eitaa logo
سیده بانو
54 دنبال‌کننده
822 عکس
69 ویدیو
12 فایل
✨به نام خدایی که قلم را آفرید و آن را شایسته قسم خود قرار داد... ن و القلم و ما یسطرون ✨ ⁦✍️⁩یادداشت، خاطره‌، دلنوشته، داستان 📝 ✍️ سیده ناهید موسوی @banoomousavi
مشاهده در ایتا
دانلود
«روزگار غریب» دنیا؛ به معنای «أدنی» و نزدیک بودن است و در معنی دیگر دنائت و پستی نام دارد. البته اسم شخص مونث نیز می‌باشد. تا دنیا، دنیا بوده است بساط روزگار همین است که هست. در این دنیای غریب روستاها، شهرها و کشورها و حتی خانه‌ها با آدم‌هایشان زیبا می‌شوند. انسان محور اصلی جهان که اشرف مخلوقات است وبا انتخاب میان خیر و شر، انسانیت و رذالت، راه و روش خویش را مشخص می‌کند که به نفس خویش آری بگوید، و یا به طاعت از خداوند. حال دنیا خوب نیست. همه جا جنگ است، برخی در دنائت درون خود در ستیزاند و اینگونه دامنه جنگ را گسترش می‌دهند. تحریم، جنگ در منطقه، گرسنگی و... روز به روز اوضاع را آشفته‌تر می‌کند. اکنون که همگی درحال مبارزه و جنگیدن با شرایط موجود هستیم نباید سکوت کنیم. گوش دنیا کَر شده است. همه با یکصدا فریاد دفاع از مظلوم سَر بدهیم‌. دشمن دنیا و درونش را به آتش کشیده است نه انسانیتی به معنای واقعی مانده است و نه زمانی برای تامل و درنگ. در این نقطه از زمان و جهان نظاره‌گر ظلم و کشتار بی وقفه مردمانی مسلمان هستیم. هرگز دنیا را اینگونه بی‌رحم و مروّت ندیده بودم، باید اشک ریخت برای دنیا و اهلش چه مردمی که سکوت‌شان را شکسته‌اند و چه مردمی که لال شده‌اند. برای فلسطین و مردم غزه اشک خون باید ریخت. برای این جنگ ظالمانه بی وقفه و کودکانی که زیربمباران ظالمان جان می‌دهند. نه طرح و برنامه دشمن برای از بین بردن نام مقدس فلسطین و کوچ اجباری پیش خواهد رفت و نه ننگ بزرگی که کشورهای مسلمان با بی‌طرفی به خود گرفته‌اند. و هنوز هم تکرار می‌کنیم که فتح قدس و آزادی نزدیک خواهد بود. «پروردگارا حال دنیا و اهلش را دگرگون و نیکو بگردان. نصر من الله و فتح قریب» ✍🏻سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
《اشک‌هایی برای وطن، آه هایی برای غزه》 در این روزهای غمبار، بارها از شنیدن خبرهای تلخ اشک ریختم و قلبم از درد تیر کشید. اردیبهشت امسال که از راه رسید، هر روز بی‌اختیار یاد حادثه پرواز تلخ اردیبهشت می افتم؛ زخمی که هنوز تازه است. ۳۰ اردیبهشت پارسال، زخم دیگری بر دل‌های ما نشست؛ دردی از جنسی دیگر. بندر شهید رجایی، همانند بندر بیروت، در آتش سوخت و ذوب شد تا سوختن غزه، یمن و دیگر سرزمین‌های ستمدیده را از نزدیک به ما نشان دهد. ما همدردیم؛ همدرد هموطنان داغدار در بندرعباس، و همدرد مسلمانانی که گرچه هم‌وطن ما نیستند، اما اسلام و انسانیت، ما را به هم پیوند می‌دهد. هر نقطه‌ای از وطن که بسوزد، همه‌ی ما از درد به خود می‌پیچیم؛ چه حادثه سقوط هلیکوپتر باشد، چه ریزش پلاسکو و متروپل، و چه سوختن مجهزترین بندر کشور. شاید گذر زمان برخی زخم‌ها را به ظاهر درمان کند، اما ردشان تا ابد بر جان ما خواهد ماند. وای بر ما اگر داغِ غزه برایمان عادی شود؛ اگر تصاویر کشتار و ویرانی و پرپر شدن انسانیت، دیگر قلبمان را نسوزاند. ما باید آگاه باشیم که آخرتی در پیش است و همه‌مان در برابر خون مسلمین و مظلومان منطقه مسئولیم.