eitaa logo
بانگِ نای(محمّد حیدری رنانی)
308 دنبال‌کننده
968 عکس
204 ویدیو
25 فایل
༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ مجموعه ای از سخنرانی ها،نوشته ها و اندیشه هایِ حجت الاسلام والمسلمین محمد حیدری رنانی و در کنار آن،مطالبی از اندیشمندان،بزرگان و پیشوایان دینی که ما را در شکوفایی عقل و ایمان کمک می کنند کانال توسط ادمین اداره می شود. @bange_nay1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿إنّما الشَّرَفُ بالعَقلِ و الأدَبِ، لا بالمالِ و الحَسَبِ ☘امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام: 🍂 شرافت، به خرد و ادب است، نه به مال و خاندان 📚غررالحکم و دررالكلم حدیث ٣٨٧٣ 🆔 @bange_nay110
🕳سقوط شوروی و توجه بیش از حد به امور خارجی کشور عالیجناب سولژنیتسین چهل و پنج سال پیش به رهبران شوروی توصیه‌ای کرد برای اصلاح عملکرد غلطشان. خوشبختانه رهبران شوروی به این توصیه گوش نکردند و ساقط شدند و جهان را از شر خود رهانیدند. سولژنیتسین گفت: آقایان عرض اندام در صحنه جهانی را داوطلبانه رها کنید و به رتق و فتق امور داخلی بپردازید. بیائید کمی از خیال پردازی نافرجام در عرصه سیاست خارجی دست بردارید...از این مسابقه چشمگیر،اما بی حاصل،در عرصه فضایی و تسلیحاتی دست بردارید.از مسلح کردن خودمان و دیگران دست بردارید و در عوض توجه خود را معطوف سازندگی کشورمان کنید....امروز برای ملت ما آبادانی و توسعه اقتصاد ملی بسیار مهم‌تر از گسترش نفوذ در خارج کشور است.به گواهی تاریخ، کشورهایی که سازنده امپراتوری ها بوده‌اند همواره زیان اخلاقی دیده‌اند....رهبران ما حق ندارند که به دنبال اهداف انترناسیونالیستی باشند و سرمایه های ملی را صرف آن کنند،در حالی که ملت خودمان اخلاقا رو به تباهی و انحطاط می‌رود.....تکرار می‌کنم نباید بیش از این در پی رویای عظمت طلبانه‌ی فتح جهان باشید.باید برای همیشه از این هدف ها چشم بپوشید وگرنه عاقبت روزی همه چیز بر سرمان خراب خواهد شد.قاره ها و کشورها سر جای خودشان باقی می‌مانند،شما نمی‌توانید از مسکو برای آن ها تعیین تکلیف کنید ...شما باید حل مسائل داخلی را در سرلوحه کارهای خودتان قرار بدهید و به رشد سالم و اخلاقی ملت بیندیشید....به فکر تربیت کودکان و نجات آب و خاک روسیه و سالم سازی محیط زیست باشید نه در بند تسخیر فضا و رسالت من درآوردی جهانی.... 📚از کتاب «به زمامداران شوروی» نوشته سولژنیتسین ترجمه دکتر رضا. 🆔 @bange_nay110
👨‍💼سایه ی ترامپ بر سر ایران ✍ شاهین طهماسبی سیاست خارجی ایران از همین حالا و حتی قبل از آنکه بایدن از کاخ سفید برود کاملاً تحت تأثیر دونالد ترامپ قرار گرفته و از ترس تشدید بیشتر بحران، تلطیف شده است. • انتقام از حمله ی اسرائیل به خاک ایران، عملاً فراموش شده و با وجود رجزخوانی‌های گاه و بیگاه، هیچ نشانی از آماده‌سازی برای حمله ی موشکی به اسرائیل وجود ندارد. • حزب‌الله برای پایان جنگ، با شرایطی آبرومندانه که امکان بازسازی قدرتش در آینده را فراهم کند دست و پا می‌زند. • برای اولین بار در سال‌های گذشته، ایران در مذاکرات با رئیس آژانس انرژی قول همکاری داده، از جمله با توقف افزایش غنی‌سازی ۶۰ درصد و اجازهٔ بازرسی‌های بیشتر از سایت‌های هسته‌ای ایران در مرحلهٔ اول و قول همکاری‌های بیشتر در صورت عدم تصویب قطعنامه شورای حکام علیه ایران در مراحل بعد. • برخلاف دوره ی اول ترامپ، مقامات ایرانی مرتباً پالس مذاکره و توافق می‌فرستند بدون اینکه جواب مثبتی بگیرند. اما درست در آن‌طرف میز، همه چیز برعکس است: • با وجود نرمش ایران در برابر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و لابی‌های رئیس آژانس، اروپا و آمریکا برخلاف رویه ی سالیان گذشته، مصمم به تصویب قطعنامه علیه ایران هستند و حتی صحبت از فعال‌سازی مکانیسم ماشه در یک بازه ی چند ماهه است. • به دلیل موضوع دخالت ایران در جنگ اوکراین، تحریم‌های کم‌سابقه‌ای علیه کشتیرانی و هواپیمایی ایران توسط اروپا اعمال شده است. • حتی دولت بایدن هم در صورت اجرای یک حمله ی دیگر از سوی جمهوری اسلامی به اسرائیل، از حملات گسترده ی اسرائیل به ایران به‌ ویژه زیرساخت‌های حیاتی کشور مثل تأسیسات انرژی حمایت می‌کند. • به طور خلاصه، وضعیت سیاست خارجی ایران کمتر از یک سال تا پایان مهلت فعال کردن مکانیسم ماشه هرگز تا این حد بحرانی نبوده است. بازوهای منطقه‌ای نظام عملاً خنثی شده و در مسیر شکست قرار گرفته‌اند، جنگ گسترده با اسرائیل بسیار محتمل است، اقتصاد و زیرساخت‌های ایران در وضعیتی به شدت بحرانی قرار دارند و تاب تحمل جنگ و تحریم‌های بیشتر را ندارد، برنامه هسته‌ای ایران در آستانه ی یک نقطه ی عطف است و از نظر سرمایه ی اجتماعی هم با وجود بازگشت اصلاح‌طلبان به قدرت، نظام در موقعیت خوبی نیست. • در این شرایط ترامپ با وزرایی به شدت سخت‌گیر علیه ایران، قدرت را به دست گرفته و به گفته ی خودش، بازگشت سیاست فشار حداکثری از روز اول در برنامه‌ی کاری‌اش قرار دارد. •مشخص است که با این همه بحران فزاینده و این موقعیت شکننده، دیگر نرمش‌های کوچک و قهرمانانه نجات‌دهنده ی نظام نیستند. یا حکومت باید تصمیم بگیرد به عقب‌نشینی‌های بزرگ تن در دهد یا وارد شدن به یک جنگ بزرگ در همین یکی دو سال آینده و ورود ایران به شرایطی مشابه با دهه ی ۹۰ عراق، بسیار محتمل خواهد بود. دوره ی نه جنگ نه مذاکره تمام شده. 🆔 @bange_nay110
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💣 جنگ با اسرائیل را دست کم نگیرید 👤 مهدی افراز، مدیر پژوهشکده باقرالعلوم 👈 جنگ با اسرائیل، بازی پلی استیشن و شوخی بردار نیست/حزب الله لبنان می گفت شما درباره قدرت اسرائیل، نادان هستید و آن را بسیار دست کم می گیرید/اگراسرائیل با F35، ستاره خلیج فارس را بزند، ۷۰ درصد پمپ بنزین ها از کار می افتد/اسرائیل همین قم را بزند، افکارعمومی را نمی توان کنترل کرد. 🆔 @bange_nay110
اینکه برخی قائلند: سیاست میدان "حقیقت" نیست عرصه "انصاف"نیست وادی "اخلاق"هم نیست سیاست ساحت "بقا و قدرت" است و از این نظر نمودِ محض و منحصر "حیوانیت" بشر است. این ادعا به معنای تحقیر انسانیت و سیاست است. انسان با اخلاق و عقلانیت و توجه به همنوع خود می تواند سیاست ورزی کند 🆔 @bange_nay110
🟣 نیایش به مثابهِ تنفس ✍ صدیق قطبی 🏷{معلمان معنوی دوران باستان می‌گفتند: «نیایش، نفس کشیدن است» و بنابراین بی‌معنی است که بپرسی چرا باید دعا کنیم، «چون در غیر این صورت می‌میریم... در مورد دعا هم همین طور است. من نمی‌خواهم با تنفس به جهان شکل تازه‌ای ببخشم، فقط می‌خواهم جانم را تازه گردانم و خودم تازه شوم... دعا به درگاه خدا هم برای همین است.»} 📚(فیلسوف دل: زندگی و اندیشه بی‌قرار سورن کیرکگور(در جدال عشق و ایمان)،  کلر کارلایل، ترجمه ارسطو میرانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ص۱۸۴) 🏷خیلی فرق می‌کند وقتی به دعا روی می‌آوریم تا تغییری در جهان بیرون اتفاق بیفتد و هنگامی که دعا می‌کنیم تا هوایی تازه وارد ریه‌های روح شود. نویسنده‌ی کتاب «فیلسوف دل» از کرکگور نقل می‌کند که دعا را چون نفس کشیدن می‌دانست. همان قدر ضروری، همان قدر تازگی‌بخش.  آیا درختی در نهاد ما چشم‌به‌راه هوای تازه است؟ 🆔 @bange_nay110
💕 از محبت خارها گُل می شود دوست داشتن که عیب نیست. دوست داشتن، دل آدم را روشن می‌کند. اما کینه و نفرت، دل آدم را سیاه می‌کند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی. دل آدم، عین یک باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه‌ها را آب دادی باز می‌شوند، اگر نفرت ورزیدی، غنچه‌ها پلاسیده می‌شوند. آدم باید بداند که نفرت و کینه برای خوبی و زیبایی نیست، برای زشتی و بی‌شرفی و بی‌انصافی است. 📚کتاب سَووشون-سیمین دانشور 🆔 @bange_nay110
🟠 به شنیدن مزخرفات عادت نکنیم ✍ مهراب صادق‌نیا 🔻 یکی از سنجه‌های حساسیت اخلاقی جامعه، میزان اهمیتی است که آن جامعه به "حقیقت" می‌دهد. جامعه‌ی اخلاقی به حقیقت احترام می‌گذارد. انسان‌های درست‌کار را، از آن جهت که حقیقت را نمایش می‌دهند، ارج می‌نهد؛ و دروغ‌گویان، ریاکاران، چاپلوسان، مصلحت‌اندیشان، عافیت‌طلبان، و فریبکاران را به دلیل کتمان حقیقت سرزنش کرده و به حاشیه می‌راند. در مقابل، بی‌تفاوتی به حقیقت سبب پیدایش "مزخرف‌گویی" و شیوع آن می‌شود. 🔻 جامعه‌ای که حقیقت را قدر نمی‌داند و به زندگی در موقعیت‌های مبهم، عادت دارد، استعداد شگرفی برای شنیدن حرف‌های مزخرف خواهد داشت. حرف مزخرف یعنی حرف بی‌ارزشی که شاید به مثابه تریاک و یا هر داروی مخدر دیگری باعث دِم‌خوشی و بی‌غمی لحظه‌ای شده و کمی از استرس‌های جامعه بکاهد، ولی هیچ نتیجه‌ی معناداری جر فریب و دغل‌بازی به همراه نداشته و در نهایت، به فروپاشی جامعه خواهد انجامید. نکته‌ی مهم این است که "مزخرف‌گویی" با دروغ‌گویی متفاوت و بلکه از آن بدتر است. جامعه‌ای که به دروغ‌گفتن و دروغ‌شنیدن عادت دارد، هم‌چنان مرز میان حقیقت و غیر حقیقت را نگه می‌دارد و کسی که دروغ می‌گوید در همان زمان، می‌داند که واقعیت چیز دیگری است و او دارد آن را پنهان می‌کند؛ ولی جامعه‌ای که به مزخرف‌شنیدن عادت می‌کند، این تمایز را نادیده می‌گیرد و درک خود از واقعیت‌ها را در همان اندازه‌، ناچیز نگه می‌دارد. 🔻آدمی که مزخرف می‌گوید و یا حرف‌های مزخرف گوش می‌دهد، هیچ درکی از واقعیت آن‌گونه که هست ندارد و گمان می‌برد که حرف‌های بی‌ارزشی که می‌گوید و یا می‌شنود همان حقیقت هستند. بر این اساس، حقیقت‌گو و دروغ‌گو، هر دو درکی از حقیقت دارند؛ با این تفاوت که یکی آن را می‌گوید و دیگری آن را پنهان می‌کند؛ ولی مزخرف‌گو هیچ درکی از حقیقت ندارد. او حقیقت را به اندازه درک ناچیز خود کاهش می‌دهد. به همین دلیل، دروغ ویران‌گر است؛ ولی مزخرف‌گویی بسیار ویران‌گرتر. برای این که یک جامعه به شنیدن حرف‌های مزخرف عادت نکند، باید یاد بگیرد و اجازه داشته باشد که از هر کسی که سخنی می‌گوید، بپرسد که چرا؟ چگونه؟ با چه تبیینی؟! 🆔 @bange_nay110
🗻به قله نزدیک هستیم ✍ بیژن اشتری خُروشچُف!!! حتما به قله نزدیک شدیم😯 ➖قرار بود سال ١٩٨٠ میلادی روز خاکسپاری آمریکا باشد، ولی عملاً تبدیل به‌ آخرین دهه‌ی حیات شوروی شد! خروشچف رهبر حزب کمونیست شوروی در سال ١٩۶١ در بیست‌ و دومین کنگره‌ی حزب، طی یک سخنرانی پنج‌ساعته از جمله گفت: «رفقا ! ما به قله نزدیک شدیم، حالا از اینجا، از ارتفاعات این کوه‌بلند، می‌توانیم مسیر پهناوری را که تاکنون طی کرده‌ایم مشاهده کنیم و از آن لذت ببریم، ... من به‌شما قول می‌دهم، که تا سال ١٩٨٠ درآمد سرانه‌ی ما و حجم تولید ناخالص ملی ما از آمریکا سبقت خواهد گرفت. ما تا همین الان هم در زمینه موشکی و علمی و سفرهای فضایی از آمریکا جلو افتاده‌ایم، ما اولین فضانورد را به مدارزمین فرستاده‌ایم، ما موشک‌هایی ساخته‌ایم که هیچ کشور دیگری قادر به ساختن‌ِشان نیست، فقط با چهارده موشک اتمی می‌توانیم کل انگلستان و با نه موشک اتمی کل ایتالیا را با نارنجستان‌های زیبایش نابود کنیم، حتی اگر آمریکا بتواند از حمله‌ی اتمی ما جان سالم به‌در ببرد مطمئناً متحدان اروپایی‌اش نخواهند توانست، ... ما چنان سلاح‌هایی را در اختیار داریم، که هیچ‌قدرتی جرات ندارد حتی فکر حمله به کشور ما را به‌خودش راه بدهد، رفقا، ما نزدیک قله هستیم، جامعه کمونیستی که لنین‌کبیر وعده‌اش را داده بود، در شرف تحقق است، ظرف چندسال آینده همه کمبودهای مادی در کشور ما برطرف خواهد شد، مسکن مجانی برای همه، بهداشت و آموزش مجانی برای همه فراهم خواهد شد، ساعات کاری کاهش خواهد یافت و به‌زودی شهروند شوروی فقط برای رشد خلاقیت‌های درونی‌اش کار خواهد کرد، نه برای تامین معیشتش! دوماه پس‌از این سخنان، درپی افزایش ٣٠درصدی قیمت گوشت و لبنیات و کاهش دستمزدها شورش‌های گسترده‌ای در سراسر کشور آغاز شد و صدها نفر کشته شدند، خروشچف سه‌سال بعد در جریان یک کودتای درون‌حزبی ساقط شد و سال ١٩٨٠ که قرار بود سال «به‌خاک سپاری آمریکا و سیادت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بر جهان باشد»، عملاً تبدیل شد به آخرین دهه‌ی حیات شوروی. 🆔 @bange_nay110
🔰 بارهای سنگین انسان و شرط ایستادگی ✍ عین صاد 🪨 براى حركت كسانى كه مى ‏خواهند به حياتى دست پيدا كنند و مى ‏خواهند ركودشان را كنار بگذارند و حركتشان را شروع كنند و پيش برانند و در اين حركت به حياتى برسند تنها شناخت كافى نيست. 🪨 شناخت تا به طلب تبديل نشود، اثر نمى ‏گذارد و تا تبديل به احساس و طلب نشود تأثير نمى ‏گذارد. 🪨 مادامى كه اين طلب، شكل جديدترى پيدا نكند و با ورزيدگى ما همراه نشود، باز نتيجه ‏اى نمى ‏دهد. 