eitaa logo
بَندیر..
35 دنبال‌کننده
231 عکس
116 ویدیو
6 فایل
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدای ما همه بنده و این قوم خداوندانند.. @bandir_71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کاش ذهنم به ذهن حسن روح الامین وصل میشد تا بفهمم موقع ساخت یک اثر چه اتفاقاتی اون تو میافته...
در سوگ بهار خود کسی گریه نکرد بر آخر کار خود کسی گریه نکرد جز سنگ تراش پیر این آبادی بر سنگ مزار خود کسی گریه نکرد @bandir71
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمی هم بعضی وقتا بندِ یک ضربه ست تا از شر بندها رها بشه، حرکت کنه و وصل بشه به اقیانوس ها..
نباید گذاشت که ناپاکی ها زلالی ها را آلوده کند. یک قطره نجاست میتواند یک تنگ آب را نجس کند. برای احترام به پاکی ها باید جلوی ناپاکی ها را گرفت. اما اگر زلالی بجوشد دیگر نه یک قطره که هزاران قطره ناپاک هم نمیتوانند زلالی آب را از او بگیرند. باید جلوی ناپاکی ها را گرفت و باید از درون جوشید، برای احترام به پاکی ها... @bandir71
میگفت عاقبت هممون رو با آمبولانس میبرن سمت خونه آخرتمون. ای کاش آمبولانس من پلاک نظامی باشه.. @bandir71
اگه یه روز فرشته ها بگن چی میخوای از خدا لبامو وا میکنم و میگم به خواهش و دعا شهادت شهادت همه ارزومه...
بعضی وقتا که خواب میبینم توی خواب شخصیتم یکی دیگه ست، یعنی اینی که الان هستم نیست. و جالب اینجاست که اون شخصیت یک عقبه داره و من از این تاریخچه و عقبه در خواب خاطراتی رو به یاد میارم. فکر کنم ایده جهان های موازی از این جور خواب ها شکل گرفت..
نمیتونم بگم دردناک ترین ولی یکی از دردناک ترین صحنه های کربلا اونجا بود که امام میخواست برای یزیدیان صحبت کنه تا آگاهشون کنه ولی اونا هلهله میکردن تا صدای امام رو نشنون. و چه قدر این صحنه ها رو الان هم میشه دید...
همیشه توی ذهنم برای خودم یک قهرمان بازی فانتزی داشتم که جون خیلی ها رو نجات میدم. دقیقا فانتزی ای که برای خودم ساخته بودم این صحنه بود. دقیقا همین با یک کوچولو تفاوت.. اینکه با دست خالی یک تروریست که قصد جون جمعیت رو کرده ، سرنگون کنم و در آخر هم شهید بشم اما جون همه رو نجات بدم. تو قهرمانی هستی که من همیشه آرزوش رو داشتم...
کلنا عباسک یا زینب چه قدر این سربند را دوست داشتم. انگار زمان مانند یک فیلم سینمایی روی پرده از جلوی چشممان عبور میکرد و ما مات و مبهوت بازی های درخشان مدافعان حرم و کارگردانی زینب کبری شده بودیم و وقتی به خودمان آمدیم که حاجی را در فرودگاه بغداد شهید کرده بودند و با اشک بر چشم و بغضی در گلو تازه فهمیدیم که سفره را جمع کرده اند. خوش بحال آن هایی که در بند زمان و زمانه نماندند و هنرمند این فیلم زیبا شدند...
بَندیر..
حاج قاسم که شهید شد ایام فاطمیه بود. حاج محمود مراسم گرفته بود و روضه حضرت عباس رو خوند برای حاج قاسم. آخر روضه گفت من زیاد روضه خونه خوبی نیستم اما حاجی این نوحه رو خیلی دوست داشت... می خوند و همه باش همخونی میکردن این نوحه مال همون مراسمه و موندگار شد...
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ انتشار نخستین‌بار 📹 قاب‌های ماندگاری از آخرین حضور حاج قاسم سلیمانی فرمانده شهید نیروی قدس در دیدار فرماندهان سپاه با رهبر انقلاب در مهرماه ۱۳۹۸ ❤️ 💻 Farsi.Khamenei.ir
بعضی انسان ها از همون ابتدا میافتن توی یک مسیر درست. از همون موقع که قراره خودشون رو بشناسن تا به خودشون میان میبینن توی راهی دارن قدم برمیدارن که همش سعادته هنر اصلی اما اونجاست که توی این مسیر ثابت قدم میمونن. گام هاشون سست نمیشه، پاهاشون نمیلغزه و هدف رو فراموش نمیکنن. بعد که به خودشون میان میبینن که گرد پیری به چهره شون نشسته و پیر این راه شدن.. من به اونایی که از ابتدا افتادن توی راهی که براش خلق شده بودن حسودی میکنم. خیلی از ماها سالها میگذره و هنوز نمیفهمیم که باید به کجا بریم، گیج و سردرگم و پریشان.. دوست داریم خودمون رو وارد راه کنیم اما بلد نیستیم. بعضی وقتا باید بشیم مثل آوینی کمی درنگ کنیم، تامل کنیم و خوب نگاه کنیم و مسیر اشتباه رو برگردیم به سمت مقصد..
در باب کیفیت اعضای بدن (بینایی: کیفیت فول اچ دی ، میدین ژاپن قدیمی اصل) (بینی، حساسیت زا ۹ ماه از ۱۲ ماه سال، همراه با آبریزش شدید شنوایی: چول کلیه: سنگ ساز هر سه ساخت چین، کیفیت درجه ۳، ته لنجی)
رئیس کاروان سه نفر اضاف زده بود روی صندلی دو نفره سه نفره نشستیم خودش وسط نشست و پسرش رو روی صندلی نشوند که اذیت نشه. نمیدونم چشاش ضعیف بود یا سواد نداشت گوشی ۱۲۰۰ رو داد گفت ببین چه قد موجودی داره گفتم دو و پونصد چند دقه بعد دوباره داد گفت الان چه قدر شد گفتم ۵۰۰ ریختن شد ۳ تومن گفت دارن میریزن برام، همینم بسه، خدا رو شکر یه پیشونی بند یا حسین سرخ بسته بود گفتم عامو وسط نشستی اذیت میشی بیا جای من گفت ما بسیجی ها با این چیزا اذیت نمیشیم گفتم شغلت چیه گفت کار خاصی ندارم ، کفاشم