امروز جهان به شجاعت یمنی، ایستادگی به سبک غزه و غیرت ایرانی نیاز دارد تا دشمنان انسانیت را زمین‌گیر کند. بند بند وجودم برای وطن داغدارم بی‌تاب است؛ شبی که گذشت، یک چشمم برای ایران گریست و چشم دیگرم برای زخم بی‌پایان غزه.مردم بندرعباس صف کشیدند تا با اهدای خون، کمبود بیمارستان‌ها را جبران کنند.اما در غزه، دیگر بیمارستانی نمانده که امیدی باشد. کودکی از سوء تغذیه جان می‌دهد و کودکی دیگر، زیر بمباران‌های رژیم غاصب به شهادت می‌رسد. با این حال باید همدردی و دعاهایمان را نثار کنیم؛ نثار آتشی که با خون خاموش می‌شود و نثار شعله‌هایی که بی‌وقفه در غزه زبانه می‌کشد. 《تسلیت به وطنم ایران همدردیم و داغداریم نصرٌ مِنَ الله و فتحٌ قریب》 ✍سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
دهه‌ای به وسعت کرامت یک دستم وضو دارد و دلم لبریز از شوق است؛ شبِ ولادتِ نور است و من به محضر شاه خراسان می‌رسم… عزیزِ دلِ خواهر. همه‌جا غرق در شادی‌ست؛ گویی هوای مشهد عطر تازه‌ای گرفته. چایِ چایخانه‌ها جان‌دارتر شده، قندها شیرین‌ترند، و شیرینی‌های رضوی در کنار یک استکان چای، خوشمزه‌ترین ترکیب دنیاست. خیابان‌های منتهی به حرم، پُر از قدم‌هایی‌ست که با عشق می‌آیند. زائرها از هر سو جاری‌اند، مثل رودهایی که فقط یک مقصد دارند: صحن آقا. سرمست از بوی شب‌بوهای حرم، نفس‌های عمیقی می‌کشم. عشق به اهل بیت علیهم‌السلام و آقای رئوف، در عمق جانم جاری‌ست. این خاصیت حرم است؛ همیشه بیدار، همیشه زنده. هرکه باشی و از هرکجا که آمده باشی، دل‌ات را می‌سپاری به پنجره‌ی فولاد، بی‌قید و شرط. یک «یا رضا» کافی‌ست تا اشک از چشم‌هات بریزد و دلت، نرم شود. دهه کرامت از راه رسیده؛ ده روزِ روشنی که آغازش با ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیهاست و اوجش در میلاد برادر مهربانش، امام رضا علیه‌السلام. انگار این دهه، بهانه‌ای‌ست برای شکفتن دل‌ها، برای مهربان شدن آسمان با زمین. شهرها چراغانی‌اند، دل‌ها مهمانند و آینه‌ها از نور لبریز. از حرم حضرت معصومه در قم تا بارگاه امام رضا در مشهد، جاده‌ای از نور کشیده شده. این جاده، فقط مسیر میان دو شهر نیست؛ مسیر دل‌هایی‌ست که عاشقانه از خواهر به برادر متوسل می‌شوند. من هم یکی از همین دل‌ها هستم؛ کوچک، مشتاق، گره‌خورده به دعا. و من، چون کودکی نوپا، گوشه‌گوشه‌ی صحن‌ها را قدم می‌زنم. تسبیح در دست، ذکر «الحمدلله» بر لب، آرام گرفته در سایه‌ی نگاهش. به