهی سعی میکردم به روی خودم نیاورم ولی گاهی اعتراض و ناراحتی از این وضعیت داشتم و باربد هم برای شانه خالی کردن وظایفش،کارهای معوقه و نظافت خانه را به رویم می آورد وبيشترنمک روی زخمم میشد!قطعا رسیدگی به تکالیف برسام هرچند که خودش مدیریت میکرد ولی بازهم بادوبچه ی ديگرکارسختي بود،اميرسام با شیطنت و بهانه گیری وقت میخواست و دخترم هم نگهداری خودش را داشت وبالاخره پخت و پز و کارهای منزل زیاد بود و گاهی واقعا نميرسيدم کارهایی را انجام بدهم،باربد به نظم و نظافت خانه خیلی اهمیت ميدادو برای همین وقتی برخلافش اتفاق می افتاد ،عصبانی میشد و دعوا بالا میگرفت!طفلک بچه ها عین موش یک گوشه قايم می شدند واز ترس چیزی نمی گفتند،با تمام این شرایط خانه در نبود باربد میدان جنگ میشد و اجازه میدادم حسابی بازی کنند و نزدیک آمدنش به منزل،سریع مرتب میکردیم و نظم و نظافت را رعایت میکردیم تا دیگر دعوایی نباشد،بعد باید بچه ها رادرسکوت نگهداری میکردم تا باربد استراحت کند ولی از این بیشتر ناراحت میشدم که بچه ها باید ساکت میماندند ولی اگر نیما زنگ میزد وقت و بی وقت ،ناراحت نميشدو این کار او حرصم را در می آورد،میدانید من هیچ وقت به کسی حسودی ام نمی شد اما همیشه به این رفقای باربد حسودی ام میشد،مخصوصا نیما که زبان چرب ونرمی داشت ومغروربود و زیادی اهل قرتی بازی بود و موزیک و...ماهواره ای داشتیم که بیشتر من برای کارتون استفاده میکردم اما گاهی هم شو هایش را نگاه میکردم و دنبال مد و آرایش ولباس و رنگ و لعاب آن بودم و کور کورانه تبعیت میکردم وبه قول معروف به روز بودم اما کدام روز؟روز تباهی وسياهي!هر روز هم تکرار و تکرار!ولی برای کانالها رمز گذاشته بودم تا بچه ها به هرجایی سرک نکشند،برای برسام هم یک تبلت خریده بودیم و برای خودش بازی های رایانه ای داشت اما با نظارت وبدون سیمکارت!هم من،هم باربد به این نکات توجه داشتیم،برسام ماه رمضان که میشد دوست داشت روزه بگیرد و باهم دوتایی سحری می خوردیم ولی افطاری را همگی،البته برسام بيشترخانه ی مامان راضیه را دلش میخواست چون بیشترشان روزه بودند ولذت دیگری داشت!راستی امیرحسین پسر نازنین و دردانه ی مرحوم امیر عزیزم بود که یکسال از برسام بزرگتر بود و تنها باخانواده ام زندگی میکرد ومن وباربدتصميم گرفتیم برای کمک به درسهايش برای یک سال از او مراقبت کنیم بارضایت و اصرار خود باربد،اميرحسين به خانه ی ما آمد وآخرهفته ها میرفت پیش پدرومادرم! حالا برسام همبازی داشت امیر سام با او بالا پایین ميپريد وخیلی باهم خوب بودند ولی گاهی باهم دعوایشان میشد متواضع بود وبه حرف من خیلی توجه داشت ریاضی بچه ها با باربد بود و مابقی دروس بامن!ولی کار سنگین و طاقت فرسا یی بود اما دلم خوش بود که اميرم شاد است وکارکوچکم شاید به روحش شادی ببخشد ،باربد هم دلش میخواست دین خود رابه امیر ادا کند ،گفتم که ذاتش خيلي خوب است ولی شیطان نمی گذاردباربد برای خودش مقام بياورد!سعی میکردم همه چیز خوب پیش برود تاپيشم بماند،برسام خیلی اهل کمک نبود ولی امیرحسین کاری بود درست امیر سام هم همین گونه بود و گاهی از آن ها کمک میگرفتم،باربد به بچه ها گفته بود که کمک حالم باشند و این قانون خانه بود حالاکه روی زمین سفره می انداختیم واز میز خبری نبود،باید روفرشی را پهن وبعد سفره،وبعد ظرفها را می آوردند و من فقط غذاراميکشيدم وبعدصرف غذا همه را جمع میکردند وشستنش بامن بود،البته گاهی باربدظرفها راميشست و لبخند را نثار من خسته میکرد،لباسشویی خراب بود و باید بادست لباس ميشستم،هروقت که او شیشه میکشید میرفت لباسهاراتوي حمام می شست و مهربان و فعال میشد،از ظاهرکار لذت میبردم از کمک و همدلی اش اما از مصرفش قلبم به درد می آمد!🥺❤️🩹
ادامه دارد...
