اضطرابِ حرم از تشنگیِ مشک تو نیست
بی علمدار شدن،رنگ پریدن دارد....
#محرم
#امامحسین
#تاسوعا
@banoomousavi
هدایت شده از یادداشت💌✍
سفارش امام باقر علیه السلام برای تسلیت گویی در روز عاشورا 👇
⚫️ اَعْظَمَ اللهُ اُجُورَنا وَاُجورَکُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِالسَّلامُ وَجَعَلَنا وَاِیّاکُمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ ال محمّد علیهمُالسّلام
مصباح المتهجد،صفحه772
#عاشورا
#امام_حسین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@zemzemh60
کربلا برای من یک روایت است. یک روایت تماموکمال و بینقص که تمام عناصر آن با هنرمندی تمام چنین قصهای را ساختهاند که از پسِ سالها، نهتنها کلمههای آن فرسوده و خاکخوردهتر نمیشود که به برکت خون قهرمانانش، تازگی و تأثیرگذاریاش هزاربرابر میشود.
کربلا برای من یک روایت اصیل است که در دل خود هزار خردهروایت دارد. خردهروایتها یا همان قصههای کوچک جایگرفته در این حادثهٔ عظیم، میتواند قصه یا روایتِ هر کدام از ما باشد؛ کافیست خودمان را توی یکی از همین خردهروایتها پیدا کنیم.
من وقتهای زیادی توی قصهٔ مسلم، راهی کوفه شدهام. وقتهای زیادی جزو لشکر یزید بودهام و تردید به جان و دلم افتاده است. وقتهای زیادی گوشهٔ چادری به تماشای رباب نشستهام که گهوارهٔ خالی را تکانتکان میدهد و...
من هر سال، آدمِ یکی از همین قصههایِ کوچک سازندهٔ روایت بزرگی بهاسم کربلا شدهام و هر بار بخشی از خودم را بهتر و دقیقتر دیدهام.
با همهٔ اینها دوتا قصهٔ کوچک از این قصهٔ بزرگ است که همیشهٔخدا خودم را توی آنها دیدهام و هر بار با همین قصهها، دلم را به کاروان حسینبنعلی نزدیکتر کردهام؛ قصهٔ «وهب» و قصهٔ «حر».
من هر بار با قصهٔ وهب به رستگاری امیدوارتر شدهام و هرجا که کلیسا یا تمثالی از مسیح دیدهام، یادم به وهب افتاده و فکر کردهام که وهب وقتی حسین(ع) را داشت، بهجای گفتن «ایلی... ایلی کماسبقتنی» از سر تنهایی و همچون مسیح مصلوبشده، به چشمهای حسینبنعلی چشم دوخته و آرام در همیشهٔتاریخ خوابیده است؛ خوابی که او را همچنان از پسِ روزهای تاریخ برای زنی مثل من زنده نگه داشته تا حتی توی همان کلیسای خیابان استقلال استانبول هم با دیدن تمثال مسیح، چیزی من را وادار به یادآوری کربلا و قصهٔ وهب، مادر و همسرش کند.
و اما حر بن ریاحی... قصهٔ حر، قصهٔ امید است در اوج ناامیدی. قصهٔ بازگشت به وطن است در اوج تجربهٔ غربت. قصهٔ سروسامان یافتن است در اوج بیسروسامانی. قصهٔ حر، قصهٔ آبادیست بعد از ویرانی.
من هر بار که قصهٔ حر را خواندهام، دیدهام که بندِ پارهشدهٔ دلم به چیزی بزرگ، مقدس و مهربان متصل شده و عزت رفتهام همچون آبی که ریخته شده، دوباره، بهتر و ارزشمندتر به من برگشته است.