حرم که می‌نگرم، انگار بهشتی‌ست که هر بار دیدنش تازه است؛ با همان شکوه، همان مهربانی. می‌نشینم کنج یکی از رواق‌ها و برای همه‌ی آرزوهای خاموش دعا می‌کنم. برای دل‌هایی که هنوز راهی مشهد نشده‌اند. برای همه‌ی آن‌هایی که دل‌شان به این صحن طلایی گره خورده اما جسم‌شان فرسنگ‌ها دور است. و برای خودم، که همیشه بی‌قرارم و همیشه در جست‌وجوی آرامشی‌ام که فقط این‌جا پیدا می‌شود. ای امام رئوف، در این شب‌های پُر از کرامت، نگاهت را از ما دریغ مکن. دل‌مان را به آستانت گره زده‌ایم، تا هر بار که خسته‌ایم، یادمان بیاید خانه‌ای داریم در پناه تو؛ روشن، امن، بی‌انتها. ✍🏻سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
سید ناهید موسوی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه عنوان کرد: دهه کرامت، یکی از برساخته‌های فرهنگی‌ـ‌دینی معاصر شیعی است که بر مبنای مناسبت‌های میلاد امام رضا علیه‌السلام و خواهر بزرگوارشان حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها شکل گرفته است. این دهه که از یکم تا یازدهم ذی‌القعده ادامه دارد، به‌عنوان بازتابی از پیوند عمیق عاطفی، معرفتی و ایمانی این دو شخصیت نورانی، بستری فراهم می‌آورد تا مفاهیم بنیادین اخلاق اسلامی، به‌ویژه کرامت انسانی، مورد توجه و بازشناسی قرار گیرد. 🔗لینک کامل یادداشت در خبرگزاری حوزه : https://hawzahnews.com/xdH9D @AFKAREHOWZAVI
🌱«اسم خواهر من دزفول است» ✍️به قلم طیبه فرید اولین بار توی دست های ظریف خانم خاقانی معلم خط کلاس دوم راهنمایی دیدمش. قلم دزفولی برای من چیزی شبیه گز اصفهان و چاقوی زنجان و مسقطی لار بود. یک لاخِ نی از نیزارهای دزفول که ظرافت و براقی اش روی خیزران را کم کرده بود. بزرگتر که شدم پای تقویم که به زندگی ام باز شد دزفول روز چهارم خرداد بود فردای آزادسازی خرمشهر که توی شلوغی صدای «مَمَّد نبودی ببینی»کویتی پور گُم می شد. من حتی توی عالم خودم فکر می کردم روز چهارم خرداد روز آزادسازی دزفول است. دستم که به نوشتن رفت آن قدر مناسبت های تقویم توی صفِ نوشتن بودند که نوبت به چهارم خرداد نمی رسید. تا همین یکی دوسال پیش که رسانه ها گفتند صعده یمن و دزفول ایران را یک مادر زاییده. خانم خاقانی پیوست فرهنگی قلم نی را از قلم انداخته بود. من هم که فراست و تیزی مولانا را نداشتم که از سکوت نی حرف دلش را بشنوم. توی تاریخ جنگ، دزفول بالاترین نقطه ی قُله بود. بیشترین موشک‌ها را ریخته بودند روی سرش! آنقدر زخم و زیل که اسمش را گذاشته بودند «بلد الصواریخ».شهر موشک ها....