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌
باند پرواز 🕊
♨️همراهان قدیمی مون می دونید برای دوستان تازه واردمون میگم که این دلنوشته های شبانه داستان جذاب و
بله،قطعا هر انسان متاهل مشکل داری بارها به طلاق فکرخواهدکرد چون انسان مطیع عقل واحساس است و ماندن از احساسات شما ميگويدولي عقل حاکم است وگول نميخوردولي چاره کار طلاق نبوده ونیست!به نظر من مشکل یک زوج هیچ وقت باطلاق حل نمیشود!قطعا تکه ای از روح واحساسات زن و مرد،با طلاق در یک مکان ماورا ویا مادی ،جا می ماند و دچار آسیب ميشودوهيچ گاه نه ترمیم میشود ونه التیام می یابد بنابراین ساختن آن زندگی و اصلاح آن،به مراتب بسیار بهتر،ایده آل تروپربرکت ترخواهدبودتا فرار از آن!طلاق یعنی فرار!یعنی من ناتوانم!درحالی که خدا وقتی ما را آفرید به فرشته هایش مباهات کرد که ما احسن الخالقین هستیم پس میتوانیم با رمز هایی به موفقیت نسبی برسیم و این منفورترین حلال خدا را برخودمان حرام کنیم به برکت صلواتی برمحمد و آل محمد💚🤲
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قشنگیِضریح و دلتنگیِ ما..🥺💔
اللهم ارزقنا ...حرم ..حرم..
صلیاللهعلیکیا مولای
یا اباعبدالله الحسین ♥️
✨شب تون حسینی
روزی تون زیارت حرم ارباب🤲
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
مولایمن
🍂همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه
اگر چه نام مرا در نوافلت نبری...
🍂خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد
دعای من به خودم هم نمی کند اثری...
🌤اللهمعجللولیکالفرج🌤
تعجیل در فرج مولایمان
و آزادی قدس شریف و نابودی اسرائیل صلوات
🌷 الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم 🌷
🌟شبتونمهدوی 💚
🌷🕊
سلام امام زمانم💚
ای سبب تپش زمین و زمان سلام!
نامتان حیات است
برای تمامی عالمیان!
گواراتر از آب زلال...
لطیفتر از هوای بهار...
شیرین تر از عسل...🌱
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
ڪاش روزی بشوم ڪفتر بین الحرمین
بـوسه باران بڪنم مرمر بین الحرمین
صبحـها از سرِ سـجاده سـلامٺ ڪردم
تا نگاهم ڪنی ای سَرور بین الحرمین
السلام علیک ایها الارباب
السلام علیک یا اباعبدالله
صبحتون حسینی♥️
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیارت_از_راه_دور💕
امروز که روز زیارتی امام رضاست...از دور و نزدیک...چشمانمان را ببندیم...دستی روی سینه بگذاریم و...با سلامی...زائر امام هشتم شویم
السلام علیک یا ابالجواد
یا امام رئوف
یا علی بن موسی الرضا 🤚
#چهارشنبه_های_امام_رضاجان 💜
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz