eitaa logo
بانوی آب
4.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
166 فایل
فاستقم کما امرت تبادل و تبلیغات انجام نمی شود. https://x.com/s_talebi22316/status/1902535959834431708?t=d9orzhhBmJVDYzd82eXDDg&s=19 @mahjobm
مشاهده در ایتا
دانلود
بهتر است سخنم را با سختی روزهای قبل طلبگی آغاز کنم. از مربی قرآنم شنیدم که ثبت نام حوزه ها شروع شده است، تا آن روز نمی دانستم که حوزه بانوان هم داریم!🤔 خیلی مشتاق شدم و شرایط ثبت نامش را پرسیدم.😍 ذهنم مشغول شده بود... نمی دانستم چطور با همسرم در میان بگذارم. چون میدانستم که مخالفت خواهند کرد.😔 به عقیده خانواده همسرم زن باید همیشه در منزل و سرگرم زندگی و بزرگ کردن فرزندانش باشد . حتی یکی از شرایط ازدواج همسرم این بود که بنده دانشگاه نروم، نمیدانستم با حوزه موافقت می کنند یا نه. متوسل شدم به ائمه ی هدی علیهم السلام 😢و لب به سخن گشودم و بعد از ۱۲ سال زندگی خواسته دلم را به همسرم گفتم... ... @banooyeab
ایشون گفتند که اصلا حرفش رو نزنم و...😔 چندروزی گذشت باخودم گفتم: بهتره مراحل ثبت نام رو انجام بدم تا شاید همسرم راضی شدن...🙏 از همسرم درخواست کردم تااجازه بدن تا مراحل ثبت نامش رو انجام بدم، ان شاءالله شاید خدا به دلشون انداخت و اجازه دادن... ایشون هم مردونگی کردن و این اجازه رو دادن، یادمه روزی که برای اولین بار قدم در حوزه گذاشتم یک حس عجیبی داشتم که اصلا وصف شدنی نیست😍 اطلاعات رو گرفتم و موقع اذان شد دیدم طلبه ها همه وضو گرفته برای ادای نماز وارد مسجد شدن. منم با اونها داخل مسجد شدم، چه حس خوبی داشتم چه فضای معنوی و دلنشینی! یادمه که از اکثر طلبه هایی که سر نماز بودن التماس دعا کردم و ازشون خواستم که دعا کنن تا سال آینده منم جزء طلبه های حوزه شون باشم.😅 روزها گذشت و از من اصرار و از همسرم انکار... یک روز به خودم گفتم حتماً صلاح نیست که من وارد این مکان مقدس بشم... ولی ته دلم راضی نمی شد😞 با داییم تماس گرفتم و ازشون خواستم تا استخاره ای برام بگیرن، تا هر چی خدا صلاح دونست، طبق فرمایش پروردگارم پیش برم... وقتی تماس گرفتم و جواب استخاره ام را و گرفتم فرمودن: استخاره ات عالی اومد ! خداوند در آیه۷۷سوره طه فرموده است:به موسی وحی کردیم که بندگانم را شبانه حرکت بده و برای آنان راهی خشک در دریا قرارده که نه از رسیدن فرعونیان بترسی و نه از غرق شدن بهراسی از ته دل خوشحال شدم☺️! ... @banooyeab
باهمسرم تماس گرفتم و گفتم استخاره کردم و خداهم صلاح میدونه که من این راه رو انتخاب کنم پس شما هم اینقدر سرسخت نباشین و اجازه بدهین بنده پس فردا آزمون ورودی رو شرکت کنم... ولی همسرم سرسخت تر از روزهای قبل گفتن: من صلاح نمی دونم! اون روز هم مثل روزهای گذشته با یأس و ناامیدی گذشت... یادمه شب چهارشنبه بود و آزمون ورودی روز جمعه بود همسرم هم اتمام حجت کردن و گفتن که دیگه اسم حوزه رو نیارم😢 نصفه های شب بود... از خواب بیدار شدم، وضو