دزفول هیچ وقت اشغال نشد. بعضی معلم های دزفولی حتی زیر موشکباران مدرسه را تعطیل نکردند. بَنّای دزفولی با پس زمینه دودِ سیاه بمباران آجر می گذاشت روی آجر و دیوار خانه ای را بالا می برد که یک ماه قبل موشک ها ترتیبش را داده بودند. خانم خاقانی هیچ‌کدام این ها را نگفته بود! اینکه زن ها و دخترهای دزفول روزها پشتیبانی جنگ بودند و شب ها با لباس پوشیده سر روی بالشت می گذاشتند که‌ چشمِ موشک بعثی ها به قد و بالای ناموس دزفول نیفتد! چه چیزهایی می شد پیوست فرهنگی قلم دزفولی باشد و از قلم افتاده بود. تقدیر بود یا اتفاق امروز وقتی داشتم سوال های امتحان منطق بچه‌ها را می نوشتم که ارسال کنم برای خانم «دال» با خودم گفتم حالا که فهمیدی دزفول خواهر صعده است باز هم‌ فرقی نکرد! خانم خاقانی خبر نداشت و نگفت! توئی که خبر داشتی می گفتی.... نگاهی به برگه سوال ها انداختم. زیر خط آخر نوشتم: جواب دادن به سوال زیر اختیاری است.در صورت نوشتن پاسخ صحیح یک نمره به نتیجه آزمون شما اضافه می شود «چه شباهت هایی میان مقاومت مردم دزفول در جنگ تحمیلی و مقاومت جنبش انصار الله یمن در برابر اسرائیل وجود دارد» سوال اختیاری آخر برای اکثر بچه ها پایان باز بود اما توی دنیایی که شلوار سه خط و دمپایی پلاستیکی آدم‌های مبارز پیوست فرهنگی دارد روا نیست برگه سوال امتحانی من بدون پیوست فرهنگی بماند. @AFKAREHOWZAVI
«ادبیات در دمای ۱۸۰ درجه» جهانی تازه پیش رویم گشوده شد‌. تجربه‌ای، با رنگ و بویی دیگر. برای منی که سال‌هاست با قلم، نوشتن، کتاب و برگ‌های دفتر اُنس گرفته‌ام، این تجربه نو، جان دوباره‌ای به معادلات زندگی و روزمرگی‌ام بخشید. آموختن، ریشه در نهاد هر انسانی دارد؛ غریزه‌ای خدایی که تعلیم و تعلم را آغاز هر مسیر می‌داند. یادگیری زمان و مکان نمی‌شناسد. آدمی، در هر موقعیت و شرایطی در معرض آموختن است؛ و این فطرت اوست که گاه به سوی خیر، و گاه به سوی شر کشیده می‌شود. هنر؛ در جان برخی از ما به‌سرعت ریشه می‌دواند و رشد می‌کند. آنان که طعم هنر را می‌چشند، به آن پناه می‌برند تا چراغ راهشان باشد. هنر نوشتن، هنر آشپزی، هنر قنادی... همه این‌ها با چاشنی عشق، می‌توانند شکوفا شوند و استعدادها را بیدار کنند. من می‌نویسم؛ از همه زوایای زندگی. از اتفاقات، ابهام‌ها، دغدغه‌ها و جرقه‌هایی که در ذهن و دلم یکی‌یکی روشن می‌شوند. حس عمیقی درونم هست که مرا، بی‌اعتنا به زمان و مکان، به سمت قلم و دفتر می‌کشاند تا در آغوش نوشتن، آرامشی ناب را تجربه کنم. طرح و ایده که در ذهنم جرقه می‌زند، «بسم‌الله» را می‌گویم. دستانم؛ که به قلم خو گرفته‌اند، این‌بار سراغ آرد، تخم‌مرغ، وانیل و دیگر مواد می‌روند و آن‌ها را با دقت اندازه گیری و آماده می‌کنم. بارش کلمات آغاز می‌شود؛ جمله‌ها یکی‌یکی شکل می‌گیرند. درست مانند هم‌زدن مواد کیک اسفنجی با دور ت‍ُند و کُند همزن برقی، که ترکیبی هماهنگ می‌سازد. آرد الک‌شده را آرام‌آرام به مایه می‌افزایم، همان‌طور که شروع به بازخوانی متن می‌کنم. مواد در قالب ریخته شده را در دمای ۱۸۰ درجه فر قرار می‌دهم. این متن نیز، باید به‌درستی پخته شود تا بالا و پایین آن تنظیم گردد، کلمات صیقل