🪨 اين است كه ما یک چيزهايى را دوست داريم و مى ‏خواهيم بارى را بلند كنيم، ولى توانش را نداريم و تمرينش را نكرده ‏ايم، در نتيجه، مى ‏مانيم. 🪨 اگر داده ‏هاى حق را در مسير به جريان نينداخته باشيم، آن داده ها را از ما مى ‏گيرد. 🪨 اين پس گرفتن، نه از بُخل است و نه از تنگ چشمى و نه از انتقام و كينه، بلكه محبت است به كسانى كه بار را نگذاشتند و زير بار نفس نفس زدند. 🪨 ايستادن، شده بارشان، زندگى، شده بارشان، دوستى و دشمنى ‏ها و رفت و آمدهاشان، وَبارشان شده است. 🪨 اینها همه و همه، بارهاى سنگين است. 📚 حقیقت حج-صفحه ۱۲۸ 🆔 @bange_nay110
💎 ارزشِ خویش بدانیم 🔻در این دنیا اگر همه چیز را فراموش کنی باکی نیست. تنها یک چیز را نباید از یاد برد. تو برای کاری به دنیا آمدی که اگر آن را انجام نرسانی، هیچ کاری نکرده‌ای. از آدمی کاری برمی‌آید که آن کار نه از آسمان برمی‌آید و نه از زمین و نه از کوه‌ها، اما تو می‌گویی کارهای زیادی از من برمی‌آید، این حرف تو به این می‌ماند که شمشیر گرانبهای شاهانه‌ای را ساطور گوشت کنی و بگویی آن شمشیر را بیکار نگذاشته‌ام، یا اینکه در دیگی زرین شلغم بار کنی یا کارد جواهرنشانی را به دیوار فرو ببری و کدوی شکسته‌ای را به آن آویزان کنی. این کار از میخی چوبین نیز برمی‌آید. خود را اینقدر ارزان مفروش که بسیار گرانبهایی! بهانه می‌آوری که من با انجام دادن کارهای سودمند روزگار می‌گذرانم. دانش می‌آموزم، فلسفه و فقه و منطق و ستاره‌شناسی و پزشکی می‌خوانم، اما این‌ها همه برای تو است و تو برای آن‌ها نیستی. اگر خوب فکر کنی درمی‌یابی که اصل تویی و همه این‌ها فرع است. تو نمی‌دانی که چه شگفتی‌ها و چه جهان‌های بیکرانی در تو موج می‌زند. آخر این تن اسبِ توست و این عالم آخور اوست؛ غذای اسب، غذای سوار نباشد. 📖 فیه ما فیه-مولوی 🆔 @bange_nay110
🟣مِحنت دیگران ✍ رضا بابایی 🏷بقا و خوشبختی بشر، در گرو زندگی جمعی است، و زندگی جمعی بدون «هم‌ذات‌‌پنداری»، اردوگاه مرگ جمعی و تدریجی است. هم‌ذا‌ت‌پنداری (identification)، یعنی درک ما از رنج یا لذت دیگران، آنسان که آن رنج یا لذت، گویی در وجود ما رخ داده است. بدون هم‌ذات‌پنداری، زمینه‌ای برای اخلاق اجتماعی و زیست اخلاقی باقی نمی‌ماند، جز تازیانۀ قانون که آن نیز در برابر خودخواهی‌ها و منفعت‌طلبی‌های انسان، چندان کارایی ندارد. آدمیان تا از درد و رنج یک‌دیگر رنجور نشوند، مهربانی با دیگری و گره‌گشایی از کار دیگران را پیشۀ خود نمی‌کنند و از آن لذت نمی‌برند. آنچه ستم را بر دیگری آسان می‌کند، ناتوانی ستمگر از درک رنجی است که ستمدیده می‌برد. جامعه‌ای که اعضا و اجزای آن، همدیگر را نمی‌بینند و بر دردهای یک‌دیگر نمی‌گریند، مجموعه‌ای فاسد و رو به فنا و اضمحلال است. چنین جامعه‌ای، نه جایی برای زیستن و بالیدن، که زندانی برای رنج کشیدن و افسردن است. 🏷قانون طلایی اخلاق نیز بر همین پایه استوار است. این قانون مقدس و کارساز می‌گوید: آنچه برای خود می‌خواهی برای دیگری نیز بخواه و آنچه برای خود نمی‌خواهی، برای دیگری هم نخواه. «انصاف» هم که سخت‌ترین و فاضل‌ترین و انسانی‌ترین فضیلت اخلاقی است، بدون هم‌ذات‌پنداری و درک محنت دیگری ممکن نیست. بنی‌آدم اعضای یک‌دیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی‌غمی نشاید که نامت نهند آدمی 🏷خانم هانا آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم» به‌خوبی نشان می‌دهد که میان ستم به دیگری و توانایی در هم‌ذات‌پنداری، رابطه‌ای معکوس و بسیار دقیق وجود دارد؛ یعنی هر قدر که فردی یا جامعه‌ای در هم‌ذات‌‌پنداری ناتوان‌تر باشد، در ظلم و بزهکاری و کشتار، توانمندتر و جسورتر است؛ زیرا رنج دیگری در او هیچ احساسی برنمی‌انگیزد تا مانع او شود. بر پایۀ تحقیقات خانم هانا آرنت، آدلوف آیشمن، افسر ارتش نازی آلمان و از متهمان هولوکاست، انسانی خانواده‌دوست، مؤدب، برخوردار از همۀ پرنسیب‌های اجتماعی و حتی افکار مثبت بود؛ اما ذره‌ای قدرت هم‌ذات‌پنداری نداشت. به همین دلیل کشتن انسان‌ها برای او آسان بود و معنایی جز عمل به وظیفۀ سازمانی‌ نداشت. 🏷هم‌ذات‌پنداری، بیش‌و‌کم در طبیعت همۀ انسان‌ها هست؛ اما راه‌هایی وجود دارد که آن را تقویت می‌کند یا به سطح لازم برای زیست جمعی می‌رساند. موسیقی، قصه، رمان و سینما، بیشترین توفیق را در تقویت و تشدید هم‌ذات‌پنداری در میان انسان‌ها دارند. سینما غم و شادی دیگران را غم و شادی ما می‌کند؛ به ما می‌آموزد که دیگران نیز وجود دارند، رنج می‌برند و همچون ما درد می‌کشند. این یادآوری‌ها برای جوامع بشری از نان شب نیز واجب‌تر است. اخلاقی‌ترین کارکرد سینما و رمان و تئاتر همین است که رنج و درد دیگران را رنج و درد ما می‌کند و ما هم‌پای «دیگری» می‌ترسیم، اشک می‌ریزیم، غصه می‌خوریم یا شاد می‌شویم و می‌خندیم. سینما، بیننده‌اش را از غم «دیگران» می‌گریاند و شادی دیگران را شادی او می‌کند. این بزرگ‌ترین ارمغان اخلاقی سینما و تئاتر برای انسان مدرن است. قصه برای کودکان، و رمان برای بزرگ‌سالان نیز همین کارکرد را دارد. اگر رمان «کلبۀ عموتام» نوشتۀ خانم استو، آن اثر شگرف را در تاریخ اجتماعی آمریکا گذاشت و همچون تیغ بر رشتۀ برده‌داری در قرن نوزدهم فرود آمد، هیچ دلیلی نداشت جز اینکه توانست هم‌ذات‌پنداری خوانندۀ سفیدپوست را برانگیزد. 🏷سینما و رمان و موسیقی فاخر، سلول‌های جامعه‌ را به هم می‌پیوندد و از آنها عضوی زنده می‌سازد؛ اما در پند و اندرز، «دیگری» همچنان «دیگری» است. سینما «دیگری» را هم‌ذات و همزاد ما می‌کند و به همین دلیل، از چگالی خودخواهی و خودبینی و خودپرستی ما می‌کاهد. موسیقی، جان‌ها را لطیف می‌کند و سپس آنها را به مدرسۀ داستان و سینما می‌فرستد تا در آنجا تجربه‌های دیگران را «حس» کنند و اندازه ای برای «دیگران» بگریند یا بخندند. در سینما هیچ کس برای دردهای خودش نمی‌گرید؛ بلکه رنج‌ها و دردهای خود را فراموش می‌کند و گوش به داستان زندگی دیگران می‌سپارد. پس سینما و هر هنر یا فن یا برنامه‌ای که بتواند انسان را از خویش بیرون بیاورد و او را از درد و رنج دیگری، متأثر کند، اخلاقی‌ترین کار ممکن را کرده است. ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی وان گه برو که رستی از نیستی و هستی گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی‌ 🆔 @bange_nay110