🔸️شعر صلوات
🌸بابا صلوات میفرستد
🌱تا اسم پیامبر میآید
🌸او گفته، همیشه دوست دارد
🌱صد مرتبه بشنود محمد ص
🌸حتماً صلواتهای بابا
🌱تا باغ بهشت هم رسیده
🌸از دور سلامهای او را
🌱پیغمبر مهربان شنیده
🌸شاید که پیامبر نوشته
🌱تعداد سلامهای او را
🌸یک روز جواب میفرستد
🌱در پاسخ هر سلام بابا
#شعر_صلوات #حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: بالش
🌸پیامبر عزیز ما
🌱نشسته بود تو خانهاش
🌸گذاشته بود بالشی را
🌱همان جا پشت شانهاش
🌸مهمانی پشت در رسید
🌱در زد و گفت تو خانهاید؟
🌸پیامبر عزیز ما
🌱با شادی گفت: بفرمایید
🌸به احترام مهمانش
🌱فوری پاشد از رو زمین
🌸دست او را گرفت و گفت
🌱عزیزم این جا بنشین
🌸بالش خود را خیلی زود
🌱گذاشت برای مهمانش
🌸دو تا ستاره برق میزد
🌱در آسمان چشمانش
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: خوش آمدید
🌸پیامبر عزیز ما
🌱وقتی که مهمان میرسید
🌸شادی به دل خنده به لب
🌱به سوی او پر میکشید
🌸کنار در با خوشرویی
🌱به مهمانش سلام میکرد
🌸با گفتن خوش آمدید
🌱به مهمان احترام میکرد
🌸آخر سر که مهمانش
🌱بلند میشد تا برود
🌸تا دم در با احترام
🌱پشت سرش قدم میزد
🌸مهمان او با خود میگفت
🌱اینجا چه خوب و عالی بود
🌸جای تمام دوستانم
🌱در اینجا خیلی خالی بود
🌸کاشکی که من درخت بودم
🌱توی حیاط خانهاش
🌸یا مثل گنجشکی که هست
🌱در این جا آشیانهاش
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: میهمان دخترک
🌸دختر ناز و کوچکی
🌱پیامبر خدا را دید
🌸دوان دوان شادی کنان
🌱رفت و کنار او رسید
🌸دست پیامبر را گرفت
🌱میان دست کوچکش
🌸سلام گرم و نرمی کرد
🌱با لهجهی بانمکش
🌸سلام سلام سلام آقا
🌱جای شما در دل ما
🌸خیلی شما را دوست دارم
🌱بفرمایید منزل ما
🌸سلام علیک دختر من
🌱شاپرک خوش پر من
🌸به روی چشم من میآیم
🌱غنچهی نیلوفر من
🌸خندید و تا آن خانه رفت
🌱همراه دختر کوچولو
🌸آهستهتر قدم میزد
🌱برای همراهی او
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: قبا
🌸پیامبر عزیز ما
🌱از کوچهای عبور میکرد
🌸ماه قشنگ صورتش
🌱کوچه را غرق نور میکرد
🌸مرد و زن و پیر و جوان
🌱میآمدند پشت سرش
🌸وقتی به خانهاش رسید
🌱پر شده بود دور و برش
🌸هر کسی جایی پیدا کرد
نشست همان جا خیلی زود
🌸نه در اتاق نه در حیاط
🌱جا برای کسی نبود
🌸پیامبر عزیز ما
🌱نگاهی کرد به دور و بر
🌸دید آقایی نشسته است
🌱داخل کوچه، پشت در
🌸از تن خود بیرون آورد
🌱قبای سبزی را که داشت
🌸کنار آن آقا آمد
🌱قبا را پیش او گذاشت
🌸قبا را وقتی او گرفت
🌱خندید و روی آن نشست
🌸با خود میگفت بهتر از این
🌱جایی نمیتوان نشست
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: با دوست
🌸هر کجا که نشسته بود
🌱پیامبر عزیز ما
🌸هر کسی پیشش می آمد
🌱فوری میایستاد سر پا
🌸با صورت خندان و شاد
🌱به دوست خود سلام میکرد
🌸با مهربانی دست میداد
🌱به خوبی احترام میکرد
🌸بعد مینشستند دوتایی
🌱کنار هم روی زمین
🌸پیامبر خدا میگفت
🌱حرفهای خوب و دلنشین
🌸ماه قشنگ صورتش