بخورند، جمله‌بندی‌ها نرم و روان شوند. کیک که خنک شد، برش می‌خورد؛ لایه‌هایش با میوه، مغزیجات و خامه فرم‌گرفته پر می‌شود. متن هم، پس از چند بار بازخوانی، ویراستاری نهایی می‌شود. نقطه، ویرگول، نیم‌فاصله‌ها… همه‌چیز باید سر جای خود باشد. لایه‌های کیک روی هم قرار می‌گیرند، خامه‌کشی می‌شود، ساعتی در یخچال می‌ماند تا آماده‌ی کاور نهایی و تزیین شود. همان‌گونه که با ظرافت کیک را با خامه فرم گرفته می‌پوشانم و به آن رنگ و جَلا می‌دهم، متن ویرایش‌شده را برای انتشار آماده می‌کنم؛ متنی نرم،امیدبخش و به‌دور از تیزی، تا دل مخاطب را بنوازد. پیش از آن‌که در دنیای عطر و طعم وانیل و کاکائو غرق شوم، در دنیای واژه‌ها و ادبیات غرق بوده‌ام و هنوز، با این جادوگر خاموش، رفیقم. روزگاری به شیرینی طعم کارامل و به خوش‌عطری توت‌فرنگی، در سایه‌سار ادبیات و دوستی با قلم و کتاب برایتان آرزومندم. ✍🏻سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
سیده ناهید موسوی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه عنوان کرد: شاید در نگاه نخست چنین به نظر برسد که بهترین موقعیت برای اعلام پیام مهمی مانند امامت و ولایت حضرت علی (ع)، در خود ایام حج و در مکه مکرمه بوده است؛ جایی که مسلمانانی از اقصی نقاط عالم اسلام در آن جمع‌اند. اما اگر با دقت بیشتری به تدبیر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نگاه کنیم، درمی‌یابیم که انتخاب زمان و مکان غدیر، به‌غایت حکیمانه و دقیق بوده است. لینک کامل خبر در خبرگزاری حوزه: https://hawzahnews.com/xdN7f @AFKAREHOWZAVI
«درخط انتقام» وطن هم‌چون مادر است.ایران، مادر فرزندان شجاع و با غیرت فراوانی‌ست. درگوشه گوشه این خاک با آغوشی پر از مهر و با صلابت، برای زن و مرد، کودک و جوان امنیت به ارمغان آورده است. تعدادی از فرزندان غرور آفرینی می‌کنند، برخی عالم و دانشمند می‌شوند و بقیه آن‌ها جان می‌دهند و با شهادت، تا پای جان از وطن دفاع می‌کنند. زخم‌های وطن را با مردانگی و ایستادگی یکی پس از دیگری التیام می‌بخشند. قهرمانان وطن بزرگ شده و کابوسی برای دشمن می‌شوند، در نهایت قهرمانان پرورش یافته درآغوش مادر را دشمنان مزدور به شهادت می‌رسانند و این یعنی عاقبت به خیری زیرا، دعای خیر مادری بدرقه راه آنان بود. تعداد فرزندان قابل شمارش نیست از دل این وطن قهرمانان زیادی جوانه زده‌اند. حتی اگر دشمن ناجوانمردانه می‌زند و ما شهید می‌دهیم اما، سرداران و سرلشکران فراوانی همچون سلامی‌ها، باقری‌ها و حاجی زاده ها و... هنوز هم در این وطن نفس می‌کشند. وطن سال‌هاست آموخته است که آغازگر جنگ و خونریزی نباشد، اما ترسیم‌گر خوبی برای پایان هاست. نقطه سرخط می‌گذارد و صفحه سفید و تازه‌ای به روی روزگار می‌گشاید، گویی نه دودی آسمان را سیاه کرد و نه موشکی آتش به پا کرده بود. انتقام ترس و لرز کودکان، آوارگی