گرفتم، سجاده م رو پهن کردم، چادرم رو سرم کردم، ۲رکعت نماز حاجات خوندم و متوسل شدم به خود پروردگارم... چه شبی بود اون شب، قطره های اشکم یکی بعد از دیگری از چشمام سرازیر می شد😭 با خدای خودم عهد بستم که پروردگارا قرآنم رو باز میکنم اگر بازهم آیه ۷۷ سوره طه اومد یعنی خودت راهم رو انتخاب کردی.. پس باید سخت تر از روز های گذشته برای جلب رضایت همسرم تلاش کنم💪 قرآن رو آوردم و روبه قبله زارزار گریه می کردم 😭 با اینکه توی دلم می گفتم: من که نمی دونم آیه۷۷ سوره طه کدوم قسمت قرآنه، اصلاً امکان نداره این سوره و آن هم این آیه برایم باز شود! چشمام رو بستم و قرآن رو باز کردم قلبم تند تند می زد و احساس می کردم همین الانِ که از حال برم... ... @banooyeab
چشمام رو یواش یواش باز کردم... نمی خواستم به قرآن نگاه کنم باخودم می گفتم یعنی میشه همین آیه رو باز کرده باشم...؟! سرم رو پایین انداختم قسمت پایین صفحه رو نگاه کردم؛ صفحه۳۱۷قرآن کریم بود، بالای صفحه بعد را نگاه کردم، دیدم سوره طه ست ولی جرات نگاه کردن به صفحه قبل رو نداشتم... قطره های اشکم مثل بارون تند روی قرآن می ریخت... تا اینکه بالای صفحه ی ۳۱۷ قرآن را نگاه کردم ... واقعا باورم نمی شد!!! خدااااایا قربون مهربونیت برم !!! دیگه نتونستم خودم را نگه دارم شروع کردم با صدای بلند گریه کردن😭 با همین حال به سمت اتاق خواب رفتم همسرم با صدای گریه ام بیدار شدن و دلیل گریه هامو پرسیدن، هم خوشحال بودم و هم ناراحت، خوشحال از اینکه خدا صلاح میدونه و ناراحت از اینکه همسرم رضایت نمیده😔 نیت و اتفاق اون شب رو برای همسرم تعریف کردم ، ایشون لبخندی زد و گفتن: توکل بر خدا ببینیم چی میشه ... فردای اون شب وقتی همسرم از هیئت برگشتن لبخند پر از رضایت صورتشان رو فرا گرفته بود، منم که دلم مثل سیر و سرکه می جوشید.. چون چند ساعت تا آزمون حوزه باقی نمونده بود ولی وقتی همسرم رو با این حالت دیدم کمی آرامش گرفتم. همسرم با همون حالت لبخند گفتند:زور برو بخواب که فرا صبح آزمون داری... @banooyeab
از همسرم دلیل تغییر نظرشون رو پرسیدم ، گفتند: از دیشب که گفتی خدا صلاح میدونه ذهنم درگیر شده بود، با آقای ابراهیمی ،روحانی مسجد، از مسجد بر می گشتیم که حرف حوزه و مخالفت های من افتاد و آقای ابراهمی گفتن که شما باید افتخار کنید که همسرتون این راه رو انتخاب کردن!☺️ همسرم اون شب گفتن:میدونم روزهای سختی رو در پیش داریم خودت رو برای شنیدن حرف ها و بر خوردهای اطرافیانت آماده کن و...😞 فردای اون روز با ذوق برای نماز صبح بیدار شدم، نمازمون رو خوندیم و برای آزمون راهی دانشگاه علم و صنعت شدیم. چه حس خوبی بود اون روز❤️☺️ روزها گذشت تا اینکه روزی رسید که جواب آزمون داده شد😱 الحمدلله قبول شدم و قرار شد برای مصاحبه حوزه برم😍 تا اون روز نمیدانستم که حوزه مدرک هم میدهند و تمام درسا نمره داره و ... وقتی این مطلب رو به همسرم گفتم ایشون یک شرط دیگر را هم برای ورود بنده به حوزه گذاشتن که حتما باید در طول تحصیلم معدلم الف باشه😳 در خواست سختی بود ولی با توکل به خدا و ائمه ی اطهار علیهم السلام شرطشون رو قبول کردم. الحمدلله مصاحبه هم قبول شدم 😍 و روز اول ورود به حوزه فرا رسید ... ان مع العسر یسرا ... @banooyeab
چه حس خوبی بود! با عشق وارد حوزه شدم ولی میدونستم که اون روز ،اولین روز شروع سختی های دوران طلبگی م هست. چون قدم در راهی گذاشتم که راه ائمه ی اطهار علیهم السلام بود، قدم در مکتب امام صادق علیه السلام ،و قدم در پادگان صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف. دیگه از اون روز نامم شد سرباز امام زمان عجل الله ! باید سعی می کردم روی اخلاقیات خودم خوب کار کنم. دیگر زهرا نباید زهرای قبلی می بود . مثل یک سرباز نمونه که نام پادگانش رو تا فراز ها بالا ببرد. مسئولیت سنگینی رو به عهده گرفتم و حالا باید تمام فن و فنون نظام بندگی و خدمت به بندگان رو فرا می گرفتم . ترم ها یکی پس از دیگری می گذشت و شب های امتحان یکی از سخترین و شیرین ترین شب های دوران طلبگی م بود. شب های امتحان ، معاد رو در ذهنم به تصویر می کشیدم . اینکه در عالم آخرت پشت سر بندگان ایستادم و منتظر حساب رسی هستم. بارها از خوف آخرت زار می زدم😭 و با خودم می گفتم، این که امتحان دنیویه و فوق فوقش نمره کم میارم و یا قبول نمی شم اگر قبول نشدم جای جبران هست ولی حساب رسی آخرت چی...😭 آیا جای جبران برایش هست؟ نه هایی که از عمق وجودم بر می خواست و تنم رو به لرزه در می آورد! چه شب های شیرینی بود اون شب ها! با خودم می گفتم بنده ی خدا! فکر کن خداوند عمر دیگه ای به تو داده و دوباره از اون صف طولانی که پرونده ها به دست بندگان می رسید و یکی شادان به سمت بهشت و دیگری نالان به سمت دوزخ...😭 از اون صف طولانی که میدونستی چیزی در پرونده ات نداری و دستت خالیه... خداوند یک فرصت دیگر به تو داده!! برگرد و پرونده ی سیاه بی اطاعتی رو کنار بگذار و از نو بندگیت رو شروع کن!! چه حس خوبی بود اون شب ها...❤️ @banooyeab
... در حال حاضر که سطح ۲ حوزه رو تمام کردم، تازه سخترین روزهای طلبگی م شروع شده... چون الان همه منو به نام طلبه می شناسن، چقدر مسئولیتم سنگین شده! امروز روزهای پر از آه و حسرتم رو می گذرونم ...۶ سال گذشت😔 ... از خودم می پرسم آیا شاگرد خوبی برای امام صادق علیه السلام بودی؟😔 آیا سرباز وظیفه ی خوبی برای فرمانده ات بودی؟😔 چقدر می تونستم از استادام که معدن علم و معرفت بودند استفاده کنم و استفاده نکردم ! قدم تو این راه گذاشتم که خوب بندگی کنم ولی....😔 تازه سخترین روزهای طلبگی م شروع شده... تکلیفی که به گردن دارم، رسالتی که به دوش دارم، پروردگارا! ای مهربانترین مهربانان! ای امید نا امیدان! ای پناه بی پناهان! امیدم تویی، پناهم تویی پروردگارا دستم را به ریسمانت گره زده ام و به تو اعتماد کردم و توکلم فقط و فقط به توست... هرگز رشته ی امیدم را از تو قطع نخواهم کرد یاری ام کن ... ...