🌱شبیه ماه آسمان
🌸گرمی و روشنی میداد
🌱به دوستان مهربان
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: سبز و سفید
🌸پیامبر عزیز ما
🌱بین تمام رنگها
🌸همیشه انتخاب میکرد
🌱رنگ سفید و سبز را
🌸بیشتر وقتها بود تنش
🌱لباس و پیرهن سفید
🌸قبای سبز سادهای
🌱روی لباسش میپوشید
🌸صورت نورانی او
🌱کنار آن قبای سبز
🌸خورشید تابانی میشد
🌱تو دشت باصفای سبز
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: روزهای جمعه
🌸پیامبر عزیز ما
🌱با کمک قیچی تیز
🌸موی سر خود را میکرد
🌱همیشه کوتاه و تمیز
🌸تارهای مو پر میزدند
🌱میآمدند سوی زمین
🌸آخر کار جارو میکرد
🌱هر چی که بود روی زمین
🌸روزهای جمعه میگرفت
🌱ناخن پا ناخن دست
🌸اول از انگشت کوچک
🌱تا میرسید نوبت شست
🌸انگشتها مثل چند تا دوست
🌱داخل صف میایستادند
🌸نه هیچ کدام جلو میزد
🌱نه کسی را هل میدادند
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: دسته گل
🌸پیامبر عزیز ما
🌱روزی به کوچهای رسید
🌸که ناگهان در آن کوچه
🌱یک آدم عجیبی دید
🌸آدمی که شلخته بود
🌱موی سرش ژولیده بود
🌸صورت و دست او سیاه
🌱رخت کثیف پوشیده بود
🌸پیامبر خدا آمد
🌱کنار او یواش یواش
🌸با مهربانی گفت به او
🌱دوست من این طوری نباش
🌸لباسهای تمیز بپوش
🌱آبی بزن به روی خود
🌸خودت را آب و جارو کن
🌱شانه بزن به موی خود
🌸وقتی جوان این را شنید
🌱فوری سوی خانه دوید
🌸صورت و دست را شست و بعد
🌱لباسهای تمیز پوشید
🌸جوان ژولیدهای شد
🌱دسته گلی خوب و قشنگ
🌸دور سرش میچرخیدند
🌱پروانههای رنگارنگ
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: بوی گل
🌸پیامبر عزیز ما
🌱خیلی به عطر علاقه داشت
🌸همیشه حتی در سفر
🌱با خودش عطری برمیداشت
🌸همیشه بوی عطر او
🌱به جا میماند تو کوچهها
🌸هر کسی رد میشد میگفت
🌱چه بوی خوبی ای خدا
🌸پیامبر خوب خدا
🌱از این جاها رد شده است
🌸سراسر کوچه پر از
🌱بوی محمد ص شده است
🌸هر جا میرفت، آن جا میشد
🌱باغ گل محمدی
🌸همه با هم داد میزدند
🌱خوش آمدی، خوش آمدی
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: مثل مروارید
🌸پیامبر عزیز ما
🌱خیلی میگفت به دیگران
🌸باید که خوب شسته شود
🌱همیشه دندان و دهان
🌸خودش همیشه برمیداشت
🌱مسواکی را بعد غذا
🌸یواش یواش تمیز میکرد
🌱به خوبی هر دندانی را
🌸آخر شب هم همیشه
🌱به دندان خود میرسید
🌸تا مسواکش را نمیزد
🌱تو رختخواب نمیخوابید
🌸تک تک دندانهای او
🌱تمیز و زیبا و سفید
🌸وقتی میخندید میشدند
🌱شبیه چند تا مروارید
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: دو چشمه ی آب
🌸پیامبر عزیز ما
🌱وقتی هنوز بچهای بود
🌸صورت خود را خوب میشست
🌱همیشه حتی صبح زود
🌸مشتهای خود را پر میکرد
🌱آب میپاشید به صورتش
🌸یواشیواش با حوصله
🌱دست میکشید به صورتش
🌸صورت پاکش میتابید
🌱درست مثل آفتاب
🌸چشمهای او همیشه بود
🌱مثل دو تا چشمهی آب
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری
https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737