و گرسنگی کودکان غزه و قطره قطره خون بی گناهان دیر یا زود گرفته می‌شود و بیچارگی اسرائیل را در تاریخ می‌نویسیم. اسرائیل؛ خار پهلوی اسلام به زودی ریشه کَن می‌شود. و دعای مادر درحق فرزندان قطعا مستجاب است برای روزی که جنگ و اسرائیل باهم تمام شود و جهانیان برای ایران و ایرانی سرتعظیم فرود بیاورند. به قول شاعر : گرچه گاهی تندبادی شاخه‌ای را هم شکست سرو می‌ماند ولی توفان به پایان می‌رسد ✍🏻سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
«امامیِ انقلابی» این روزها صدای تلویزیون و شبکه خبر درطول روز در خانه می‌پیچد. به قاب تلویزیون خیره بودم که صدای تکبیر بانو امامی و همکاران پشت صحنه بلند شد، با صلابت و صدایی رسا بدون لرزش، لب به تکبیر گشود و با زبان بدن و انگشت سبابه همزمان برای دشمن حقیر، خط و نشان کشیدند تا به نوبهِ خود ایران و ایرانی را سرافراز کنند. اگر در سنگرهای سوریه و لبنان حاضر نشویم و نجنگیم، باید در تهران با دشمن مقابله کنیم. این جمله را بسیار بسیار تکرار کردیم و جاهلان و افراد نادان فراوانی به ما خندیدند و اکنون به این نقطه رسیدیم که علاوه بر جنگیدن در سنگر کشورهای مسلمان و همسایه از خاک وطن دربرابر تجاوزات رژیم صهیونسیتی که دشمن اسلام، انسانیت و حقیقت است ایستادگی و مقاومت کنیم. اینکه دشمن داخلی و خارجی سعی بر ضربه زدن به کشور اسلامی دارد و البته خنجر زدن دشمنان داخلی بسیار دردناک‌تر است زیرا، بوی وطن فروشی و خیانت به هموطنان متعفن‌تر و مکروه‌تر از خیانت و حمله دشمن خارجی است. وعده الهی بر نصرت حق و دین مبین اسلام تاکید دارد. گرچه تصاویر حملات شیرمردان جمهوری اسلامی از فضاهای مجازی هم‌چون؛ اینستاگرام و یوتیوب با حذف و محدودیت مواجه می‌شود اما دنیای حقیقی شاهد ذلت و لگدمال شدن رژیم غاصب است. در ششمین روز جنگ، از موج دهم حملات عبور کردیم. موج‌هایی که به یاری خداوند با جذر و مدشان روزی اسرائیل منحوس را غرق می‌کنند و عبرتی برای تاریخ می‌شوند‌. این جنگ، ترکیبی از حملات موشکی_سایبری و خطرناک‌تر از آن عملیات روانی دشمن بر مردم است که تنها راه دفع آن ایمان و تقویت روحیه معنوی می‌باشد. هر یک از بانوان این سرزمین اکنون، باید یک خانم امامی و انقلابی باشیم و زینب گونه در تمام زوایای زندگی عمل کنیم. خانه‌هایمان را به محلی پر از آرامش و همدلی تبدیل کنیم، در محل کار سخت‌تر از قبل کار کنیم و در فضای مجازی از حق و حقیقت که مرز آن به خوبی مشخص شده است دَم بزنیم تا در پناه حق پیروز و سربلند باشیم. نصرٌ من الله و فتح قریب ✍🏻 سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
