eitaa logo
بانک شعر کودک
15.3هزار دنبال‌کننده
125 عکس
6 ویدیو
0 فایل
🌷بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری گردآوری و تنظیم اشعار توسط سرکار خانم نرگس سادات نوری کارشناس کودک انجام میشه لینک مهد قرآن 👇 https://eitaa.com/joinchat/3391488005Cc25f359763 ارتباط با مدیر ⬅️ @noorii56 👈تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸️شعر صلوات 🌸بابا صلوات می‌فرستد 🌱تا اسم پیامبر می‌آید 🌸او گفته، همیشه دوست دارد 🌱صد مرتبه بشنود محمد ص 🌸حتماً صلوات‌های بابا 🌱تا باغ بهشت هم رسیده 🌸از دور سلام‌های او را 🌱پیغمبر مهربان شنیده 🌸شاید که پیامبر نوشته 🌱تعداد سلام‌های او را 🌸یک روز جواب می‌فرستد 🌱در پاسخ هر سلام بابا 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: بالش 🌸پیامبر عزیز ما 🌱نشسته بود تو خانه‌اش 🌸گذاشته بود بالشی را 🌱همان جا پشت شانه‌اش 🌸مهمانی پشت در رسید 🌱در زد و گفت تو خانه‌اید؟ 🌸پیامبر عزیز ما 🌱با شادی گفت: بفرمایید 🌸به احترام مهمانش 🌱فوری پاشد از رو زمین 🌸دست او را گرفت و گفت 🌱عزیزم این جا بنشین 🌸بالش خود را خیلی زود 🌱گذاشت برای مهمانش 🌸دو تا ستاره برق می‌زد 🌱در آسمان چشمانش 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: خوش آمدید 🌸پیامبر عزیز ما 🌱وقتی که مهمان می‌رسید 🌸شادی به دل خنده به لب 🌱به سوی او پر می‌کشید 🌸کنار در با خوش‌رویی 🌱به مهمانش سلام می‌کرد 🌸با گفتن خوش آمدید 🌱به مهمان احترام می‌کرد 🌸آخر سر که مهمانش 🌱بلند می‌شد تا برود 🌸تا دم در با احترام 🌱پشت سرش قدم می‌زد 🌸مهمان او با خود می‌گفت 🌱اینجا چه خوب و عالی بود 🌸جای تمام دوستانم 🌱در اینجا خیلی خالی بود 🌸کاشکی که من درخت بودم 🌱توی حیاط خانه‌اش 🌸یا مثل گنجشکی که هست 🌱در این جا آشیانه‌اش 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: میهمان دخترک 🌸دختر ناز و کوچکی 🌱پیامبر خدا را دید 🌸دوان دوان شادی کنان 🌱رفت و کنار او رسید 🌸دست پیامبر را گرفت 🌱میان دست کوچکش 🌸سلام گرم و نرمی کرد 🌱با لهجه‌ی بانمکش 🌸سلام سلام سلام آقا 🌱جای شما در دل ما 🌸خیلی شما را دوست دارم 🌱بفرمایید منزل ما 🌸سلام علیک دختر من 🌱شاپرک خوش پر من 🌸به روی چشم من می‌آیم 🌱غنچه‌ی نیلوفر من 🌸خندید و تا آن خانه رفت 🌱همراه دختر کوچولو 🌸آهسته‌تر قدم می‌زد 🌱برای همراهی او 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: قبا 🌸پیامبر عزیز ما 🌱از کوچه‌ای عبور می‌کرد 🌸ماه قشنگ صورتش 🌱کوچه را غرق نور می‌کرد 🌸مرد و زن و پیر و جوان 🌱می‌آمدند پشت سرش 🌸وقتی به خانه‌اش رسید 🌱پر شده بود دور و برش 🌸هر کسی جایی پیدا کرد نشست همان جا خیلی زود 🌸نه در اتاق نه در حیاط 🌱جا برای کسی نبود 🌸پیامبر عزیز ما 🌱نگاهی کرد به دور و بر 🌸دید آقایی نشسته است 🌱داخل کوچه، پشت در 🌸از تن خود بیرون آورد 🌱قبای سبزی را که داشت 🌸کنار آن آقا آمد 🌱قبا را پیش او گذاشت 🌸قبا را وقتی او گرفت 🌱خندید و روی آن نشست 🌸با خود می‌گفت بهتر از این 🌱جایی نمی‌توان نشست 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: با دوست 🌸هر کجا که نشسته بود 🌱پیامبر عزیز ما 🌸هر کسی پیشش می آمد 🌱فوری می‌ایستاد سر پا 🌸با صورت خندان و شاد 🌱به دوست خود سلام می‌کرد 🌸با مهربانی دست می‌داد 🌱به خوبی احترام می‌کرد 🌸بعد می‌نشستند دوتایی 🌱کنار هم روی زمین 🌸پیامبر خدا می‌گفت 🌱حرف‌های خوب و دلنشین 🌸ماه قشنگ صورتش 🌱شبیه ماه آسمان 🌸گرمی و روشنی می‌داد 🌱به دوستان مهربان 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: سبز و سفید 🌸پیامبر عزیز ما 🌱بین تمام رنگ‌ها 🌸همیشه انتخاب می‌کرد 🌱رنگ سفید و سبز را 🌸بیشتر وقت‌ها بود تنش 🌱لباس و پیرهن سفید 🌸قبای سبز ساده‌ای 🌱روی لباسش می‌پوشید 🌸صورت نورانی او 🌱کنار آن قبای سبز 🌸خورشید تابانی می‌شد 🌱تو دشت باصفای سبز 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: روزهای جمعه 🌸پیامبر عزیز ما 🌱با کمک قیچی تیز 🌸موی سر خود را می‌کرد 🌱همیشه کوتاه و تمیز 🌸تارهای مو پر می‌زدند 🌱می‌آمدند سوی زمین 🌸آخر کار جارو می‌کرد 🌱هر چی که بود روی زمین 🌸روزهای جمعه می‌گرفت 🌱ناخن پا ناخن دست 🌸اول از انگشت کوچک 🌱تا می‌رسید نوبت شست 🌸انگشت‌ها مثل چند تا دوست 🌱داخل صف می‌ایستادند 🌸نه هیچ کدام جلو می‌زد 🌱نه کسی را هل می‌دادند 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: دسته گل 🌸پیامبر عزیز ما 🌱روزی به کوچه‌ای رسید 🌸که ناگهان در آن کوچه 🌱یک آدم عجیبی دید 🌸آدمی که شلخته بود 🌱موی سرش ژولیده بود 🌸صورت و دست او سیاه 🌱رخت کثیف پوشیده بود 🌸پیامبر خدا آمد 🌱کنار او یواش یواش 🌸با مهربانی گفت به او 🌱دوست من این طوری نباش 🌸لباس‌های تمیز بپوش 🌱آبی بزن به روی خود 🌸خودت را آب و جارو کن 🌱شانه بزن به موی خود 🌸وقتی جوان این را شنید 🌱فوری سوی خانه دوید 🌸صورت و دست را شست و بعد 🌱لباس‌های تمیز پوشید 🌸جوان ژولیده‌ای شد 🌱دسته گلی خوب و قشنگ 🌸دور سرش می‌چرخیدند 🌱پروانه‌های رنگارنگ 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: بوی گل 🌸پیامبر عزیز ما 🌱خیلی به عطر علاقه داشت 🌸همیشه حتی در سفر 🌱با خودش عطری برمی‌داشت 🌸همیشه بوی عطر او 🌱به جا می‌ماند تو کوچه‌ها 🌸هر کسی رد می‌شد می‌گفت 🌱چه بوی خوبی ای خدا 🌸پیامبر خوب خدا 🌱از این جاها رد شده است 🌸سراسر کوچه پر از 🌱بوی محمد ص شده است 🌸هر جا می‌رفت، آن جا می‌شد 🌱باغ گل محمدی 🌸همه با هم داد می‌زدند 🌱خوش آمدی، خوش آمدی 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: مثل مروارید 🌸پیامبر عزیز ما 🌱خیلی می‌گفت به دیگران 🌸باید که خوب شسته شود 🌱همیشه دندان و دهان 🌸خودش همیشه برمی‌داشت 🌱مسواکی را بعد غذا 🌸یواش یواش تمیز می‌کرد 🌱به خوبی هر دندانی را 🌸آخر شب هم همیشه 🌱به دندان خود می‌رسید 🌸تا مسواکش را نمی‌زد 🌱تو رختخواب نمی‌خوابید 🌸تک تک دندان‌های او 🌱تمیز و زیبا و سفید 🌸وقتی می‌خندید می‌شدند 🌱شبیه چند تا مروارید 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: دو چشمه ی آب 🌸پیامبر عزیز ما 🌱وقتی هنوز بچه‌ای بود 🌸صورت خود را خوب می‌شست 🌱همیشه حتی صبح زود 🌸مشت‌های خود را پر می‌کرد 🌱آب می‌پاشید به صورتش 🌸یواش‌یواش با حوصله 🌱دست می‌کشید به صورتش 🌸صورت پاکش می‌تابید 🌱درست مثل آفتاب 🌸چشم‌های او همیشه بود 🌱مثل دو تا چشمه‌ی آب 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737