و در آخر، کربلا روایتهای زیادی دارد. این قصه، همان قصهای است که هر کس به زعم و قدرِ فهم خودش آن را جورِ متفاوتی روایت میکند. مداح و شاعر و روضهخوان و پژوهشگر و اسلامشناس یا حتی آباجانِ من که «سنه قوربان حسین» از زبانش نمیافتد، هر کدام بهاندازهٔ حد فهم خود عاشورا را روایت کردهاند و همهٔ این روایتها، اصلِ روایت و خردهروایت، همیشه من را مطمئن کرده که قصهٔ عاشورا، تنها قصهٔ این دنیاست که به شنوندهٔ آن، چه گریهکردن بلد باشد، چه گریهکردن از خاطرش رفته باشد، عزت و ارزشمندی میدهد. این قصهٔ تنها قصهای است که شنوندههای آنهم همچون قهرمانان قصه، ارج و قرب پیدا میکنند.
✍️ فاطمه بهروز فخر
@banoomousavi
هدایت شده از مجله افکار بانوان حوزوی
.
برشی از لُهوف...
✍سیده ناهید موسوی
دشمن، جنگ، نیزه، بی آبی، یتیمی، آوارگی، شهادت و خون... واژگانی که درطول تاریخ تکرار میشوند. آن زمان که سرزمینی به نام «کرببَلا» قتلگاه اولاد پیامبر(ص) شد، تا مظلومیت آنان و رسوایی دشمنان تا بعد از ۱۴۰۰سال همچنان باقی بماند و خون شهدای کربلا بجوشد و نامشان پُرتکرار باشد.
مَصائِبٌ بَدَّدَتْ شمْلَا لنَّبِي فَفي قَلْبِ الْهُدی اءَسْهُمّ یَطِفْنَ بِالتَّلَفِ وَ ناعِیاتٌ وَ جَریحٍ، وَ مَفجُوعاتٌ بِفَقْدِ لِلْخُدُودِ، وَ عادِماتٌ لِلْجُدُودِ، وَ مُبدِیاتٌ لِلِنّیاحَةِ وَ الْعَویل، وَ فاقِداتٌ لِلمُحامي وَ الْکَفیلِ. فَیا اءهْلَ الْبَصائِرِ مِنَ الأنامِ، وَ یاذَوي النَّواظَرِ وَ الأَفْهَامِ، حَدِّثوا نُفُوسَکُمْ بِمَصائبِ هاتِیکَ الْعِتْرَةِ، وَ نَوّحُوا بِاللهِ لِتِلكَ الْوحْدَةِ و الْکَثْرَةِ، وَ ساعِدُوهُمْ بِمُوالاةِ الوَجْدِ و العِبْرَةِ وَ تاسَّفوا عَلي فَواتِ تِلكَ النُصْرَةِ. فَإنَّ نُفُوسَ اءُولئکَ الاقْوامِ وَدائعُ سُلْطانِ الأنَامِ، وَ ثَمَرةُ فُؤادِ الرَّسُولِ، وَ قُرَّةُ عَیْنِ الزَّهراء اَلبتُولِ، وَ مَنْ کانَ یَرْشِفُ بِفَمِهِ الشَرّیفِ ثَنایاهُمْ، وَ یُفَضِلُ عَلي اءمَّتهِ اءُمُّهُم وَ اءَباهُمْ.*
مصیبتهایی که کانون خاندان پیامبر(ص) را پریشان کرد و تیرهایی که در دل خورشید هدایت نشست و آن قلب بشریت را از کار انداخت. و فریادهای طنین انداز زنان خبر از مرگ آنان میداد و آن جناب را مخاطب میساخت و آتش سوزان حزن و اندوه و تاسف را در دلش شعله ور میساخت. ای کاش فاطمه(س)و پدرش میدیدند که دختران و فرزندانشان را پا برهنه کردهاند و عدهای را زخمی و گروهی را اسیر و برخی را سر بریدهاند. دختران خاندان نبوت گریبان چاک و مصیبت زده و با موهای پریشان از پشت پردهها بیرون آمده و بر صورتهای خود سیلی میزنند و در غم ازدست دادن حمایت گران و سرپرستان خود، صدا به نوحه و زاری بلند نمودهاند. ای مردم آگاه و ای انسانهای تیزبین ، قتلگاه این خاندان رابه یاد بیاورید و به بی کسی و غربت آنان و زیادی دشمنان، نوحه سرایی کنید و با غم و اندوه و اشک چشمانتان ، آنان را یاری نمایید که جانهای آنان امانتهای پروردگار جهان و میوه دل پیامبر(ص). مسلمانان و نور چشم فاطمه زهرا هستند. آنان کسانی اند که پیامبر(ص) با دهان مبارکش دندانهای آنان را میمکید و پدر و مادر آنان را از پدر و مادر خود برتر میدانست.
