🌞
📚برای مادرم
درد مادر و حال و هوای شهر که با ضربان قلبم همنوا بود غباری تاریک از غم، در دلم مینشاند.
دلم میخواست کاری کنم. هم برای شهر و هم مادرم...
مادر از کودکی به ما آموخت که به هنگام هجوم درد و غم به حرمِ امن فرزندِ باب الحوائج، حضرت شاهچراغ برویم.
عازم حرم شدم. در راه، تعدادی از همسن و سالهایم شعری را باهم میخواندند...
برای خواهرم
خواهرت
خواهرامون
برای آزادی...
به ظاهر دردمان مشترک بود؛ اما درمان دردمان نه...
به حرم حضرت رسیدم؛ قلبم کمی آرام گرفت و مشغول دعا شدم.
صدایی مهیب و بعد جیغ کودکان و آه مادرانشان در هم پیچید؛ دیگر هیچ ندیدم...
ناگهان رایحهای بهشتی و عطر دلانگیز یاس به مشامم رسید.
چشم باز کردم.
چه باشکوه بود.
مادرانی با چادرهای گلدار نمازشان، آمادهی سفر با مادری که چادر خاکی بر سر داشت بودند...
از فرزندانشان خداحافظی کردند و مادرانه برای غبار غمی که در شهر نشسته بود، دعا میکردند. من هم همراهشان شدم.
خدا را شکر اینبار، من دعاگوی مادر در حرم بودم.
✍🏻سوده مهدیان ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمدرضا_کشاورز
#شهدای_شاهچراغ
#شهدای_دانش_آموز
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_فارس
#روز۲۸
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید در سایر پیامرسانها به زیلینک زیر مراجعه بفرمایید👇🏻
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid