🌹#من_زنده_ام 🌹
#قسمت_نود_و_چهارم
روز دوازدهم، صبح زود و باز هم به این امید که جنگ امروز تمام می شود به مسجد مهدی موعود رفتم آقای محمد بخشی نماینده ی فرماندار فرستاده بود که هفت نفر از نیروهای امداد را برای کمک به دامداری دیری فارم بفرستید اما نگفته بود کار ما آنجا چیست. آنچه من در مورد دیری فارم میدانستم این بود که مزرعه ای تفریحی و یک گاوداری بسیار بزرگ صنعتی است با چندین هکتار مزرعه ی یونجه که علوفه ی مورد نیاز دام ها از همان جا تأمین میشود هیچ وقت از نزدیک دیری فارم را ندیده بودم. مزرعه ای بود کاملاً مکانیزه که تمام شیر پاستوریزه ی مورد نیاز کارکنان شرکت نفت آبادان ،اهواز، خارک گچساران از آنجا تأمین می شد.
در آن روزها هر نوع کاری برایمان خدمت تعریف می شد. همه جا اعزام شده بودیم جز گاوداری
سوار وانت شدیم چند زن عرب زبان روستایی هم عقب وانت نشسته بودند. راه افتادیم بین راه مریم فرهانیان گفت همه به جبهه اعزام میشن ما به طويله
مریم که خودش عرب بود از زنهای روستایی پرسید: ما برای چی می ریم طویله؟
گفتم مریم کلاس دیری فارم(۱) رو اینقدر پایین نیار ناسلامتی دامداری صنعتيه.
با اکراه گفت: دیری فارم خارجیشه که به فارسی می شه همون طویله ی خودمون.
در هاله ای از ابهام وارد دیری فارم شدیم مسئولان گاوداری از همان ابتدای جنگ آنجا را به حال خود رها کرده بودند. حدود پانصد رأس از گاوهای بزرگ هلندی و آلمانی که هر کدام یک تن وزن داشتند با شناسنامه و اسم و رسم آنجا بودند این دام ها تحت مالکیت پالایشگاه بودند دیری فارم سرمایه ی ملی ارزشمندی برای کشور محسوب می شد و الان در تیررس کامل عراقی ها قرار گرفته بود. بعضی از گاوها ترکش خورده و تلف شده بودند و بعضی که شرایط کشتار آنها فراهم بود
با مجوز توسط افراد خبره قبل از تلف شدن ذبح و به محل های پخت غذا ارسال میشدند بعضی از گاوها آنقدر عصبی و بی قرار شده بودند که اجازه نمی دادند کسی به آنها نزدیک شود. راستش من هم اول کار وقتی به چشم های گاوها نگاه میکردم میترسیدم تا اینکه یواش یواش با راهنمایی زنهای عرب به گاوها نزدیک شدم.
🌱🌱🌱🌱🌱
۱_ دیری فارم (Dairy Farm) مزرعه ی وسیعی بود بین فلکه ی فرودگاه و کناره ی اروندرود که از طرف جنوب به باشگاه قایقرانی و از طرف شمال به باشگاه سوارکاری راه داشت.
#بانوان_بهشتی
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
🧕@banovanebeheshti
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┄┄