بند بند مقتل لُهوف؛ روضه مجسمِ احوالات غزه مظلوم است، امتحانی الهی که از هفتم اکتبر سال گذشت برای مردمان غزه آغاز شد و همچنان نیز ادامه دارد.هرروز خبر شهادت از پیر و جوان، پدر یا مادر، شیرخوار و کودک به گوش میرسد گویی حادثه دلخراش کربلا در آن خطه از عالم هر بامداد و شامگاه رخ میدهد. غزه قتلگاه تعداد محدودی نیست، بلکه شاهد نسل کشی در وجب به وجب خاک خود میباشد. قحطی و خشکسالی که منجر به شهادت کودکان و نوزادان میشود و بی آبی ممتدی که عادت یزیدیان است.کربلا پس از هزار و اندی سال مقدس و فراموش نشدنیست باشدکه غزه را نیز درلابلای صفحات تاریخ به فراموشی نسپاریم زیرا «کُل یومٍ عاشورا و کُل ارضٍ کربلا»
*اللهوف علی قتلی الطفوف؛سید ابن طاووس.
نصرٌ من الله و فتح قریب
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
هدایت شده از روزنامه سراسری سراج
سراج خوان شوید!
صفحه اول روزنامه سراج/ یکشنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۳
✅عاجزتر از همیشه
بایدن تکمیل کننده پازل ترامپ خواهد شد
سراج روزنامه سراسری صبح ایران
@serajna
سیده بانو
« حجاب از دریچه کتاب» ⭐️🧕🏻امسال جزء پرفروشترین کتابهایی بود. که در نمایشگاه کتاب تهران در دست کتا
انتشار مجدد یادداشت «حجاب از دریچه کتاب» در روزنامه سراسری سراج امروز ۳۱/۴/۱۴۰۳
به ✍ سیده ناهید موسوی
@banoomousavi
#فتح_خون
نیک بنگر! فراز سرت آسمان است و زیر پایت سفینهای که در دریای حیرت به امان عشق رها شده است. این جاذبه عشق است که او را با عنان توکل به خورشید بسته است و خورشید نیز در طواف شمسی دیگر است و آن شمس نیز در طواف شمسی دیگر و... و همه در طواف شمس الشموس عشق، حسین بن علی(ع) ... مگر نه اینکه او خود مسافر این سفینه اجل است؟ یاران! اینجا حیرتکده عقل است ... و تا «خود» باقی است، این «حیرت» باقی است. پس کار را باید به «مِی» واگذاشت؛ آن مِی که تو را از «خویش» میرهاند و من و ما را در مسلخ او به قتل میرساند. آه! اِنَّ اللهَ شاءَ اَن یَراکَ قَتیلاً.
گاه هست که کس از «خویشتن» رسته، اما هنوز در بند «تن خویش» است... تن هم که مقهور دهر است. آنگاه از دهر مینالد که:
یا دهر اف لک من خلیل
کم لک بالاشراق و الاصیل
من صاحب او طالب قتیل
و الدهر لا یقنع بالبدیل
و انما الامر الی الجلیل
و کل حی سالک السبیل
این آوای حسین است که از خیمه همسایه میآید، آنجا که «جون» شمشیر او را برای پیکار فردا صیقل میدهد. شعر و شمشیر؟ عشق و پیکار؟ آری! شعر و شمشیر، عشق و پیکار. این حسین است، سر سلسله عشاق، که عَلَم جنگ برداشته است تا خون خویش را همچون کهکشانی از نور بر آسمان دنیا بپاشد و راه قبله را به قبله جویان بنمایاند. آنجا که قبله نیز در سیطره حرامیان خون ریز است، عشاق را جز این چارهای نیست.
✍️شهید سید مرتضی آوینی
@banoomousavi