گُنبد طلایی گنبد آهنین که در این سال‌ها برای خود اسم و رسمی درآورده بود حالا و به لطف شیرمردان ایرانی به آشپال آهنی تبدیل شده و حتی سالی یک‌بار هم ذکر خیرش میان مردم نیست. گنبد آهنینی که استحاله و از شئ به شي دیگر تبدیل شده، با هدف‌گیری هایی همچون؛ سجیل، خیبر و هایپرسونیک نه تنها اُبهت کاذب خود را از دست داده، بلکه مایه تمسخر و البته سوژه خوبی برای طنازان شده است تا محتوای دست اول خود را برای این روزها جفت و جور سازند. به عنوان یک ایرانی باید بگویم که؛ گنبد داریم تا گنبد.گنبد طلایی و شاه خراسان که همگی خاطره داریم. گنبد و صحن و سرایی که پناه خستگی برای ما ایرانی جماعت است. آستان مقدس امام رضا علیه السلام با آن همه شکوه و عظمت مقصد میلیون‌ها میلیون زائر و دلداده است. تنها گُنبدی که شیفتگان برای دیدن آن نذر و نیازهای فراوانی می‌کنند. گنبد آهنی دشمن با گنبد آقا جان ما اصلا قابل قیاس نیست. اما ایرانیان باید بدانند که ایران؛ ایران امام رضاست. گرچه دشمن تا دندان مسلح و بی‌رحم و مروت باشد اما، اراده خداوند بالاتر و برتر است. ما همگی در پناه امام رضا (ع) هستیم و دخیل بسته به پنجره فولاد حضرت با ایمان و تقوایی راسخ ضامن آهو را ضمانت دهنده وطن و ملت خویش کرده‌ایم. و در آخر اینکه زندگی به زیبایی جاریست در همسایگی آقاجان و در گوشه گوشه ایران عزیز ان شالله. نصرٌ من الله و فتح قریب ✍🏻سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
وطن، پاره‌تن؛ روایت داغ‌های مشترک به نیت نوشتن برای وطنم، یک دست وضو می‌گیرم. نیت؛ قدم اول و لازمه انجام کارهای کوچک و بزرگ است. حقیقتاً اتفاقات و حواشی این روزها فراوان است و آغاز کردن از کدام نقطه کار را برایم سخت می‌کند. از شما چه پنهان، این روزها داغ از دست دادن فرماندهان و دانشمندان هسته‌ای بسیار بزرگ است. دلم برای مادران و همسران شهدا می‌سوزد. برای کودکان تهران و تبریز، لرستان و... که در آرزوی بزرگ شدن، دشمن پلید لبخند و دنیای کودکی را از آنان ربود. برای مادرانی که حالا همسر شهید شدند و باید بار یک خانواده را به تنهایی به دوش بکشند. مادران جوانی که با حس لطیف زنانگی اکنون باید نقش مادر و پدری را برای کودکان خود داشته باشند. برای جنین‌هایی که قبل از به دنیا آمدن، تولدشان در نطفه خاموش شد و برای داغ تازه این روزهایم، رایان؛ شهید دوماهه‌ای که در آغوش مادر زیر مشتی از خاک آسوده خفته است. شب‌های زیادی میان خنده‌ها و آسودگی‌هایم، جنگ نابرابر غزه خاطرم را مکدر می‌کرد و تصاویر به خاک و خون کشیده مردمان بی‌دفاع، خواب را از چشمانم گرفته بود. فکر و خیال، بغض و غصه‌هایم برای غزه را روی کاغذ می‌آوردم و بدون وقفه از غم غزه می‌نوشتم و در هر طلوع و غروب آفتاب برای پیروزی و شکست دشمن دعا می‌کردم. اما این روزها، غم به خانه‌ی خودمان برگشته است. تشییع پیکر خانواده‌هایی که با هم شهید شدند، روایت تازه‌ای از غربت و مظلومیت این خاک دارد. آن‌جایی که تابوتی کوچک کنار تابوت پدر قرار می‌گیرد، آن‌جایی که چادر مشکی یک مادر، هم لباس عزا و هم پرچم شرافت است. آن‌جایی که دخترکی با چشمان متعجب، به جای جشن تولد، میان دریای اشک و پرچم و سرود، بدرقه‌ی پیکر بی‌جان مادرش را نظاره می‌کند. این تشییع‌ها، فقط بدرقه‌ی پیکرها نیستند، سندی زنده‌اند از دشمنی کور و بی‌مرز با نور و دانش و خانواده. در خیابان‌های کشورمان، نه فقط یک دانشمند، بلکه قلب تپنده‌ی یک خانه به خاک سپرده می‌شود. خانه‌ای که دیگر چراغ‌هایش بی‌فروغ‌اند. زن و شوهری که با هم شهید شدند، کودکانی که کنار هم سوختند، فقط عدد نیستند. هرکدام قصه‌ای دارند، لبخندی دارند، صدایی که دیگر شنیده نمی‌شود. تشییع این پیکرها، راه رفتن بر زخم‌هایی‌ست که هنوز تازه‌اند، هنوز گرم‌اند. وطن، پاره‌ی تن ماست و امروز این پاره‌ها خونین‌تر از همیشه‌اند. ما عزادار نه فقط قهرمانان بزرگ، بلکه خانواده‌هایی هستیم که با هم به معراج رفتند؛ در یک نگاه، در یک لحظه، در یک انفجار. آیا این دشمنی با مادر بودن است؟ با کودک بودن؟ با خانه داشتن؟ با آرامش؟ ما با هر تشییع، عهد تازه‌ای می‌بندیم. عهد به ایستادگی، به تکرار حقیقت در جهان، به افشاگری در برابر جنایت. پیکرهای خانواده‌ شهدا به ما یادآور می‌شوند که وطن، اگرچه می‌گرید، اما هرگز تنها نمی‌ماند. نصرٌ من الله و فتح قریب ✍🏻سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
خوشا به حال چشم‌هایم... ✍🏻سیده ناهید موسوی خوشا به حال چشم‌هایی که برای عزیز زهرا (سلام‌الله‌علیها) اشک می‌ریزند. این اشک‌ها، نه فقط قطراتی بی‌هدف، که تجلی عشقی‌ست که از قلب برمی‌خیزد و به آسمان گره می‌خورد. جنس این اشک‌ها، نه از آب، که از جنس ایمان، دلدادگی و معرفت است؛ اشکی که سینه را آرام می‌کند، جان را جلا می‌دهد و دل را به دامان امن اهل‌بیت پیوند می‌زند. عشق به اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) غمی شیرین است؛ غمی که انسان را می‌سوزاند اما خاکستر نمی‌کند. بلکه چون آتش درونی کربلا، شعله‌ور می‌کند و در مسیر رشد و بیداری قرار می‌دهد. در این غم، زندگی‌ست... در این اشک، نور است... در این دلدادگی، راهی‌ست برای رسیدن به حقیقت. سپاس خدای را که حسین را آفرید؛ آفرید تا معنا ببخشد به آزادگی، به فداکاری، به بیداری. او را آفرید تا دل‌ها با نامش بتپد، تاریخ با یادش زنده بماند، و انسان، در پرتوی راهش به کمال برسد. چه نعمتی بالاتر از اینکه در عصر بی‌قراری، نام حسین، تکیه‌گاه جان انسان‌ها باشد؟ خوشا به حال ذاکرین و مادحان ارباب که ذکرشان بوی روضه دارد، و خوشا به حال خادمان آستان حسینی که عمرشان وقف خدمت به علمدار حقیقت شده است. چه افتخاری بالاتر از این‌که دست آدمی، در مسیر عشق به حسین، خادمانه بجنبد و زبانش روضه‌خوان باشد؟ و طوبیٰ لمن أحبّ الحسین و نادیٰ أبد ولله ماننسی حُسیناه..." خوشا آنان‌که دل‌شان را به روضه سپرده‌اند، و چشم‌شان را وقف اشکی کرده‌اند که مسیرش کربلاست... نصرٌ من الله و فتح قریب @AFKAREHOWZAVI